کوروش بزرگ

کورش بزرگ و نیازهای ایران معاصر از دیدگاه استاد حکمت الله ملاصالحی

برگرفته از تارنگار اسرار حكمت - اندیشه ها و آثار استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی

ایرانیان یک دولت - ملتِ برآمده از کلام و کتاب مقدس حکمت متعالی هستند

«کورش بزرگ و نیازهای معاصر» عنوان نشستی بود که در بیست و دومین نمایشگاه مطبوعات با باشندگی دکتر حکمت‌الله ملاصالحی، استاد باستا‌ن‌شناسی دانشگاه تهران و دکتر زاگرس زند، ایران‌شناس و پژوهش‌گر فرهنگی، به آن پرداخته شد.

استاد حکمت‌الله ملاصالحی، در بخشی از سخنانش در این نشست به نبوی بودن تاریخ ایران اشاره کرد و گفت: با ظهور زرتشت و پس از آن، با بنیان‌گذاری دولت هخامنشی از سوی کورش، ما از یک تاریخ اسطوره ‌ای و مشرکانه گذر می ‌کنیم و وارد عصری توحیدی، نبوی و وحیانی می ‌شویم و به دلیل همین تحول معنوی عظیم و سرنوشت ساز و نقطه عطف در تاریخ ما  و سنت و میراث تمدنی و باستانی، تاریخ ما پیوستگی اش را در عهد دولت اسلام و قرآن حفظ می کند. پیوستگی به معنای درونی و عمیقاً معنوی و بنیادین آن. پیوستگی که دو سنت و میراث نبوی  در آن  اتصالی  مستحکم و جوهری دارند. چه بسا اگر این خویشاوندی و سنت و میراث مشترک نبوی عهد باستانی و با اسلام و قرآن و سنت نبوی نبود تقدیر تاریخ ما نیز چونان تقدیر تاریخ مصریان رقم می خورد و عربیت به نام اسلام و قرآن بر ما سروری می کرد. هویت ایرانیان، قومی، قبیله‌ ای و نژادی نیست. ما ایرانیان ملتی تاریخی، نبوی و مدنی هستیم. بارمعنوی ایران ازجغرافیای طبیعی فرا میگذرد. در اینجا با یک  جغرافیای تاریخی، مدنی و معنوی ملتی بزرگ به گواهی بسیاری از متفکران و مورخان و ایران شناسان بنام مواجه هستیم. این جغرافیای عظیم و پرچین و شکن تاریخی  مسئولیت سنگین نقد و بازخوانی های جدی را بر شانه ما ایرانیان می نهد. ما قوم، قبیله، عشیره و طایفه نیستیم. هویت ما قومی، قبیله ‌ای و نژادی  یا عشریه ای و طایفه ای نیست. هویت ما میراث مشترک نبوی و مدنی و معنوی ما به عنوان یک ملت است. میراثی مشترک، بر پایه یک سلسله ارزش ‌ها و باورهای مشترک که در فرایند تاریخی درازآهنگ و دیرپا چهره خود را آشکار کرده و به منصه ظهور آورده است.

 در میان جوامع عهد باستان در هیچ سرزمینی و در  میان مردمان هیچ جامعه و فرهنگی و در هیچ سنت دینی و نظام اعتقادی، مرزهای میان روشنایی و تاریکی، پاکی و پلیدی  راستی و دروغ، نیکی و بدی آن گونه که در دیانت زرتشت و در میان ایرانیان شفاف سازی و پرده برداری و از هم تفکیک نمی شوند. چیزی که آن را مدیون پیام های متعالی  و نبوی زرتشت هستیم. در این آیین برای نخستین بار وجود نور منکشف و مشاهده می شود که هم یگانه است هم در ذات خود وحدت ذاتی دارد همه چیز در فروغش دیده می شود و هم آن که خود ذاتش را بر ما نهان می دارد و دیده نمی شود. این یک خیزش عظیم معنوی بود که در بلخ به احتمال در سده هشتم پیش از میلاد اتفاق می افتاد و تا آن سوی کرانه‌های دریای اژه در آتن افلاطون و ارسطو نیزسده ها سپس تر شنیده می شد. تقارن ها و تقابل ها و زوجیت های آفرینش در پرتو یک نور یک اصل و «آرخه» و «لوگوس» یگانه. نه اصل دوگانه که تحریفی بود در توحید مزدایی در دوره های سپسین وارد کردند.

