جهان ایرانی

مثلث اِتا

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، سال ششم، شمارهٔ نهم، از پاییز 1385 تا تابستان 1386 خورشیدی، صفحه 42 تا 45

شادروان مهندس نوربخش رحیم‌زاده

قلمرو ایران بزرگ، به علت وجود منابع انسانی و طبیعی سرشار، منابع عظیم انرژی (نفت و گاز)، قرار گرفتن در مسیر راه‌های بین‌المللی، منابع کشاروزی، بازار مصرف گسترده و... دارای اهمیت فوق‌العاده‌ی جغرافیای سیاسی (ژئوپلیتیکی) و جغرافیای زیستی (ژئواکونومیکی) در سده‌ی بیست‌ویکم است.
در ماه‌های اخیر به قدرت رسیدن ایرانی‌تباران (کردها و شیعیان) در عراق و تثبیت حکومت مرکزی افغانستان مبتنی بر ساختار قومی و جمعیتی مردم در این کشور، یک‌بار دیگر ضرورت هماهنگی و اتحاد میان ایرانی‌تباران منطقه را برای حضور مؤثر درعرصه‌ی تحولات بین‌المللی بر همگان آشکار کرد. در این میان وجود اشتراکات عمیق فرهنگی، تاریخی و مذهبی و زبان مشترک پارسی در میان کشورهای ایران، تاجیکستان و افغانستان، پتانسیل‌های لازم را برای این هماهنگی و اتحاد نشان می‌دهد.
پژوهش‌گر گرانمایه، روان‌شاد نوربخش رحیم‌زاده، با آگاهی و شناخت از مسایل جامعه‌ی بزرگ ایرانی که بر پایه‌ی بینش ملت‌گرایی او استوار بود، همواره نسبت به مسایل و تحولات مناطق ایرانی‌نشین علاقه‌مند و نگران بود. ارتباط مستمر و مستقیم او با ایران‌پرستان تاجیک و افغانی و نویسش مقاله‌های گوناگون از جمله «مثلث اتا» (وهومن، شماره‌ی نهم،‌ سال چهارم)، «دوشنبه کیست که افعی وی را بلعید؟» (وهومن، شماره‌ی ششم) و نوشتارهای پرشمار دیگر در نشریه‌های مختلف، گوشه‌هایی از این حساسیت و نگرانی وی را نشان می‌دهد. بیش‌تر این مقاله‌ها که در اوایل دهه‌ی هفتاد خورشیدی و در هنگام تحولات افغانستان و جمهوری‌های ایرانی‌تبار اتحاد جماهیر شوروی نوشته شده‌اند در این‌ کشورها با استقبال فراوان مردم و شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی مواجه گشتند؛ از جمله شهید احمدشاه مسعود، سردار دلاور دره‌ی پنج‌شیر، مقاله زیرین (مثلث اتا) را در هزاران نسخه چاپ و در افغانستان و تاجیکستان پخش نمود. این مقاله در سال 1372 در نشریه‌ی وهومن به‌چاپ رسیده بود که با اندکی ویرایش و افزوده‌ها (با استفاده از دیگر مقاله‌ها و هم‌چنین شنیده‌های اینجانب از مهندس رحیم‌زاده) به خوانندگان افراز تقدیم شود.

هومن اسکندری
هموند انجمن افراز

 

«مثلث اتا»، [محدوده‌ای راهبردی (استراتژیک) است که] تشکیل آن برای سه کشور ایرانی‌تبار و پارسی‌زبان یعنی ایران و تاجیکستان و افغاستان نه تنها الزام تاریخ برای امروز است، بلکه برای تحقق این امر حیاتی و الزامی چندین سال نیز تأخیر صورت گرفته است. محققاً نسل‌های آینده، کسانی را که برای تحقق این امر نکوشیده‌اند، زیر سؤال خواهند برد و خواهند پرسید که چرا الزام تاریخ را درک نکرده‌اند؟ حقیقت بسیار تلخی که عنصر ایرانی یا تاجیک با آن روبه‌روست،‌ این است که در سده‌های اخیر، تمام ابرقدرتان عصر کوشیده‌اند تا از قدرتمند شدن ایران و ایرانی‌تباران جلوگیری کنند.

