بیانیه

بیانیه تحلیلی فعالان دانشجویی و اجتماعی آذری در خصوص اقدامات خصمانه جمهوری باکو علیه ایران

جمعی از فعالان "آذربایجانی" طی بیانیه ای به اقدامات ضد ایرانی حکومت جمهوری باکو اعتراض کرده و از وزارت خارجه خواستند تا اقدامات تنبیهی و متقابلی را علیه این حکومت وضع نماید. به گزارش سایت خبری-تحلیلی آذری ها به نقل از خبرگزاری ایلنا در این بیانیه که امضای افرادی چون داریوش پیرنیاکان(رئیس خانه موسیقی) ،ناصر همرنگ(روزنامه نگار و داستان نویس) ،دکتر افشین جعفرزاده (محقق تاریخ معاصر و پزشک) و حسین نوین (استاد دانشگاه محقق اردبیلی) به چشم می خورد، با اشاره به کمک های مالی و لجستیکی دولت ایران به مردم جمهوری باکو و حکومت این کشور در طی دو دهه گذشته پیشنهاد شده است دولت ایران در خصوص ادامه روند کمک های مالی و نظامی تجدید نظر نماید.

متن این بیانیه بدین شرح است:

قریب به ۱۰۰ سال است که از "آذربایجان" نامیده شده منطقه "آران و خان نشین های شکی و شروان" می گذرد. در طول این سال ها جریان های ضد ایرانی قفقاز از هیچ تلاشی در جهت دشمنی با آذربایجان و مردم ایران فروگذاری نکرده اند.

در بیست سال گذشته تلاش دوایر و ادارات فرهنگی حکومت باکو در راستای مستحیل کردن فرهنگ آذربایجان در فرهنگ ترکیه و همچنین سرکوب علایق و انتخاب های این مردم و دشمن جلوه دادن کشور دوست و برادر (ایران) نزد افکار عمومی جمهوری باکو، همگی تلاش هایی مرموز و ناجوانمردانه در برابر "ما" بوده است.

این در حالی است که ایران و به ویژه مردم آذربایجان تا کنون از هیچ کوششی در راستای کمک و همیاری به کشوری که هم چون برادر کوچک تر پنداشته می شد، دریغ نکردند. کمک های مالی بلاعوض میلیاری، تحت پوشش قراردادن دهها هزار نفر از مردم این کشور از سوی کمیته امداد و حمایت نظامی،مادی و معنوی از آنان در برابر ارمنستان تنها بخشی از اقدامات حمایتی ایران از جمهوری باکو بوده است.

در مقابل چنین رویکردی، ما شهروندان ایران و مردم آذری تاکنون هیچ اقدام مثبت و توام با حسن نیتی از سوی زمامداران رژیم باکو ملاحظه نکرده و هر روز شاهد اقدامی جدید از سوی این حکومت بر علیه خطوط قرمز و بایسته های ملی خود هستیم.

موشک ها و تسلیحات خریداری شده از اسرائیل توسط رژیم باکو اکنون تبریز و شهرهای عمده آذربایجان را نشانه گرفته اند و آماده شلیک به قلب ایران و آذربایجان می باشند. شبکه های تلویزیونی، کتاب های درسی، نشریات و روزنامه های وابسته به دولت و یا محافل خاص در راستای تحریف تاریخ، اهانت به ایران و تغییر هویت ایرانی مردم آذربایجان و تحریک آن ها به اغتشاش و جنگ قومی منتشر می شوند.

قریب به بیست سال است که رژیم باکو در کمال شگفتی در برابر حسن نیت و اقدامات برادرانه و بزرگوارانه ملت ایران از هیچ کوششی برای توهین،تحقیر و ماجراجویی فروگذاری نکرده است.

بر این اساس ما جمعی از فعالان، نویسندگان، دانشجویان و شهروندان آذری ضمن این بیانیه از وزارت امور خارجه و سفیر دولت ایران در "جمهوری باکو" خواستاریم که :

۱- تحرکات و اقدامات ضد ایرانی حکومت باکو و گروه های سیاسی وابسته به این دولت از سوی وزارت خارجه و سفارت ایران در باکو با دقت و شدت بیشتری تعقیب و در صورت نیاز، الزامات امنیت ملی به جای آورده شده و ذره ای از تامین منافع ملت ایران در برابر این دولت فروگذاری ننماید.