 ظهور زرتشت نقطه‌ عطف در تاریخ و حیات مدنی و معنوی ما ایرانیان به معنای خاص و جهان به طور کلی است. ظهور زرتشت جلوس کورش را به دنبال می آورد. اگر این ظهور فرخنده نبود آن جلوس هم اتفاق نمی افتاد. تفکیک و شفاف سازی میان خیر و شر و روشنایی و تاریکی  و نیکی و بدی یک اتفاق ساده و متعارف نبود. خیزش وجودی و معنوی و فکری عظیم می طلبید. در جوامع عهد باستان در سنت های اسطوره ای و نظام  های اعتقادی و سیاسی  و ادیان مشرکانه جوامع آن هزاره‌ها روشنایی و تاریکی، خیر و شر عقل و جهل سخت به هم درهم تنیده بودند. بینش اسطوره و آیین های مشرکانه ناتوان و ناکام از چنین شفاف سازی و تفکیکی بودند. در عهد باستان سه ملت به چنین تفکیک و خیزش معنوی نایل آمدند. یونانیان با «لوگوس» و خرد نظری و فکر فلسفی خود. عبرانیان با انبیاء بنی اسرائیل و ایرانیان با آیین روشنایی رزتشت و در مراحل سپسین با حکمت مغان.

ایرانیان یک دولت - ملتِ برآمده از کلام و کتاب مقدس حکمت متعالی هستند. همان گونه که یادآور شدم در آن هزاره نخست و سرنوشت ساز پیش از میلاد تکان ها و زمزمه‌ های پیام ‌های متعالی زرتشت تا اژه و جهان هلنی نرم و آرام  احساس شنیده ‌می ‌شود. پیام ‌های زرتشت چنان تکان دهنده است که یونانیان هنگامی که می ‌خواستند حکمت را تعریف کنند می ‌گفتند حکمت یعنی «گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک». آن ظهور خجسته، جلوس کورش که سرداری  بزرگ و خردمند و فرهیخته و آزاده  بود را در پی داشت. جلوسی که به بنیانگذاری دولت - ملتِ  یا به مفهوم دقیق تر ملت - دولت تازه‌ ای، بر پایه یک میراث ‌مشترک و ارزش ‌های یگانه و کتاب و کلام مقدس و مشخص انجامید. ملت ایران و ایرانیان چونان ملت با کلام و کتاب مقدس و خدای یگانه که نور است و پیام آور آن زرتشت بر صحنه تاریخ جهانی می آیند. هزاره ها پیشتر نیز عیلامیان و کرامانیان جامعه شهری حوزه هلیل رود و جوامع شهری بومی حوزه هیرمند و آماردهای کرانه های شمال و اورراتوها و مانایی ها و اقوام بومی دیگر در این سرزمین می زیستند اما نه نامی از ایران و ایران بودن و هویت ایرانی و میراث مشترک در میان بود. جهان ایرانی بر پایه وروی ستون های استوار میراث نبوی و ارزش ها و باورهای مشترک چونان  ملت - دولت بنیاد می پذیرد. تمدن ها بر شانه ارزش ها و نظام های فکری و ارزشی و اعتقادی مشترک در تاریخ بنیاد پذیرفته اند. هرچند پذیرش  آیین زرتشت به عنوان آیینی رسمی در نظام سیاسی ایرانیان چند سده به درازا کشید لیکن اثراتش از همان آغاز جدی و سرنوشت ساز و تعیین کننده بود. روندی که در ادیان دیگر نیز مشابه اش را بارها تجربه کرده ایم و کاملاً طبیعی بود. ورود مسیحیت به اروپا، چند سده گذشت تا مسیحیت در نظام های سیاسی غرب که مراد ما روم آن زمان است به رسمیت شناخته شود و چونان دیانتی رسمی پذیرفته شود. تاریخ نبوی ما با ظهور زرتشت آغاز می‌ شود این تاریخ نبوی سرانجام به دولت قرآن می ‌پیوندد. معجزه بزرگ ایرانیان را در دولت اسلام و قرآن با حکمت و فکر و فلسفه و عرفان و هنر و ادبیات عرفانی و حکمی و روح شاعرانگی اش می باید دید. اتفاقی که در اسلام حجازی هرگز متحقق نشد و نیافتاد.