ابرقدرت‌ها در این توطئه‌ی جهانی که علیه خوش‌سابقه‌ترین و شریف‌ترین ملت جهان طراحی گردیده تا آنجا پیش رفتند که «پتر کبیر» در وصیتنامه‌اش سفارش می‌نماید که: «ایران و ایرانیان را چنان بگندانید تا چون سیبی گندیده، به درون دستان شما بیفتند»!

حالا ببینیم که ایران و ایرانیان که با تلاش‌های دولت استعماری بریتانیا و قراردادهای پنهانی آنها،‌ قسمت اعظم خاک‌شان در دستان ناپاک روس‌ها افتاد، تاوان‌ کدام گناه را قرار بود به مردم روس‌ پس بدهند؟ آیا تاوان این گناه را که ایرانیان، از دامن پرمهر ایران‌ویچ خود، تمدن «وئوروجرشت» را برای روس‌ها زاییدند؟ آیا تقدیم فرهنگ و تمدن به یک فرزند، آن‌چنان گناه کبیره‌ای‌ است که آن فرزند، گندیده‌ی پدر را در دست‌های خود آرزو کند؟ انگلیسی‌ها نیز در سده‌های اخیر برای تضعیف مردم و کشور ایران به آن‌چنان تلاش‌هایی دست یازیده‌اند که انسان در شگفت می‌ماند که اینان به چه حقی خود را آریایی می‌نامند؟ همه‌ی پژوهندگان بی‌غرض می‌دانند که نژاد آریا از «ایران‌ویچ»1 جدا شده و همه‌ی آریاییان جهان که اکنون در سراسر جهان مستقر هستند، از ایران‌ویچ به سرزمین‌های جدید خود کوچ کرده‌اند. پس این چه معما و چه توطئه‌ای است که همه‌ی ابرقدرتان عصر حاضر، آریایی‌تبارند اما به جای آن‌که قدرتمندی و سرافرازی پدر خود را بخواهند، دسته‌جمعی کمر به قتل خاستگاه و پدر خود بسته‌اند؟ آیا فقط می‌تواند ناشی از آن باشد که تاریخ جهان تحریف شده و پژوهندگان آریایی مستقر در آسیا باید‌ برای برملا ساختن تاریخ واقعی بشر، کوشش چشم‌گیری به عمل آورند؟... ما دو مورد از این توطئه‌ها را که در سال‌های اخیر در تاجیکستان و افغانستان رخ داده است مورد تحلیل قرار می‌دهیم.
«دوشنبه»2 پایتخت کنونی جمهوری تاجیکستان است. سرزمین تاجیکستان، که بعدها سه پاره گردیده و قسمت اعظم آن پیوست جمهوری‌های ازبکستان و قرقیزستان شده، چنان با تاریخ و تمدن ایران وابستگی دارد که ما به هیچ‌وجه محق نیستیم نسبت به سرنوشت این پاره از وطن و مردمان ایرانی‌تبارش بی‌تفاوت بمانیم. حقیقت این است که ایران کنونی، ایران واقعی نیست و تنها بخشی از جنوب ایران باستانی است.
در حد فاصل سال‌های 300 تا 900 پادشاهی جمشید پیشدادی3 که برابر تقویم پروفسور جمشید کاووس جی‌کاتراک، دانشمند پارسی هند هم‌زمان با سال‌های 9080 تا 8480 پیش از میلاد مسیح ناصری است، بر اثر ایرانیان از ایران‌ویچ (خاستگاه ایرانیان) به دیگر نقاط جهان، هفت سرزمین باستانی ایران بنیاد گردیدند4 که علت و داستانش برای کشف تاریخ واقعی ایران و بشریت از اهمیت به‌سزایی برخوردار است.