۲- به استناد خبرگزاری های داخلی و خارجی کمک های کمیته امداد به رژیم باکو حداقل سی و چهار میلیون دلار، افراد تحت پوشش این کمیته حداقل سی هزار نفر و کمک های بلاعوض سالیانه ایران به این کشور، ارقامی ثقیل و جدی گزارش شده است. از سوی دیگر تسهیلات عمرانی و رفاهی که از سوی ما برای آبادی و عمران جمهوری خودمختار نخجوان وضع شده قابل تامل بوده است این در حالی است که اقدامات خصمانه دولت مستقر در جمهوری باکو هیچ نسبتی با کمک های دولت ایران نداشته و ندارد.

۳- ما از دولت ایران می خواهیم که در راستای اقدامات پیش گیرانه و تلافی جویانه حکومت جمهوری باکو در حمایت از کنگره موسوم به آذربایجانی های جهان (داک) که متشکل از تعدادی کلاهبرداران سیاسی و ورشکستگان تجزیه طلب می باشد، ضعف های ژئوپلتیک،سیاسی ،نظامی،منطقه ای ، جمعیتی و امنیتی این حکومت را به عنوان گزینه های اقدامات پیشگیرانه و تنبیهی مد نظر قرار دهد و سیاست نادیده گرفتن و بی اهمیت پنداشتن اقدامات ایذایی این جمهوری را تغییر دهد.

ایران در طول بیست سال گذشته دالان نخجوان را جهت انتقال مواد و ارزاق مورد نیاز مردم نخجوان از طریق خاک ایران در اختیار جمهوری باکو قرار داده است و در مقابل خواستار هیچ گونه اخذ امتیاز از این جمهوری نشده است. اما جمهوری باکو به جای سپاس گذاری بر خلاف اخلاق و منش عمومی حتی از آزار و اذیب راننده ها و کامیون های ایرانی نیز غفلت نکرده و به بدترین شکل با مسافران و شهروندان ایرانی عازم باکو که اکثریت آنها آذری هستند رفتار نموده است.

۴- ما از دولت ایران می خواهیم طی یادداشتی رسمی بر استفاده نام تاریخی آذربایجان برای شمال رود ارس توسط دولت باکو اعتراض نموده و در راستای جبران این تحریف بزرگ، جهت آشنایی شهروندان در کتاب های درسی و دانشگاهی نسبت به این مسئله آگاهی رسانی نموده و در خصوص جنگ های ایران و روس و قرارداد های گلستان و ترکمن چای آگاهی های بیشتری در اختیار شهروندان قرار دهد. هم چنین از طریق برگزاری همایش های دانشگاهی، سمینارها و نام گذاری میادین شهری از فراموشی یاد و خاطره ۱۷ شهر قفقاز جلوگیری نماید.

۵- ما معتقدیم که شناسایی دیپلماتیک کشوری موسوم به "جمهوری آذربایجان" در ابتدای دهه نود در حالی که نام یکی از استان های ایران را برای خود انتخاب کرده بود می بایست با تامل و درنگ بیشتر و بررسی های کارشناسانه انجام می یافت و حداکثر شناسایی رسمی و دیپلماتیک با کیفیت موجود به صورت "دوفاکتو" صورت می گرفت. بنابراین از وزارت خارجه دولت ایران مجدانه خواستاریم که مقرر نماید نام تاریخی آران و یا "جمهوری باکو" به صورت توامان در اسناد و نوشته های دیپلماتیک مورد استفاده قرار گیرد.

۶- توجه به سرنوشت مردمی که در کشور مسلمان نشین شمال ارس زندگی می کنند از جانب دولت ایران دارای اهمیت تاریخی،دینی و فرهنگی است. علاوه بر آذری ها اقلیت هایی چون تالشان در این سرزمین تحت ستم ملی دولت باکو قرار دارند. بذل توجه دولت ایران نسبت به فعالان سیاسی،روزنامه نگاران و نخبگان تالش بی شک سبب تقویت فرهنگ ایران در قفقاز خواهد بود.

۷- همان گونه که همگان اطلاع دارند در همه کشورهای جهان قوانینی سخت و انعطاف ناپذیر علیه گروه ها و دسته های تجزیه طلب و بنیادگرایان قومی وضع شده است و هر گونه فعالیت و تحریک مردم برای جنگ و تنش قومی ممنوع می باشد. با کمال تاسف باید گفت که برخی از گروه ها و افراد تجزیه طلب درجامعه در سایه خلا قانونی و مدارای مسئولان به عنوان عقبه و دنباله گروه هایی چون داک با حمایت نهادهایی امنیتی جمهوری باکو به فعالیت مشغول هستند. از سوی دیگر "رایزنی فرهنگی" جمهوری باکو در تهران سال ها است که آزادانه سرگرم اقدامات مرموز و تجزیه طلبانه از جمله پخش پرچم،انتشار و پخش رایگان کتاب در دانشگاه ها و اظهارات تحریک آمیز در محافل دانشگاهی می باشد.