ایرانیان امروز یک‌تنه پرچمدار میراث نبوی هستند. در پس پشت و بر شانه ما ایرانیان به معنی اعم و ایرانیان مسلمان به معنی اخص آن به عنوان یک ملت برآمده از در درون یک میراث نبوی  مشترک و یک تاریخ و فرهنگ مبتنی بر ارزش های مشترک که ما را با ملت های دیگر منطقه  پیوند می‌هد عالمی از سنت فکری غنی از حکمت و هنر و فکر و فلسفه و عرفان و کلام  و تفسیر و حیات مدنی و معنوی چونان امانت و ودیعت و میراثی عظیم  نهاده شده که هم بازخوانی هم نقد  هم تنقیح و تصفیه می طلبد. فراموش نکنیم که هویت و میراث مشترک دستکم سه هزاره اخیرملت های خاورمیانه بیش از همه نبوی و وحیانی و وحدانیست.

با همین پرچم ملت های خاورمیانه وارد قاره های دیگر به ویژه قاره غربی شده اند. این هویت و میراث مشترک نبوی را که تعبیر قرآنی آن اهل کتاب است می باید جدی گرفت. از جمله دلایل مهمی که ایرانیان به‌ ویژه کورش بزرگ با یهودیان آن زمان احساس خویشاوندی معنوی می ‌کرد  همین میراث نبوی بود که یهودیان صاحب کتاب و کلام مقدس و توحیدی و نبوی را از مشرکان  عصر خود متمایز می کرد و آنها را ایرانیان نبوی پیوندی معنوی می داد. حضور کورش در کتاب مقدس در تورات چونان پیامبر و نجات دهنده ملتی توحیدی و نبوی تصادفی نیست. کتاب و کلام قرآنی مجمع البحرین و ملتقای میراث مشترک نبوی ماست. در قرآن نیز «وجود» خدای یگانه، «الله» خود را نور معرفی کرده است «الله و نور السموات والارض.» در اینجا نیز «وجود» نور است. این همان میراث مشترک نبوی ما است. به تعبیر شاعر بلخی خراسانی ما:

آن یار همانست اگر جامه  دگر شد
 آن جامه بدل کرد و دگر بار برآمد

آن باده همانست اگر شیشه بدل شد
 بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد

 

***

کورش بزرگ به روایت استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی

 انسان های با خرد و حکمت، نیک اندیش و نیکخواه مردمان در هر دوره ای که زیسته و برآمده اند؛ فرزند هر سرزمین و هر ملت هر قومی که بوده اند چهره های درخشان جغرافیای تاریخی و فرهنگی جامعه و جهان بشری ما بوده اند و شایسته احترامند و ستودنی و درخور تقدیر. نام و یادشان را می باید گرامی داشت تا مرزهای نیک خواهان و بدخواهان، خادمان و خائنان از هم بازشناخته شود. کورش یک نام نیست. در کسوت یک سردار نظامی و جنگجو و سلحشور نیز درنمی گنجد. یک چهره صرفاً سیاسی و سیاست پیشه و مرد سیاسی هم نیست. شهریار خرد و حکمت است و فرزند مردمانی حساس به آداب و ادب زندگی و اخلاق دینداری و منش دولتداری. کورش و هر شخصیت دیگری با چنین اوصافی متعلق به تاریخ و فرهنگ بشری ما در مقیاس جهانی است.

