ایران پژوهی

من یک ایرانی‌اَم، نه آریایی

برگرفته از هفته‌نامه امرداد - شماره 245 - رویه 5

مهرداد ایرانمهر

 

دوستی می‌گفت، "روزی کسی، «استاد حسن پیرنیا» را از برای 2500 ساله خواندن پیشینۀ کهن ایران، «خائن» خوانده بود". و این دوست نیز در پاسخ وی گفته بود، "زنده‌یاد پیرنیا، به روزگاری که همگان شیفتۀ غرب و یا عرب بودند، راهی را گشود و نهالی را با یاد و نام ایران کاشت، که ما به روزگار نو بتوانیم با پژوهش‌ و کنکاش، برگ‌های زرّینی بر برگه‌های دفتر کهن دانش و فرهنگ و تاریخ سرزمین‌مان افزوده و پربارترش نماییم. اگرچه این را نیز می‌دانیم که چنانچه کسی امروزه و به روزگار کنونی، پیشینۀ فراتر از ده‌هزار سالۀ ایران را نادیده انگاشته و آن را 2500 ساله(!) بنامد، دیگر به راستی «خائن» خواهد بود".


در همین باره، این را می‌دانیم که نام امروزین کشورمان، «ایران» است به معنای «سرزمین بزرگواران»، و نیز آنکه از واژۀ ایرانیِ کهن «اَایریَ واایژاه» برآمده است. و اما چنین برمی‌آید که واژۀ «اَایریَ (بزرگوار)» به روزگار میانه (ماد و هخامنشی)، با خط میخی* و به زبان پارسی باستان، به گونۀ « شکل 1 » نگاشته و «ایری‌یَ» خوانده می‌شده است. این واژه که تنها تبار را می‌رساند، با افزوده شدن «ان» به معنای سرزمین، در پارسی میانه (پهلوی) به گونۀ «ایران‌شهر»، و سپس در پارسی دری (فارسی) به سان «ایران» در آمد.

 شكل 1
شكل 1

باور بر اینست که در زبان‌های کهن ایرانی، 3 واژِ صدادار (حرف مُصوّت) داریم که زبَر (-َ )، پُشت (-ُ ) و «ایی» می‌باشند. در زبان ایرانی کهن، واژ صدادار –ِ  نداشته‌ایم و همۀ واژگان با همان سه واژ صدادار که گفتیم خوانده می‌شده‌اند. بر این بنا، در بازخوانی خط میخی، واژ « شکل 2 » در آغازِ هر واژه، به گونۀ صدادار «ایی (اَایی)» خوانده می‌شود. اما درین باره، دوستانی در تلاشند تا بگویند که واژ صدادارِ «a+ [- ] بر روی آن» در هجای لاتینِ خط میخی، «آ» خوانده می‌شود، نه «ایی». اما در این میان، نکته‌ای نباید از چشم دور بماند، و آن هم اینکه واژ « شکل 2» در میانه و پایان هر واژه به گونۀ «ا، اَ» خوانده می‌شود. هم‌چنین برای نشان دادن آن با واژهای لاتین، به دو گونۀ «a+ [- ] بر روی آن (بلند –ایی-)» و «a (کوتاه –ا،اَ-)» به کار می‌رود. نیز آنکه، واژ « شکل 3 » در آغازِ واژه، به گونۀ «ی» و در میانه و پایان واژه، به گونۀ «یی» می‌آید.