از آن جایی که بر اساس نص صریح قانون اساسی (اصل نهم و بیست و ششم) پاسداری از آزادی،تمامیت ارضی وحدت و استقلال ایران، وظیفه آحاد ملت است، ما آذربایجانی ها این حق را برای خود قائل خواهیم بود که در صورت مشاهده هر گونه حرکت قومیت محورانه و تحریک آمیز از سوی هر کس، الزامات این اصل را به جا آوریم.

۸- دولت ایران می باید حق اقدامات متقابل و تنبیهی علیه حکومت فعلی باکو را برای خود محفوظ دانسته و همه اقدامات از بررسی و محاسبه میزان کمک های مالی،تجدید نظر در موضع رسمی پیرامون مناقشه قره باغ،بررسی مجدد مسیرهای زمینی جمهوری باکو به نخجوان از خاک ایران و... را مد نظر قرار دهد و نسبت به تامین منافع ملی ایران در منطقه اهتمام بیشتری به خرج دهد.

امضاء کنندگان بیانیه :

داریوش پیرنیاکان- موسیقیدان و هیئت علمی دانشگاه تهران

بهمن پیر نیاکان- تبریز، پژوهشگر

حسین نوین- اردبیل، هیئت علمی دانشگاه محقق اردبیلی

افشین جعفرزاده- ارومیه، پزشک و عضو هیئت دانشگاه علوم پزشک تهران

لیلا حسینیان- مشکین شهر، هیئت علمی دانشگاه

محمد حسین داوری – میاندوآب، دبیر

جمشید هدایی- تبریز دبیر بازنشسته

بهمن فرهنگ- تبریز،دبیر تاریخ

ابراهیم آقازاد- ارومیه، دبیر

سعید دادگر- اردبیل، دبیر تاریخ

کیامهر فیروزی- خلخال، دبیر و پژوهشگر

اعتماد ناصری- تبریز، دبیر بازنشسته

کاظم آذری- تبریز، محقق و نویسنده

شهین پور حسین- تبریز، شاعر

رحیم نیکبخت- تهران، پژوهشگر تاریخ

محمدرضا ربانی، تبریز، روزنامه نگار

محمد طاهری خسروشاهی- تبریز، پژوهشگر

لطف الله خدایی- اردبیل، دکتری علوم سیاسی

عبادالله عباسی- تبریز، سرهنگ بازنشسته

ناصر همرنگ- اردبیل، نویسنده و روزنامه نگار

حسین شفاهی – میاندوآب ، دانشجو

ناصر مطلبی- میاندوآب دامپزشک

امیر دیلمقانی- تبریز- دانشجوی علوم سیاسی

اشکان جم، تبریز- کارشناس حقوقی

امیر علیزاده- تبریز

علی نجفی- تبریز

احسان محمدی- تبریز

عادل زهتاب- تبریز

علی موسویان- تبریز

حامد فرشباف- تبریز

هادی علی پور- تبریز

میلاد اسکندری- تبریز

حجت مسلم زاده- تبریز

مرتضی اسدی- تبریز

حبیب باغی- تبریز

نادر ساعی- تبریز

سامان وطن شناسان- تهران، دانشجو

مهدی قسمتی- تبریز

سهند اینانلو- تبریز،دانشجوی دامپزشکی

بهزاد فرشباف- زنجان

فرید آیدنلو- ارومیه

داوود دشتبانی- پژوهشگر

علی خوش عمل- تبریز

وحید رنجبری- تبریز

محمد امیران- تبریز، بازاری

فرزاد حیدرزاده- تبریز، مهندس

مریم ناصری- اردبیل

مهدی اکبر زاده- اردبیل

رضا آذری- اردبیل

شهمیرزاد پهلوانی – تبریز، مهندس

امیر حسین جهانی- تبریز، دانشجوی علوم سیاسی

سعید ذرخورد، تبریز، کارشناس حقوقی

علی رضا بابایی- تهران

ارسلان مغانی- اردبیل، پژوهشگر

احسان خواجه ای- تبریز، دانشجوی ارشد جامعه شناسی

میلاد مطیع- تبریز، دانشجو

مرتضی افشار- میاندوآب، دانشجوی ارشد

وحید کبیری-

جعفر عباسی-

ایوب صادقی-

رضا دل جوان- تبریز

ناصر حسین پور-

مهران سلطانی-

وحید عمرانی-

مجید علی زاده-

رضا امیر فتحی- تبریز، بازنشسته

رضا سلیمانی- تهران، بازاری

محمد امیران- تبریز، بازاری