اگرچه بر سر موقعیت جغرافیایی خُوَنیرس‌بامی5 اظهارنظرهای مختلفی شده است، بنا به پژوهش‌های من، حدود جغرافیایی ایران‌ویچ باستانی در شرق فرغانه تا دریاچه‌ی‌ خوارزم (آرال) و میان آمودریا و سیردریا بوده است. ما از راه کهن‌ترین تاریخ مکتوب بشر یعنی اوستا آگاه هستیم که جمشید پیشدادی پنج بار کامیاب گردید که با پروردگار ارتباط برقرار کند. قطعاً بار اول، خیلی پیش از سال 300 دوران جمشیدی بوده است. در این ارتباط، پروردگار به جمشید پیشنهاد پیامبری فرمود ولی چون جمشید استغاثه نمود که برای پیامبری استعداد ندارد، پروردگار جمشید را مأمور کرد که: «پس جهان مرا فراخ کن... ببالان، پس باش جهان مرا پرورنده و نگهبان». پس پروردگار دو ابزار قدرت (سوفار زرین و اشتر زرنشان) به جمشید اعطا فرمود و وی را به شهریاری جهان برگماشت. قطعاً ایران‌ویچ اولین سرزمینی بوده است که بشر بر آن پا نهاد و کیومرث ابوالبشر نیز صد هزار سال قبل از جمشید، بر این سرزمین فرود آمد و از نطفه‌ی وی مشیا و مشیانه، آفریده شدند. بُن‌دهش ایرانی در بخش شانزدهم آورده است که: «اگر من نمی‌آفرینم مینوی بوم و سرزمین را همه‌ی مردم به ایران‌ویچ می‌شدند. به سبب خوشی آن‌جا، زیرا نخست از جای‌ها و روستاها، ایران‌ویچ بهترین آفریده شد».

پس نباید تردید داشت که ایران‌ویچ خاستگاه کل بشر است. در اوستا موجود است که ارتباط دوم جمشید پیشدادی با پروردگار که به صورت آگاهی دادن (وحی یا اعزام سروش) به وقوع پیوست، در سال 300 پادشاهی جمشید روی داد. در این ارتباط، پروردگار به جمشید آگاهی داد که برای تأمین بهروزی بشر، واجب است که مردمان ایران‌ویچ را به سایر سرزمین‌ها کوچ دهد. علت کوچ‌های پی‌درپی ایرانیان از ایران‌ویچ به سراسر نقاط عالم که این همه مورد تحریف پژوهندگان خارجی قرار گرفته، ناشی از همین امر پروردگاری ا‌ست. کوچ یکم کمی پس از سال 9080 پیش از میلاد مسیح ناصری آغاز شد. جمشید پیشدادی در آغاز کشتی ساخت و پس از کشتی‌رانی در آمودریا که در آن زمان تا درون خاک ‌چین امتداد داشته است. سرزمین «ارزه»6 که شامل چین، و تبت باستان است، به این ترتیب بر دست کوچندگان ایران‌ویچ و به عنوان سرزمین دوم کشورهای هفتگانه بنیاد گردید.

اوستا به ما رسانیده است که در سال 600 پادشاهی جمشید پیشدادی (یعنی در سال 8780 پیش از میلاد مسیح ناصری) ارتباط سوم پروردگار با او در ایران‌ویچ روی داد. پروردگار برای بهروزی بشریت آن روز به جمشید سفارش فرمود که باز هم ایرانیان را از ایران‌ویچ کوچ دهد. این‌بار نیز مسیر کوچ در آغاز از شمال به جنوب بود و سپس در جنوب به سمت خور (خورشید) تغییر جهت داده شد که چون در کوچ دوم، سرزمین باستانی «فرددفش»7 تشکیل گردید، به قاعده می‌بایست کوچندگان ابتدا از خوارزم به گرگان و مازندران آمده باشند و سپس مسیر خود را تغییر داده و به طرف «پنج‌آب» و سند (هندوستان باستان) طی طریق نموده باشند.