شكل 2
شكل 2

شكل 3
شكل 3

ازین رو، و برای نمونه می‌توان به واژۀ «داریوش» در نوشته‌های میخی پرداخت که به گونۀ «دَ / ایر / یَ / ووُش» آمده، و می‌بینیم که واژۀ «ایریَ/ ایر (بزرگوار)» در دل این نام‌واژه نیز به کار رفته است. هم‌چنین هجای آن در آوانگاری لاتین، به کمک همان «a+ [- ] (صدادار)» نوشته شده؛ اما باختریان در یک کژخوانی آگاهانه و دانسته، باز هم آن را به گونۀ «آر!» خوانده‌اند.
درین باره می‌توان نمونۀ دیگری نیز آورد که این خوانش را روشن‌تر نماید، و آن هم نام پسر داریوش بزرگ، «خشیرشا» است. همان گونه که می‌دانیم، خوانش درست این نام‌واژه «خشَ یَ ایر شا» است، نه «خَشایارشا!». بنابراین در دل این واژه نیز، واژۀ «ایریَ/ ایر» به چشم می‌خورد، و می‌بینیم که هجای بخش نخست این نام‌واژه «خشَ یَ (برگرفته از خشَ ایی یَ ثی یَ: شاه)»، و روی هم رفته به معنای «شاه بزرگواران» می‌باشد.
دوست نگارنده‌مان، در بخشی از نوشتار خود در شمارۀ 242 اَمُرداد، به بررسی نام‌واژۀ «اردشیر» نیز پرداخته و آن را به گونۀ «ارتخشهر (اردخشیر)» آورده است، و سرانجام بدان جا رسیده که معنای این واژه «شاهان شاهِ اَریان» بوده و نیز اینکه، پس در این نام‌واژه نیز جای پایی از «آر» یافت می‌شود!
بنابراین ناچاریم تا در اینجا خیلی کوتاه به بررسی این واژه نیز پرداخته، و پرده از آن گونه برداشت، برداریم. نام‌واژۀ «اردشیر» گونۀ معرب از واژۀ پارسی باستان «ایرتَ خشَثرَ» بوده و معنای آن «شهریاری سپند-مقدس-، سپنتا شاه» می‌باشد.
و نکتۀ دیگر درین باره آنکه، واژۀ «خشَت(ث)رَ» نیز هم‌ریشه با همان واژۀ «خشَ ایی یَ ثی یَ: شاه» است. بنابراین، خود به تنهایی نمی‌تواند به معنای «شاهان شاه» باشد. زیرا این معنا از واژۀ «خشَ ایی یَ ثی یَ / خشَ ایی یَ ثی یَ / ا نم (کتیبه‌های هخامنشی- پی‌یر لوکوک/ نشر فرزان)» است که به دست می‌آید، به معنای «شاهِ شاهان». ازین رو این واژه، نخست بدین گونه و سپس به روزگار ساسانی به سان «شاهنشاه» به کار رفت.

 

 

شماری از پژوهشگران زبان‌شناس برین باورند که واژۀ «ایرتَ» هم‌ریشه با واژۀ «ایریَ» در پارسی باستان و نیز «orto» در انگلیسی است و همگی آن‌ها ریشه در یک واژۀ یگانه از زبان ایرانی کهن دارند. هم‌چنین اینکه، این واژه –ایرتَ- به همین گونه از ریشۀ مادری خود در زبان ایرانی کهن جدا شده و به همین سان نیز در زبان پارسی باستان و سپس میانه به کار رفته است. اما در اینجا، برخی دوستان این «ار» در واژۀ «اردشیر» را نیز برابر با همان «آر» پرداختۀ خودشان دانسته‌اند!!
گفتیم که نام «ایران» در زبان پهلوی، به گونۀ «ایران‌شهر» آمده است. اما برخی دوستان گرامی که بر واژۀ «آریا» پای می‌فشارند، درین باره نیز از پیروی باختریان دست برنداشته، و می‌گویند که این واژه در پارسی میانه به گونۀ «اِران‌شهر!» بوده و برهان سخن خود را نیز هجای لاتین آن –Eranshahr- می‌گذارند.
و اما پاسخ این یکی نیز آنکه، درست است که باختریان این واژه را این گونه می‌نگارد و می‌خوانند؛ اما اگر اندکی ریزبینانه‌تر نگاه کنیم، خواهیم دید که بر روی واژ «E» با هجای لاتین این واژه نیز، یک «خط تیره، [- ]» جای گرفته؛ و بدین گونه، هجای آن در پهلوی «اِی (اِیران [شکل 4 ]، مانند خوانش "ی" در واژۀ "پِیدا")» می‌باشد، نه «اِ (اِران)» و یا «ایی (ایران)». زیرا همان گونه که گفتیم، تا پیش از یورش تازیان به ایران و اندر شدن واژگان تازی به زبان ما، واژ صدادار –ِ  نداشته‌ایم و یا می‌توان گفت، در پارسی میانه کمتر داشتیم، و به جای آن «اِی» و گاهی نیز «ایی» به کار می‌رفته است. اگرچه در 14 و به ویژه یکی دو سدۀ گذشته، و در پی سرازیر شدن واژگان تازی (عربی)، مغولی (ترکی) و لاتین (انگلیسی) به زبان ما، این دگرگونی، روند شتابان‌تری به خود گرفت.