داوود محمدیان- تبریز، فعال اقتصادی و صنعتی

هادی شربیانی- تبریز، بازرگان

حجت الله کلاشی- اردبیل، کارشناس ارشد علوم سیاسی

محسن عالی زاده- اردبیل، دانشجوی مهندسی

سالار سیف الدینی- تهران، پژوهشگر

یوسف شکری- تبریز، گرافیست

کاوه امیری- تبریز، دانشجوی مدیریت صنایع

مهران پورجباری- تبریز،دانشجوی مدیریت صنایع

محمدفرید رضانیا- تبریز، حسابدار

اسماعیل مدرس- تبریز، بازنشسته

یوسف علیشاهی- تبریز،بازاری

مریم زارعی- تبریز، کتابدار

مهدی کاظمی- تبریز

متین مطیع- تبریز

مهدی رشیدی- ارومیه ، فعال فرهنگی

فرزین ذریه- تبریز- دانشجو

بیژن اژدری- تبریز،مهندس

علی شهبازی- اردبیل، دانشجو

 

http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=379

یکبار دیگر تبریز؛ تبریز در بین زیباترین شهرهای جهان در رای گیری اسکای لاین

یک بار دیگر تبریز در میان زیبا ترین شهرهای توریست پسند جهان قرار گرفت. به گزارش سایت خبری-تحلیلی آذری ها کاربران سایت اسکای لاین که عمدتا از جهانگران اروپایی و امریکای شمالی تشکل می شوند در رای گیری بهترین مناظر شهری، تبریز را در میان ده شهر محبوب خود انتخاب کردند. این کاربران با توجه به عکس ها و تصاویری که از عکساسان حرفه ای از چشم اندازهای تبریزی انتخاب کرده بودند اقدام را نظرسنجی کردند.

در این نظر سنجی تبریز بدلیل آوردن امتیازی معادل چهار و سه دهم درصد از  5 و مورد پسند قرار گرفتن اکثر بازدید کنندگان در بین 10 شهر برتر و زیبای جهان در این سایت پر بازدید و بین المللی قرار گرفت.

تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی بوده و یکی از مهم ترین شهرهای ایران که است که به لحاظ موقعیت صنعتی،سرمایه ای و سیاسی از آن به عنوان توسعه یافته ترین شهر کشور نیز یاد می شود.


مرجع:

http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=278

مهاجران غیرقانونی افغانی در این جنایت پشت جنایت

50 روز تجاوز و آزار و اذیت یک دختر جوان توسط مهاجران افغان

مادر این دختر می‌گوید‌: «بچه‌ام‌ را نابود كرده‌اند. در مدت‌ 50 روز هر شب‌ و هر ساعت‌ او را به‌ یك‌ نفر می‌دادند و پول‌ می‌گرفتند، همه‌ آنها افغانی‌ بودند».

آفتاب: يک‌ دختر 17 ساله‌ ايراني‌ که‌ 50 روز قبل‌ توسط‌ دو مرد افغاني‌ در خيابان‌ افسريه‌ تهران‌ ربوده‌ شده‌ بود. از سوی‌ تعداد زیادی‌ از کارگران‌ افغانی‌ وحشیانه‌ مورد تجاوز قرار گرفت‌ و سپس‌ این‌ دختر ستمدیده‌ و بی‌پناه‌ را در مدت‌ 50 روز به‌ دیگر مردان‌ افغانی‌ اجاره‌ می‌دادند.

مادر این‌ دختر که‌ دیروز در شعبه‌ چهارم‌ دادیاری‌ دادسرای‌ جنایی‌ تهران‌ حاضر شده‌ بود، گفت‌: «چند روز قبل‌ از این‌ حادثه برادرم‌ در شهرستان‌ فوت‌ کرد و من‌ مجبور شدم‌ به‌ شهرستان‌ بروم‌، به‌ همین‌ خاطر دخترم‌ زهرا را که‌ کمی‌ عقب‌افتادگی‌ ذهنی‌ دارد، به‌ یکی‌ از اقوام‌ نزدیک‌ سپردم‌ ولی‌ روز دهم‌ تیرماه‌ حدود ساعت‌ سه‌ بعدازظهر زهرا برای‌ خرید پفک‌ از خانه‌ خارج‌ شد و دیگر برنگشت‌. وقتی‌ به‌ من‌ خبر دادند بلافاصله‌ به‌ تهران‌ برگشتم‌ و از پلیس‌ درخواست‌ کمک‌ کردم»‌.