ما با هر شکلی از بت ساختن و بت پرستیدن مخالفیم و از افتادن در دام چنین توهماتی می پرهیزیم و می باید پرهیخت. لیکن بدون تذکر تاریخی بدون تعلق خاطر به میراث ارزش هایی که بر آن تکیه زده ایم و از آن برآمده ایم و بدون نسبت و پیوند با ریشه های مدنی و معنوی خویش به عنوان یک ایرانی به عنوان یک مسلمان به عنوان پاره ای از پیکر تاریخ و فرهنگ و جامعه بزرگ بشری در بستر سیلاب و سیلان حوادث کنده و افکنده می شویم و فرومی ریزیم و نابود می شویم و از آن پس زیر سقف موزه های عالم مدرن جسم و جسدمان را می باید بجویند و بکاوند و بیابند. افشاندن و افکندن و کشتن بذرهای شوم قهر و شکاف و نفاق بر زمین دین و فرهنگ و اخلاق دینداری و منش دولتداری ملت و میهن و مردم ما خطرخیز و مخاطره انگیز و نگران کننده است.

جغرافیای تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی و نبوی پرچین و شکن و فراخ این سرزمین کهن در هیچ ایسمی درنمی گنجد و با هیچ ایسم عصری تعریف نمی شود. میهن دوستی ناسیونالیزم نیست. احترام به فرزندان بزرگ ایران زمین ربطی به قوم و قبیله و عشیره و طایفه خاصی و گرایشی خاص ندارد. ما که قبیله و عشیره و طایفه نیستیم. ما ملتی هستیم نبوی. در اوصاف هیچ قوم و قبیله و عشیره ای درنمی گنجیم. کورش نیز فرزند قوم و قبیله وعشیره خاصی نیست. فرزند یک ملت است و متعلق به تاریخ و فرهنگ و میراث زنده بشری ما در مقیاس جهانی. گزنفون که ایرانی نبود در اوصاف کورش و برآمدن و تربیت ایرانی او آن همه قلم زد و داستان گفت. آنچه در وصف کورش گفت و ستود در اوصاف پریکلس نگفت. یهودیان که ایرانی تبار و برآیین ایرانیان نبودند که در اوصاف نیک شهریار ایرانی در تورات تا مقام رفیع نبوتش برکشیدند و ستودندش. بابلیان که ایرانی نبودند آنچنان به او ارادت می ورزیدند و درخور احترامش می دانستند و می ستودندش.

هرنامی و کلامی و پیامی که در یادها و خاطره ها و حافظه تاریخی مردمان نمی ماند. هرشعله عشق و ارادتی که در تاریخ فروزان نمانده است. هرشخصیتی را دوست نداشته ایم. هر سنت و میراثی را پاس نداشته ایم. میان میراث زنده شاهچراغ و حافظ و سعدی و شهریار حکمت و خرد ایرانیان پیوند و پیوستگی عمیق نبوی و مدنی و معنوی هزاره ها است. کسی می تواند این پیوند و پیوستگی عمیق مدنی و معنوی و نبوی را ببیند و بشناسد و بفهمد که تاریخ این سرزمین را درست خوانده و عمیق فهمیده باشد. در تاریخ ملت و میهن و مردم ما هرگاه که میان اخلاق و منش دینداری و دولتداری حیات مدنی و معنوی فرهنگ و زندگی قهر و شکاف و نفاق و دوپارگی افکنده شده است سخت آسیب دیده ایم. به نام دین با فرهنگ مردم نستیزیم. به نام فرهنگ نیز با دین مردم نستیزیم. دستکاری های غلیظ نامعقول و نامطلوب به نام شرع و دین در فرهنگ و زندگی مردم جامعه هم خطرخیز هم مخاطره انگیز هم نگران کننده است و ملال آور و فرار و گریز و ستیز اقشار اجتماعی را علیه دین و دین باوری و اخلاق به دنبال خواهد آورد. واقعیتی که اینک عملاً جامعه معاصر بعد انقلابی ما با آن دست درگریبان است.

 

کارنامهٔ حرفه‌ای دکتر حکمت‌اله ملاصالحی