شكل 4
شكل 4

در اینجا باید نکته‌ای را نیز به یاد این گروه از دوستانِ «آریادوست!» بیاوریم، و آن اینکه فراگشت واژگان به گونه‌ای پیوسته و پیاپی، اما در یک درازنای زمانیِ درخور است که انجام یافته و به فرجام می‌رسد. نه آنکه به یکباره از ساختار نخستین به بیرون جسته و سپس با گذشت چند هزاره، دوباره به ریخت چندین هزاره پیش خود بازگردد.
برای روشن شدن گفتارمان، نمونه‌ای می‌آوریم و آن هم اینکه این دوستان، خوانش واژۀ «اَایریَ» در زبان ایرانی کهن را که در اَوستای کهن نیز به همین گونه آمده است، پذیرفته‌اند. هم‌چنین این را نیز می‌دانند که نام این سرزمین امروزه «اَایریَ (ایر)+ ان / ایران» است. اما شگفتا که می‌گویند این واژه در روند فراگشت خود و در میانۀ راه، ناگهان به ساختار «آر، اِر» درآمده، و بدین گونه است که این واژه را «آریا» می‌خوانند. اما دوباره  برین باور باز می‌گردند که این واژه بار دیگر در چرخشی شگرف و در روند فراگشتیِ ناروشنی، به یکباره از ساختار دوم نیز بیرون جهیده و به سان «ایر» امروزین در واژۀ «ایران» در آمده است!!


اکنون پرسش اینجاست که فراگشتِ «اَایریَ > ایریَ > اِیر > ایر» به خِرَد نزدیک‌تر است، یا «اَایریَ > آریَ > اِر > ایر»؟! و نیز اینکه این دوستان بگویند؛ به یکباره در فراگشت دوم و سوم چه بر سر واژ «ی» در واژۀ «اَ ا [یا] ریَ» آمده که در واژه‌های «آریَ» و «اِر» ناپدید، و دوباره سر و کله‌اَش در واژۀ «ایر» پیدا شده است؟!
همانگونه که در نوشتار «دروغی بزرگ به نام کوچ آریاها!» هم یادآور شدیم، در «شاهنامه» که برگرفته از خداینامه‌های پیشدادی، کیانی، ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی است، به هیچ روی واژۀ «آریا» به چشم نمی‌خورد. هم‌چنین برای نمونه، در نام «ایرج (پسر فریدون)» نیز به واژۀ «ایر» برمی‌خوریم، نه «آر». اگرچه در نوشته‌های دانشمندان و رخدادنگاران ایرانیِ یکی دو سده پس از «دو قرن سکوت!»، گاه به نام‌واژۀ «آریاشهر» برمی‌خوریم. و این از آن روست که ایشان در آن زمان، هیچ گونه دسترسی و توانایی بر خوانش خط میخی نداشته، و تنها نوشتارنامه‌هایی به خط لاتین (زبان یونانی) که به دست دبیران ایرانی به عربی و دری برگردان می‌شد، در دسترس ایشان بود. و اما در پس این روزگار، و با کوشش‌های فراوان «شعوبیه» و از آن گونه کسانی به مانند فردوسی بود که بار دیگر خوانش درست نام «ایران» از خداینامه‌های به زبان پهلوی انجام یافت.