زهرا که‌ بسختی‌ می‌توانست‌ صحبت‌ کند، به‌ دادیار سبحانی‌فر گفت‌: «ساعت‌ سه‌ بعدازظهر رفتم‌ بیرون‌، یک‌ پیکان‌ سفید که‌ دو تا آدم‌ توش‌ بود، به‌زور سوارم‌ کردند و درها را بستند هر چی‌ مشت‌ زدم‌ به‌ شیشه‌ در باز نشد. بعد چاقو را گذاشتند زیر گلویم‌، مرا بردند به‌ یک‌ خانه‌. یک‌ زن‌ پیر آنجا بود، مریض‌ بود مس‌رد. شب‌ به‌ من‌ قرص‌ دادند، خوابیدم‌ بعد صبح‌ که‌ بیدار شدم‌ پاهام‌ درد می‌کرد».

زهرا که‌ با یادآوری‌ خاطرات‌ گذشته‌ دچار هیجان‌ شدیدی‌ شده‌ بود و لکنت‌ او هر لحظه‌ بیشتر می‌شد، از ناراحتی‌ به‌ گریه‌ افتاد.

مادرش‌ گفت‌: «بچه‌ام‌ را نابود کرده‌اند. در مدت‌ 50 روز هر شب‌ و هر ساعت‌ او را به‌ یک‌ نفر می‌دادند و پول‌ می‌گرفتند، همه‌ آنها افغانی‌ بودند».

زهرا که‌ عصبانی‌ شده‌ بود، گفت‌: «20 نفر بودند. نه‌، بیشتر بودند یکی‌ می‌آمد می‌رفت‌، دوستش‌ می‌آمد، یکی‌ همه‌ پول‌ها را می‌گرفت»‌!

دادیار سبحانی‌فر گفت‌: «اگر آنها را ببینی‌ می‌شناسی»‌؟

زهرا گفت‌: «بله‌، بله»‌.

بعد به‌ دستور سبحانی‌فر شش‌ متهم‌ افغانی‌ را به‌ اتاق‌ آوردند. زهرا با دیدن‌ آنها صورتش‌ را در هم‌ کشید و رویش‌ را از آنها برگرداند و گفت‌: «همه‌ اینها بودند، کار بد کردند مرا بردند زیر میز، پاهایم‌ درد می‌گرفت»‌.

پدر زهرا گفت‌: «روزی‌ که‌ زهرا را بردند، ما همه‌ جا را دنبالش‌ گشتیم‌ بعد به‌ پلیس‌ خبر دادیم‌. مدتی‌ بعد زهرا به‌ خانه‌ تلفن‌ کرد و گفت‌ که‌ او را دزدیده‌اند. ما هم‌ از روی‌ شماره‌ تلفنی‌ که‌ به‌ خانه‌ زنگ‌ زده‌ بود، با کمک‌ پلیس‌ به‌ جست‌وجو پرداختیم‌ و ماموران‌ پس‌ از چند روز متوجه‌ شدند که‌ آنجا یک‌ ساختمان‌ نیمه‌کاره‌ است‌».

پدر زهرا گفت‌: «پلیس‌ یک‌ مرد افغانی‌ را در این‌ ساختمان‌ دستگیر کرد، اما او از وجود دختر ربوده‌ شده‌ اظهار بی‌اطلاعی‌ کرد و در تمام‌ مدت‌ بازداشتش‌ هیچ‌ حرفی‌ نزد، تا اینکه‌ چند روز بعد دوباره‌ زهرا تلفن‌ کرد ولی‌ این‌بار هیچ‌ شماره‌ تلفنی‌ روی‌ صفحه‌ تلفن‌ ما نیفتاد. زهرا به‌ ما گفت‌ که‌ یک‌جای‌ دور است»‌
.
مادر زهرا هم‌ گفت‌: «یک‌ بار یک‌ افغانی‌گوشی‌ را از دست‌ زهرا گرفت‌ و به‌ من‌ گفت‌ که‌ "دخترت‌ را دزدیدیم‌ باید پول‌ بدهید تا او را آزاد کنیم". من‌ گفتم‌ هر چقدر پول‌ بخواهید می‌دهم‌، فقط‌ دخترم‌ را به‌ من‌ برگردانید او مریض‌ است‌. ولی‌ دیگر خبری‌ از آنها نشد».