بنا به کتاب اوستا، ارتباط چهارم جمشید با پروردگار و کوچ سوم ایرانیان به همان ترتیب کوچ‌های پیشین و باز هم در آغاز به سوی جنوب و سپس به سوی خور آغاز گردید و این کوچ نیز در سال 900 پادشاهی جمشید8 روی داد که این کوچندگان در پشت سر کوچندگان دسته‌ی دوم پیاده گردیده، در شرق ایران کنونی و افغانستان کنونی مستقر گردیدند. کتاب اوستا جای تردید برای ما باقی نگذاشته که اولاً کوچ به‌سوی شمال و غرب و جنوب‌غربی تا سال 900 پادشاهی جمشید صورت نگرفته و توفان جم نیز پس از سال مزبور رخ داده است. کتاب اوستا به ما رسانیده است که تا سال 900 مزبور ارتباط میان پروردگار و جمشید پیشدادی به صورت غیرحضوری انجام می‌گردیده (وسیله‌ی وحی یا سروش) ولی در تماس پنجم که پس از سال 900 پادشاهی جمشید واقع گردیده، ارتباط حضوری بوده است. در این هنگام جمشید پیشدادی و برخی از بزرگان ایران چنان در نزد پروردگار تقرب یافتند که مفتخر گردیدند در نشستی در ایران‌ویچ، در ناحیه‌ی «به‌دائیتی»9 پروردگار را همراه با ایزدان مینوی دیدار کنند. ما می‌دانیم که در زمان پادشاهی جمشید پیشدادی، دین ‌مهر (دین میترا) در ایران رواج داشته و پیروان این دین با تحمل ریاضت و تعلیمات سخت، می‌بایست از مقام‌های هفت‌گانه‌ی دین‌ مهر عبور نمایند. کسانی که در دوران حیات خود قادر می‌شدند به مقام هفت نائل گردند، حقیقت را می‌یافته، قادر می‌شدند با پروردگار گفت‌وگو کنند. بدون تردید جمشید پیشدادی و بعدها کیخسرو کیانی از جمله‌ی این ویژگان بوده‌اند. در این انجمن، پروردگار، ویژگان ایران را آگاه می‌فرماید که توفانی سهمگین در راه است و به جمشید سفارش می‌کند که عده‌ای از نخبگان انسان‌ها و جانوران و بهترین دانه‌های گیاهی را در ایران‌ویچ نگه دارد و برای حفظ آنها یک «وَر» بسازد و این هستی‌وران را جهت بقای نسل در آن ور، زنده و محفوظ نگه دارد.10

جمشید این‌ ور را با خشت و سنگ و گچ می‌سازد که به «ور جمکرد» معروف می‌شود و سپس چون ور مزبور گنجایش تمام مردم ایران‌ویچ را نداشته، تا حد گنجایش ور، از ایرانیان ایران‌ویچ را نگه‌ می‌دارد و دیگر ایرانیان را به غرب و جنوب غربی می‌کوچاند تا بر اثر توفان اتلاف نگردند. این کوچ‌ها باعث تشکیل سرزمین‌های «سوه» در غرب و «ویددمنش» در جنوب ‌غربی می‌شود که تمدن‌های باستانی مصر، سومر، ایلام، ماد (مادهای خرد و بزرگ)، پارس، یونان و سپس اروپا ناشی از این کوچ هستند که کمی پس از سال 900 پادشاهی جمشید پیشدادی یعنی کمی بعد از سال 8480 پیش از میلاد مسیح ناصری، تاریخ شروع این کوچ است.
سرزمین‌های «وئوروبرشت» در سیبری، «وئوروجرشت» در روسیه، بی‌درنگ پس از توفان جم که سه سال به‌طول انجامید بر اثر کوچ بعدی ایرانیان بنیاد گردیدند. به این ترتیب هفت سرزمین باستانی ایران که نقشه جغرافیایی آن آورده شده، بنیاد شدند که بر پایه‌ی نوشته‌های کتاب بن‌دهش بین آنها مرز بوده است؛ یعنی هر سرزمین، استقلال داخلی و فرمانروا (سرور) داشته و «سرور سروران» در کشور میانی یعنی ایران‌ویچ مستقر بوده است.