خوبست نکته‌ای را در اینجا یادآوری نماییم؛ از آنجا که باخترزمینیان، همۀ یاری‌نامه‌هایشان برآمده از نوشته‌های مردمان ایونی (یونان) است، بنابراین هر آنچه را که آنان نگاشته‌اند، به همان گونه می‌خوانند و به کار می‌برند، نه آنچه را که به درستی بوده و هست. برای نمونه، هرودت و دیگر رخدادنگاران آن سامان، نام سردار بزرگ ایرانی و بازدارندۀ سپاه نخست اسکندر در تنگه دربند پارس (کهگیلویۀ کنونی) را «آریو بارزانوس (برزنوس)» خوانده‌اند، و شوربختانه این واژه در نوشته‌های کنونی ما نیز، به گونۀ «آریو برزن!» به کار رفته است. اگرچه می‌دانیم که این نام از گرد آمدن دو واژۀ «اَایریَ (بزرگوار)» و «برزین» درست شده، و این واژۀ دوم نیز، خود از آتش سپند «آذر برزین مهر (یکی از سه آتش سپند ایرانیان)» وام گرفته شده است. بنابراین آوانگاری درست آن «ایریَ (آریا!) برزین» است، نه «آریو برزن» که از آریو بارزانوس یونانی آمده.
هم‌چنین ایشان، آموخیَه (دختر هوخشَترَ) را «آمی‌تیس!»، اَایرتَ میَه- اَرتَمیَه (بانوی دریاسالار ایرانی) را «آرتمیس!»**، و نیز اُتانَه (فرهیختۀ ایرانی) را «اوتانِس!» و گَووُ بَرووَه (سردار داریوش بزرگ) را «گِبریاس!» خوانده‌اند. و نمونه‌های دیگر نیز آنکه، نام «کوروش» را از نوشته‌های میخی بابلی (اَکَدی نو) بازخوانی کرده و آن را «سایروس- سیروس»، و نیز «کبوجیه» را «کمبوجیه- کامبیز» می‌خوانند.

ازین رو، می‌بینیم که ما ایرانیان نمی‌بایست نام‌های کهن سرزمین خویش را با هَجایی که ایونی‌ها نگاشته و امروزه باختری‌ها آن را به گویش لاتین می‌خوانند، بازخوانی نماییم؛ و نیازی هم نیست که در بازخوانیِ نام‌های کهن سرزمین خویش، دنباله‌روِ باخترزمینیان باشیم. پس بدین گونه، درخور انگاشتن نوشته‌های کسانی به مانند هرودت و استرابون، و نیز اینکه از روی نوشته‌های یونانی برهان بیاوریم که نام کشورمان به روزگار اشکانی، «اَریانا!»*** و یا هر چیز دیگری مگر ایران بوده است، دردی را از این گرامیان درمان نخواهد کرد.

تازه، گیریم که خوانش این واژۀ گمان‌برانگیز، به روزگاری (هخامنشی) «آر» هم بوده باشد - که نبوده!-، اما باید این نکته را نیز دانست که امروزه 3-2 هزار سال از آن روزگار می‌گذرد، و زبان ما دگرگشت فراوان یافته است. بنابراین نیازی نخواهد بود تا این دوستان گرامی، این همه سختی به خود داده و واژگان را به گمان خود، به هَجای آن روزگاران کهن و بس دور بازخوانی نموده و ما ایرانیان امروزین را آریایی بخوانند! اگر چنین است، پس بیایند و واژۀ پرستیدن را نیز به همان گونۀ کهن «پَ ایری اَستَه (گرد جایی ایستادن، پرستاری کردن)» خوانده، تیر را «تیشتر» و یا نام امروزین هوشنگ را همان «پَ او شَنگ**** (دارای خانۀ خوب)» هَجا نمایند!

