نام‌آوران ایرانی

همایون صنعتى‏زاده درگذشت / سرانجام آشوب طوفان نشست - استاد احمد اقتداری

برگرفته از تارنمای مجله بخارا، بخارا ۷۳-۷۲، مهر و دی ۱۳۸۸

 

هفته گذشته همایون درگذشت و در لاله‏زار کرمان، در گورستان روستاى لاله‏زار به خاک سرد گور فرو رفت. خداى او را بیامرزاد.

همایون فرزند مرحوم عبدالحسین صنعتى‏زاده کرمانى نویسنده مشهور قرن گذشته و از خاندان صنعتى کرمانى مؤسس یتیم‏خانه کرمان که عمرى صد و اند ساله دارد، بود و تمام عمر در کار تنظیم و ترتیب آن پرورشگاه که بازمانده نیاکانش بود کوشا بود، و ظاهراً املاک و اعیان و کارخانه گلاب‏گیرى لاله‏زار کرمان و دیگر ماترک خود را بر آن پرورشگاه خیریه وقف کرده است. همایون، مردى بسیار پاک و صدیق و امین بود، اما بسیار عاقل و کاردان و مآل‏اندیش بود، در همه امور منتهاى دوراندیشى و درایت به خرج مى‏داد. مباد که از آن رهگذر زیانى مادى ببیند، بسیار پرکار بود، بسیار کاردان بود، بسیار اهل تحمل بود، با آنکه بسیار پر ذوق و لطیف طبع و کتابخوان و نویسنده و اهل فکر بود، هیچ کارى را بدون در نظر گرفتن مآل مادى و پولسازى و منافع مادى آن در نظر نمى‏گرفت، حتى دوستى‏ها و محبت‏ها و گذشت‏ها و سفرها و گردش‏ها و رفاقت‏ها را همواره از دو نقطه‏نظر مدّ نظر مى‏داشت. شهرت و ثروت انساندوست و با صفا بود، دروغ نمى‏گفت یا کمتر دروغ مى‏گفت و اهل تعارف و مجامله و پرده‏پوشى نبود. دوستى و دشمنى شکننده تابع تغییرات زمان و حوادث دوران داشت. عاشق صادق فرهنگ ایرانى و زبان فارسى بود ولى در معادلات و پول و منافع مادى هر کارى شرط اول عقل و درایت و تصمیم خود مى‏دانست.

هشتاد و پنج سال عمر پر بار همایون را مى‏توان به دو سهم غیرمتساوى تقسیم کرد. عمر علمى و عمر عملى او. در سهم عمر علمى او بى‏شک از پرکارترین و پرخوان‏ترین و پراثرترین مترجمان دوران معاصر بود، تاریخ کیش زردشت خانم مرى بویس، و آثار مهم هرتسفلد و استرابون، و تاریخ هندوچین و تاریخ علوم ریاضى که نام‏هاى دقیق پشت جلد کتاب‏ها را اکنون به خاطر ندارم ولى کتبى بسیار معتبر و معروف و مشهورند و همه را از زبان انگلیسى ترجمه کرده است و چاپ شده‏اند و مقالاتى که در خصوص گاهشمارى و آئین‏هاى روستایى تقسیم آب در روستاهاى ایران در مجله آینده نوشت همگى حکایت از عمق توجه و تفکر و ریشه‏شناسى حقایق علمى او دارد. اما سهم عمر عملى او بیش از اینهاست. تأسیس چاپخانه افست براى اولین بار در ایران و تهیه کتب فارسى براى مدارس افغانستان، تأسیس کارخانه کاغذ پارس، تکمیل و تجهیز «خزرشهر» مازندران، تأسیس شرکت صید مروارید در بندر لنگه، تأسیس مؤسسات کشت و پرورش «گل محمدى» در لاله‏زار کرمان و سرانجام تشکیلات وسیع و عریض و طویل گلاب‏گیرى زهراى کرمان، و بیش از آن تأسیس مؤسسه فرهنگى انتشارات فرانکلین که اولین مؤسسه ترجمه و نشر کتاب بود نمونه‏اى از اقدامات عملى فرهنگى اوست. خدایش بیامرزاد که سخت کوشا، پرکار، پرامید، پرتوان، و مى‏توانم گفت شکست‏ناپذیر بود، سازنده بود. طراح بود، استوار بود، بسیار در بسیار به توفیق در کارها دل مى‏بست اما از یکى از دوستان صمیمى و بى‏ریاى او مشهدى اسلام پناه کرمانى شنیدم که در این اواخر مى‏گفت: «آرزو مى‏کنم شب بخوابم و صبح از این جهان رفته باشم» راستى را آن مرد پرامید پرکار چرا و چگونه اینگونه در کشاکش دوران اسیر ضعف روحى شد و آرزوى مرگ مى‏کرد؟ این همان سرّى است که سرنوشت همه آدمیان بدان وابسته است و اسرار جهان را نه تو دانى و نه من.

بیتى از خود اوست :

سرانجام آشوب طوفان نشست‏
خروشنده دریا به زنجیر شد

در پایان کتاب کاروان عمر نوشته‏ام. روزى همایون صنعتى گفت شعر دروگر را براى تو گفته‏ام. راستى را این شعر کوتاه و زیبا و فلسفى و خیال‏انگیز بیش از همه وصف احوال خود اوست:

احمد اقتداری

«دروگر»

دروگر کجایى درو دیر شد

علف زرد گشت و چمن پیر شد

یخ و برف بر کوه عمرم نشست‏

عقاب جوانى زمین‏گیر شد

پرستو و گنجشک پنهان شدند

کبوتر ز پرواز دلگیر شد

غزال هوس خسته شد از نفس‏

هواخواه صیّاد نخجیر شد

سرانجام آشوب طوفان نشست‏

خروشنده دریا به زنجیر شد

تهران ۱۵ شهریور ماه ۱۳۸۸ – احمد اقتدارى‏