از این اسناد یقین حاصل می‌شود که هفت سرزمین باستانی ایران به‌صورت فدراتیو، آن‌هم مقارن سال‌های 9080 تا 8280 قبل از میلاد مسیح ناصری، اداره می‌گشته‌اند و این می‌رساند که تشکیل نظام حکومتی فدرال از نوآوری‌های تمدن ایران بوده است کما این‌که تشکیل مجلس سنا در روم نیز تقلیدی از مجلس مهستان ایران در زمان پیشدادیان، کیانیان و هخامنشیان بوده است. جالب است بدانیم که فرمان‌روایی ایران در آن زمان مشروطه بوده و یک قانون اساسی مدون و کامل به نام «میترادات» داشته است که اجرای مفاد آن در سراسر هفت سرزمین برای عموم الزامی بوده است. ما تعداد کمی از مواد این قانون اساسی را می‌توانیم در کتاب «وندیدات» که بی‌جهت الحاق به مجموعه کتاب‌های اوستا گردیده، بازیابیم. تورات چندین بار دات‌های ایران (قوانین ایران) را ستوده است. در قانون اساسی باستانی ایران ماده‌ای که مشروطیت را اعمال می‌نموده «فره ایزدی» نام داشته که مطابق آن چنانچه بیدادی از پادشاه سر می‌زده، فره ایزدی از او گسسته شده و مجلس مهستان متعهد بوده که گسستن فره ایزدی را به آگاهی عموم مردم برساند و مجلس و مردم ملزم می‌شدند که از فرمانروا پیروی نکرده، وی را برکنار کنند. جمشید پیشدادی، پس از آن‌همه خدمات بی‌نظیر که به ایرانیان نمود، وقتی که دعوی خدایی کرد و فر از وی گسسته شد با استفاده از همین قانون، از پادشاهی خلع گردید.11

کوچ بعدی ایرانیان از یونان و از مناطق غربی ایران به اروپا در زمان سلم پسر فریدون انجام شد. ایرلندی‌ها، اسکاندیناوی‌ها، آلمانی‌ها، ایتالیایی‌ها، اسپانیایی‌ها و فرانسویان همه آریایی‌تبارانی هستند که از ایران به اروپ کوچ نموده، تمدن‌های جدید بنا نهادند. 65 درصد فرانسویان که «گُل‌ها» هستند از گیلان و 35 درصد که «فرانک‌ها» باشند از سوه به اروپا کوچ کرده‌اند. خیلی بعد که من زمان آن را هنوز کشف نکرده‌ام، دسته‌ی کوچک دیگری از ایرانیان نیز با باروبنه و خانواده و دام‌ها (به‌خصوص اسب) از ایران‌ویچ به قصد سیبری کوچ را آغاز نموده، از راه آلاسکا به کانادا و اتازونی فرود آمدند. اینان نیاکان سرخ‌پوستان کنونی آمریکا هستند که وقتی کوچ را آغاز نمودند سپیدپوست و شبیه ایرانیان شمالی کنونی بودند. جمعیت اینان در زمانی که قاره‌ی آمریکا بر دست کریستف‌کلمب کشف شد به یک‌صد و پنجاه میلیون نفر افزایش یافته بود. وجود معبد عظیم قوم «کچوآ» در «پرو» که سازه‌ای متأثر از زیگورات «چغازنبیل» در خوزستان است، به ما احتمال می‌دهد که این کوچ‌کنندگان ستاره‌شماران ایرانی بوده‌اند که تلاش داشته‌اند قرینه‌ی موقعیت خاص «رصدخانه‌ی نیمروز»12 را در پشت کره‌ی زمین بیابند. معبد قوم «کچوآ» برخوردار از نشانه‌ها و نمودارهای نجومی است و باید مورد مطالعه‌ی پژوهندگان ایرانی قرار بگیرد.