بازجویی‌ از همان‌ مرد افغانی‌ که‌ دستگیر شده‌ بود ادامه‌ یافت‌ و بالاخره‌ اعتراف‌ کرد و گفت‌: «زهرا را مردی‌ به‌ نام‌ عزیز تاجیک‌ معروف‌ به‌ عزیز افغانی‌ به‌ من‌ داده‌ بود. من‌ هم‌ بعد از یک‌ شب‌ زهرا را به‌ افغانی‌ دیگری‌ به‌ نام‌ یونس‌ دادم‌ و او را به‌ ویلای‌ یک‌ دکتر در دربندسر بردند».

بعد از شناسایی‌ ویلا در منطقه‌ دربندسر فشم‌ ماموران‌ به‌ آنجا رفتند، اما یکی‌ از افغانی‌ها با دیدن‌ ماموران‌، زهرا را به‌ اتاقی‌ زیر شیروانی‌ برد و چاقویی‌ را زیر گلویش‌ گذاشت‌ و دهانش‌ را بست‌ و تهدیدش‌ کرد: «اگر صدایت‌ دربیاید و ماموران‌ پیدایمان‌ کنند تو را می‌کشم‌».

بدین‌ ترتیب‌ ماموران‌ پس‌ از بازرسی‌ ویلا موفق‌ به‌ پیدا کردن‌ زهرا نشدند و برگشتند، اما چند روز بعد بار دیگر ماموران‌ صبح‌ زود به‌ همان‌ ویلا رفتند و به‌ درون‌ ویلا هجوم‌ بردند و این‌ بار زهرا را که‌ در یکی‌ از اتاق‌ها زندانی‌ شده‌ بود، پیدا کردند و نجاتش‌ دادند. درون‌ ویلا جز زهرا هیچکس‌ نبود. ماموران‌ اطراف‌ ویلا کمین‌ کردند و نیمه‌های‌ شب‌ شش‌ مرد افغانی‌ را دیدند که‌ وارد ویلا می‌شوند، بسرعت‌ از کمینگاه‌ها بیرون‌ آمدند و همه‌ مردان‌ افغانی‌ را دستگیر کردند.

متهمان‌ دیروز در حضور دادیار سبحانی‌فر منکر ربودن‌ و تجاوز به‌ زهرا شدند، اما زهرا که‌ انکار آنها را دید از عصبانیت‌ فریاد می‌کشید و با سیلی‌ محکم‌ به‌ گوش‌ و صورت‌ آنها می‌کوبید و می‌گفت‌: «تو بودی‌، تو من‌ را اذیت‌ کردی‌، دوستت‌ کجاست»‌؟ بعد رو به‌ صدیق یکی‌ از دستگیرشدگان‌ کرد که‌ پیراهن‌ سبزرنگی‌ به‌ تن‌ داشت‌ و گفت‌: «تو پول‌ها را می‌گرفتی‌ و دوستانت‌ را می‌آوردی‌، پول‌ها کو دوستانت‌ کو»؟

بعد با کمک‌ پدر و مادرش‌ به‌ زور او را روی‌ صندلی‌ نشاندند و آرام‌ کردند. مادر زهرا گفت‌: «بچه‌ام‌ کینه‌یی‌ شده‌ است‌ و با دیدن‌ این‌ نامردها دچار تشنج‌ می‌‌شود. اینها فکر می‌کردند چون‌ دخترم‌ لکنت‌ دارد و عقب‌مانده‌ ذهنی‌ است‌، نمی‌تواند آنها را شناسایی‌ کند. این‌ بی‌ وجدان‌ها دخترم‌ را خیلی‌ اذیت‌ کرده‌اند، چندبار به‌ او قرص‌ اکس‌ داده‌اند تا بی‌حال‌ شود».

زهرا گفت‌: «یک‌ بار از بالای‌ کوه‌ مرا هل‌ دادند پایین‌، افتادم‌ توی‌ رودخانه‌ بعد گفتم‌ دست‌ها و پاهام‌ درد می‌کنه‌، به‌ من‌ قرص‌ بدهید ولی‌ یک‌ قرصی‌ به‌ من‌ دادند که‌ بلند شدم‌ رقصیدم‌. بعدش‌ چندتایی‌ ریختند سرم‌ و به‌ زور لباس‌هایم‌ را درآوردند. همه‌ بدنم‌ کبود بود هر وقت‌ مرا می‌فروختند یا اجاره‌ می‌دادند، کتکم‌ می‌زدند. من‌ نمی‌خواستم‌ اذیتم‌ کنند می‌گفتم‌ بسه‌ بسه‌، چقدر پول‌ می‌خواهید؟ بگذارید برم‌ پیش‌ پدر و مادرم‌ ولی‌ آنها می‌گفتند:" پدر و مادرت‌ مرده‌اند دیگه‌ باید برای‌ همیشه‌ پیش‌ ما بمانی"»‌.