این را باید بپذیریم که باخترزمینیان، دانسته به بازخوانیِ خط میخی ما پرداخته‌اند، و بر ماست که ندانسته و ناخودآگاه، آب در آسیاب ایشان که همواره بدخواه ما بوده‌اند، نریزیم. همان گونه که پیش‌تر نیز گفتیم، باختریان می‌کوشند تا آنچه را که امروزه از خط و زبان و دانش و فرهنگ دارند از کسانی باستانی و امروزه ناپیدا گشته به نام «آریاها!» به شمار آورده، و این داشته‌ها را میان خود و ما ایرانیانِ امروزین اَنباز (شریک، مشترک) بدانند. زیرا ایشان هرگز نخواهند پذیرفت که خداوندگاران این ثروت - ایرانیان-، هم‌اکنون هم زنده‌اند و اینان نیز وام‌دار ایشان.
به هر روی، امروزه نام کشورمان «ایران»، و تبارمان نیز «ایرانی» است. هم‌چنین نیاکانمان «ایرانی» بوده و سرزمین کهن‌مان هم «ایران‌زمین» نام دارد. بنابراین، «آریا و آریایی» خواندن تبار و فرهنگ مردمان این سرزمین، آن هم به روزگار کنونی، شاید ما را به یاد همان کسانی بیندازد که امروزه با پیروی از کژراهه‌های پیشنهادی از سوی صهیونیست‌ها، پیشینۀ چندین و چند هزار سالۀ ایران را، تنها 2500 ساله می‌دانند!!

*خط پارسی باستان، به دو گونۀ کتیبه‌ای (میخی) و کتابی (بر روی کاغذ و چرم) در میان نیاکانمان روایی داشته است. آن خط میخی که برای نوشتن بر روی سنگ و گِل (خشت) به کار می‌رفته، خطی باستانی است که دیگر امروزه به کار نمی‌رود و باستانی به شمار می‌آید. اگرچه که «خط میخی» خطی ایرانی بوده، و همۀ زبان‌های گسترۀ «ایران فرهنگی» با آن نوشته می‌شده است.‌ اما آن گونۀ دوم – کتابی- ، همان خطی است که فراگشت یافته و به گونۀ خط پارسی میانه (پهلوی) و سپس پارسی دری (فارسی امروزی) در آمده است. دبیران ایرانی پس از یورش تازیان، دگرگونی‌هایی در این خط کهن ایرانی پدید آورده و آن را «پیرآموز» نامیدند. اما چون این دگرگونی‌ها در حیره و سپس کوفه (عراق – اراک-، میانرودان، دل ایران‌شهر) انجام شد، تازیان آن را «خط کوفی!» و سپس عربی(!) نامیدند!! (نک: نوشتار ارزشمند «سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان»، زنده‌یاد استاد رکن‌الدین همایون‌فرخ)

**«آموخیه» شاهدخت ماد بود و بخت‌النصر دوم او را به زنی گرفت، و برای برآوردن خواست او، باغ‌های واژگون بابِل (یکی از شگفتی‌های هفتگانۀ جهان) را بنا نهاد. «ایرتمیه» نیز نخستین و تنها زن دریاسالار جهان است، که خشیرشا، او را به فرماندهی ناوگان دریایی ایران گمارد.

***واژۀ «ایریَ» که از دیدگاه این دوستان «آریا!» می‌باشد، نشانگر تبار و نژاد یک گروه از مردمان است، نه سرزمین. بنابراین، اینکه بیاییم و بگوییم که در نوشته‌های فلان روزگار، نام کشورمان «اریان - آرین» بوده، خود نشانگر آنست که شوربختانه این گرامیان نتوانسته‌اند میان خواندن پسوند «…ean» در زبان لاتین و «ان» در زبان خودمان، مرزی ببینند!
****در باورهای کهن ایرانی، «هوشنگ پسر سیامک» شاه پیشدادی، نخستین کسی بود که روش کاربرد آتش را برای ایرانیان (جهانیان) به ارمغان آورد، و بدین گونه شهرنشینی و ساخت خانه در دشت، به جای زندگی در غارها (روزگار کیومرث –نخستین آدم-) در میان آدمیان روایی یافت. امروزه به خجستگی آن، جشن سده که کهن‌ترین جشن ایران و جهان است، در 10 بهمن‌ماه هر سال برگزار می‌گردد.