فرزندان ایران که تمام فرهنگ و تمدن‌شان ناشی از تمدن والای ایران‌ویچ است بر اثر تحریف تاریخ توسط صهیونیست‌ها از تبار واقعی خویش ناآگاه مانده‌اند و به همین علت است که تاجیکستان یعنی خاستگاه نیاکان خود را که مهد تمدن بشر است نمی‌شناسند و نمی‌دانند که تاجیکستان سرزمین تقدیس شده‌ای است که عموم آریاییان جهان می‌بایست از این سرزمین، شبیه ناموس مادر دفاع کنند.

وقتی که آزادی در چند سال پیش به تاجیکستان بازگشت، همه‌ی تحلیل‌گران باور داشتند که این پاره جگر ایران نهمانند فرزندی مستقل و متحد در آغوش مادرش ایران، فروخواهد رفت. هیچ کس انتظار و آرزو نداشت که استقلال فرزند بالغ ایران از وی سلب گردد، بلکه همه‌ خواهان آن بودند که سفره‌ی مادر و فرزند یکی گردد و اگر فرزند مورد تعرض غیر قرار گرفت، لشگریان مادر در کنار لشگریان فرزند صف‌آرایی کنند. ما یقین داریم که کودتای آذرماه 1371 ازبک – روس در تاجیکستان، با موافقت‌ دولت آمریکا به انجام رسید و هدفش نیز این بود که بین سه کشور ایرانی‌تبار و فارسی‌زبان تاجیکستان، افغانستان و ایران اتحادی به‌وجود نیاید. اگر کودتای تاجیکستان یک سال به تاخیر می‌افتاد، این اتحاد الزامی تاریخ تحقق می‌یافت و یک‌صدهزار تاجیک ایرانی‌تبار مظلوم زیر تانک‌های ازبک و روس‌ متلاشی نمی‌شدند و سرنوشت کشور افغانستان نیز چنین خونبار جریان نمی‌یافت. چه ضوابطی دولت آمریکا را به باور رسانید که قدرتمند شدن ایران به زیان منافع آمریکاست؟... متأسفانه دولت آمریکا با دست خود تاجیکان و برای آن‌که مثلث اتا تشکیل نشود، چنان نهضت ملی تاجیکستان را بُن‌بری کرد که باعث شرم بشریت گردید.