با دستگیری‌ شش‌ متهم‌ افغانی‌ مشخا شد یکی‌ از آنها به‌نام‌ عزیز که‌ در واقع‌ او روز اول‌ زهرا را با اتومبیل‌ ربوده‌ و فروخته‌ بود، فراری‌ شده‌ و به‌ افغانستان‌ رفته‌ است‌، اما چند روز قبل‌ به‌ ایران‌ برگشته‌ و به‌ اتهام‌ اقامت‌ غیرقانونی‌ در شیراز دستگیر شده‌ است‌ که‌ دستور انتقال‌ وی‌ به‌ تهران‌ صادر شد.

دادیار سبحانی‌فر گفت‌: «در حال‌ حاضر این‌ شش‌ نفر را به‌ اتهام‌ آدم‌ربایی‌، قوادی‌ و ارتباط‌ نامشروع‌ و اقامت‌ غیرقانونی‌ در کشور بازداشت‌ می‌کنم‌ و دستور داده‌ام‌ تمام‌ افغانی‌هایی‌ که‌ در مدت‌ 50 روز اخیر از این‌ دختر سوءاستفاده‌ کرده‌اند شناسایی‌ و دستگیر شوند».

نه بزرگ ما آذربايجاني ها به فدراليسم از هر نوع

 

به فدراليسم نه بگوييم

 

محسن رضايي دبير مجمع تشخص مصلحت نظام اخيرا كتابي را رونمايي كرده است كه ضمن آن طرح فدراليسم اقتصادي براي كشور عنوان شده است.

فدراليسم آرزوي خيلي ها ست. كومله،دموكرات،تروريست هاي ريگي و پان تركان. البته جنس  طرح رضايي از نوع ديگري است. اما شعار فدراليسم هميشه خطرناك و مسموم است.

فدراليسم براي جامعه در حال گذاري مانند ايران حكم سم را دارد. ايران نيازي به فدراليسم از هيچ نوع ندارد. ايران به اتحاد بيشتر از هر جنس نيازمند است.

حاج محسن كه زماني از عوامل اين اتحاد بود و سالها در برابر صدام و بعثي ها كه بدترين دشمنان مردم ما بودند جنگيد اكنون از فدراليسم صحبت مي كند. تدريس زبان محلي به جاي زبان فارسي و نيز فدرال شدن ايران آرزوي ديرينه كساني است كه امروز از صدام حسين براي ما خطرناك تر ند.

اقتصاد عامل پيونده دهنده خوبي براي كشورها است، اگر اين رشته پيوند از هم بگسلد،مانند مهر دومينو ساير رشته ها نيز خواهد گسست.

اگر تخم لق فدراليسم باب شود فردا كس ديگري پيدا خواهد شد و از فدراليسم قومي صحبت خواهد كرد. آن وقت زحمات حاج محسن و رشادت هاي باكري و شيرودي يكجا از دست مي رود.

 

نقد ادعاهاي سخيف صادق زيباكلام در مورد مردم ايران

به کجا چنین شتابان؟

در پاسخ زیبا کلام

سالار سيف الديني در  شنماره جديد مجله گفتگو

صادق زیباکلام در مصاحبه­ای با نشریة صبح آزادی که با عنوان «خیلی از ما ایرانی ها نژادپرست هستیم!» منتشر شد، مطالبی را در خصوص رفتار، خلقیات، روحیات و خصلت­های ایرانی­ها مطرح کرد که نقد و بررسی آنها الزامی است. مصاحبه، البته فقط بر این موضوع متمرکز نبود و طیف­های مختلفی از موضوعات را از مسائل مربوط به انتخابات گرفته تا بررسی­های تاریخی و اجتماعی نیزدر برمی­گرفت. در این نوشته امّا بحث ما فقط ناظر است بر آن بخش از این مصاحبه که به رفتار و خلقیات و خصلت­های ما ایرانی­ها پرداخته­است.