حال که دانستیم کشور تاجیکستان بخشی از ایران‌ویچ باستانی است که در سال 1881 میلادی توسط روس‌ها از سرزمین‌ مادری‌اش جدا گردید، آیا شرم‌سار نگردیم که وقتی در آذرماه سال 1371 خورشیدی این سرزمین پدری و مهد تمدن بشر توسط کودتاگران ازبک و روس مورد تهاجم قرار گرفت و یک‌صد هزار نفر از مردمان مظلومش در خاک و خون غلتیدند، نه شیون کردیم، نه بر سر خاک ریختیم و نه جامه‌‌ی سیاه پوشیدیم؟
جنگ‌های خونین و برادرکشی‌های غم‌بار افغانستان نیز با همین هدف پی‌گیری می‌شود. در مورد افغانستان نیز نقشه‌ی حساب‌شده‌ی دولت آمریکا این بود که قدرت از ژنرال نجیب مستقیماً به آقای حکمتیار منتقل شود. آقای حکمتیار، عنصری پشتون‌نژاد است که در آن زمان سرشناس‌ترین عنصر ضدتاجیک و ضدایرانی بود. از عجایب عصر ما این است که پشتون‌ها هم نژادی کاملاً ایرانی دارند و حتا زبان‌شان از تمام لهجه‌های ایرانی به زبان اوستا نزدیک‌تر است، ولی متأسفانه انگلیسی‌ها به‌خاطر اهداف استعماری خود، طی دهه‌ها کوشش، این قوم ایرانی‌تبار را ضدتاجیک و ضدایرانی بار آورده‌اند، به‌طوری‌ که در طول هفتاد سال که همواره حکومت در دست پشتون‌ها بوده است از هرگونه ستمی نسبت به تاجیک‌ها دریغ نورزیده‌اند. منظور دولت آمریکا از این گزینش آن بود که مثلث اتا تشکیل نشود. در لحظه‌های پایانی سناریو که ژنرال نجیب در کاخ خود انتظار آقای حکمتیار را می‌کشید تا قدرت را با حضور نماینده‌ی سازمان ملل به وی تفویض کند با همت دو امیر تاجیک به نام‌های شادروان ژنرال مومن و سالار نام‌آور احمدشاه مسعود، وزیر دفاع کنونی افغانستان، تمام معادله‌های ضدایرانی آمریکا در افغانستان به‌هم خورد و کشور برخلاف برنامه‌های آمریکا به‌دست عناصر تاجیک افتاد.13 اکنون عناصر تاجیک هستند که حکومت را در افغانستان در دست دارند و اگر سه سال است که از هوا و زمین، آتش و سرب‌ داغ بر سرشان می‌بارد و اگر «رودابه‌شهرشان»14 به تلی از خاکستر تبدیل گردیده، تاوان همین جرم سنگی است که مرتکب شده‌اند! ایرانیان نباید متحد و قدرتمند شوند! می‌پرسم چرا؟ مگر ایرانیان همانند دیگران پیشینه‌ی استعمارگری و استثمارگری دارند؟ آیا پیشینه‌ی جنگ‌افروزی‌ دارند؟ آیا بشریت، تمدن شکوفای کنونی خود را مرهون ایرانیان نیست؟ آیا بشریت امروز هرچه را که دارد از تمدن ایران باستان نگرفته است؟ آیا طب، داروسازی، ذوب‌ فلز، بانکداری، نساجی، راه‌سازی، آموزش و پرورش، دانشگاه و... هدیه‌های ایران به تمدن بشر نیستند؟ پس چرا غربی - که محصول تمدن ایرانی ا‌ست - ایران سرافراز در جهان را ذلیل و جنگ‌زده و ضعیف می‌خواهد؟

فتوا می‌دهم که مثلث اتا حتماً باید تشکیل شود و نفرینی به دل تاریخ می‌سپارم تا گریبان‌گیر آن کس شود که برای تشکیل این مثلث که الزام تاریخ است، کوچک‌ترین غفلتی روا بدارد. این مثلث باید در قالب یک اتحادیه‌ی تمام عیار مرکب از سه کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان پیاده گردد و سپس برای در برگرفتن دیگر کشورهای ایرانی‌تبار، به اشکال چندضلعی تبدیل گردد. در این اتحادیه باید استقلال سیاسی کشورها حفظ، و ایدئولوژی سیاسی و مذهبی آنها محترم شمرده شود. برای تحقق این هدف مقدس لازم ا‌ست که دولت کودتای تاجیکستان را متقاعد کنیم که آزادی انتخابات را در کشورش تأمین کند و به دولت‌های پاکستان وعربستان سعودی نیز باید شدیدا هشدار دهیم که پای خود را از جنگ‌های مشئوم و خون‌بار افغانستان کنار بکشد و خود نیز باید با تمام قوا در کنار دولت‌های مرکزی افغانستان بایستیم تا این جنگ خانگی خون‌بار خاتمه یابد و دو کشور برادر ما وارد دوران سازندگی شوند. با تشکیل چنین مثلثی چه غرب در محاسباتش تجدید نظر کند یا نکند، ایرانی‌تباران در صحنه‌ی جهانی قدرتمند خواهند شد که این هم الزام دیگر تاریخ است و متعهدیم که آن را برای پیشبرد آرمان‌های انسانی تحقق ببخشیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تاجیکستان و ازبکستان کنونی.
2- مطالب این بخش برگرفته است‌ از «دوشنبه کیست که افعی را بلعید؟»، وُهومن، شماره‌‌ی ششم.
 3- بنگرید به کتاب داستان جم ترجمه استاد دکتر محمد مقدم.
4- نام‌های هفت سرزمین در کتاب‌های دادستان دینک، زند وهومن یسن، مینوی خرد، تاریخ تبری، حمزه‌ی اصفهانی، التنبیه، معجم‌البدان، مقدمه‌ی قدیم شاهنامه، زاد اسپرم و بن‌دهش آورده شده است. چهار نقشه‌ی جغرافیایی نیز موجود است که دو نقشه از ابوریحان، یکی از {استاد} فریدون جنیدی و یکی از دکتر مهرداد بهار است. من نقشه‌ی جدیدی را پیشنهاد کرده‌ام. یوسنی نیز نقشه‌ای داده است که در دسترس من نیست.
5- سرزمین «از گردونه‌های خوب برخوردار» و «درخشان».
6- بارتولومه، یوسنی، استاد پورداوود و {استاد} فریدون جنیدی، ازره را در غرب و سوره را در شرق جای داده‌اند. آنان زیر تأثیر بن‌دهش هندی (نسخه TD2) بوده‌اند. بن‌دهش ایرانی معتبر است.
7- جواد صدقی ایرانی آن را «دشت مرتفع» و دارمستتر آن را «گله‌ها را نمو می‌دهد» معنی کرده‌اند که هیچ‌کدام صحیح به‌نظر نمی‌آیند.
8- شاهنامه‌ی فردوسی مدت پادشاهی جمشید پیشدادی را 323 سال و عمر وی را 700 سال ولی اوستا مدت پادشاهی او را بیشتر از 900 سال اعلام داشته‌اند.
9- باید شهری در کنار رود داتیتی بوده باشد. این رود را می‌شود با آمودریا (جیحون) هم‌پوشانی داد.
10- توفان نوح از نظر زمان به هیچ‌وجه با توفان جم هم‌زمانی ندارد. توفان جم در سال 8480 پ. م. و توفان نوح بنا به تورات در سال 2005 پ. م. روی داده‌اند.
11- نمونه‌ی دیگر اجرای این قانون برکناری مهرداد دوم، شاه پارتی بر دست مجلس مهستان بود که برادرش اُرًد جای او را گرفت. در قانون اساسی مشروطیت آمده بود که «پادشاهی موهبتی است الاهی که از جانب ملت به شخص شاه تفویض می‌شود». بر مبنای این قانون، مجلس شورای ملی، محمدعلی‌شاه قاجار را که به سفارت روس پناهنده شده بود، از پادشاهی برکنار و احمدشاه را به جای وی برگزید.
12- با توجه به این‌که استاد ذبیح بهروز حتا طول و عرض جغرافیایی این رصدخانه‌ی بسیار مهم ایرانیان را به ما رسانیده‌اند، جزو تکالیف ملی است که این سازه‌ی پرافتخار با کاوش‌های علمی از زیر خاک بیرون آورده شود.
13- در بیرون راندن نیروهای حکمتیار از کابل، ژنرال دوستم نیز نقش مهمی را به عهده داشت.
14- رودابه‌شهر: کابل.