ادامه نوشته

تحلیلی بر ادعاهای جدید رژیم باکو

سال جاری یکی از سال هایی بود که رویارویی های ایران و رژیم باکو علنی تر از هر دوران دیگری متبلور شد. منطقه ای که جمهوری آذربایجان نام گذاری شده است نخستین بار در سال ۱۹۱۸ از سوی دولت مستعجل حزب مساوات به رهبری محمد امین رسولزاده به نام آذربایجان نام گذاری شد. مساواتی ها که شدیدا تحت تاثیر کمیته اتحاد و ترقی عثمانی قرار داشتند،نام مناطق مسلمان نشین شمال رود ارس را به نام آذربایجان، نام گذاری کردند. چیزی که تا آن روز پیشینه ای نداشت و امری بدیع به شمار می آمد. هر چند امروز مورخان دولتی تحت حمایت باکو، نبود این پیشینه را رد می کنند، ولی دستکم مکاتبات و مناظرات صورت گرفته در مطبوعات ایران در همان سالها بین دو طرف یعنی مساواتیان به نمایندگی محمدامین رسولزاده و روشنفکران و روزنامه نگاران ایرانی همچون ملک الشعرای بهار،ملک زاده تبریزی و… موید اختلاف نظر شدید در این خصوص است. رسول زاده که از مبارزان قفقازی مشروطه و سوسیال دموکرات های شناخته شده بود و در ایران به گرایش های تند باستان گرایانه و پان ایرانیستی شهرت داشت بعد از اخراج از کشور (با فشار روسیه تزاری) و مهاجرت به عثمانی به کمیته اتحاد و ترقی یعنی هسته اولیه پان ترکیسم نزدیک شده بود.

به هر کیفیت، بعد از انقلاب اکتبر و اثبات پوشالی بودن شعارهای آزادی ملل تحت ستم و حق تعیین سرنوشتی که از سوی مارکسیست- لنینیست ها برای همراه کردن خلق های روسیه تزاری بیان میشد، حکومت مساوات در سال ۱۹۱۹ سقوط کرد و با تخلیه قفقاز از نیروهای جمهوری جدید ترکیه به رهبری آتاترک که خیال رویارویی با بلشویک ها نداشت،رسولزاده ناچار از مهاجرت گردید.

با این وجود کمونیست ها ترجیح دادند نام جعلی آذربایجان بر شمال رود ارس باقی بماند و از ایده اتصال دو آذربایجان در آینده برای امپراتوری جدید سرخ بهره برداری کنند. برای تحقق چنین امری، تاریخ می بایست تا پایان جنگ جهانی دوم و به قدرت رسیدن دو سیاستمدار آزمند شکیبایی می کرد: استالین و میرجعفر باقراف !

توافق این دو تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشه وری را رقم زد.مبارز کمونیستی که تا یکسال قبل داعیه تمرکزگرایی و وطن پرستی داشت. وی مدتی در باکو دوشادوش شیخ محمد خیابانی در روزنامه “آذربایجان جزولاینفک ایران ” با ایده نام گذاری شمال رود ارس و خانات شکی و شیروان به آذربایجان مبارزه کرده بود.

در همین دوران عبارت آذربایجان جنوبی از سوی میر جعفرباقرواف دبیر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی و مرد شماره یک این جمهوری تقویت شد. جمیل حسنلی مورخ و محقق ارانی در کتاب خود بیان می کند که باقروف به چه کیفیت تمام تلاش خود را مصروف می داشت تا از طریق عناصر فرقه و نهادهای تبلیغانی لفظ آذربایجان جنوبی را همه گیر کند.

بلشویک ها در تمام دوران زمامداری خود حتی پس از فروپاشی فرقه، ایده آذربایجان و ادبیات حسرت را زنده نگهداشتند. آن ها مراقب بود این گرایش به پان ترکیسم که زمامدارش ترکیه لاییک و طرفدار بلوک غرب بود ختم نشود.

در سال های فروپاشی یعنی در اواخر دهه هشتاد میلادی انجمن ادبی “چنلی بول” یکی از مهم ترین نهادی مدنی بود که ادبیات حسرت و شعار وحدت دو آذربایجان را مدام تکرار می کرد. انجمنی که دبیر آن بعد از ایاز مطلب اف به مقام ریاست جمهوری آذربایجان رسید و با مالیخولیای پان ترکیسم سوظن همه کشورهای همسایه از جمله روسیه،ایران،گرجستان و حتی ترکمنستان را جلب نمود. موفقیت بزرگ وی در واگذاری بیست درصد از اراضی جمهوری نوپایش به چریک های ارمنی قره باغ بود. این نیروها مستقیما از سوی دولت ارمنستان و غیر مستقیم از سوی پایگاههای روسی رانده شده از خاک آذربایجان حمایت می شدند. با وجود حسن نیت ایران و شناسایی دیپلماتیک بلافاصله و بدون قید و شرط ، دولت آذربایجان شعارهای متعددی علیه کشورمان ابراز می کرد. حیدرعیلف با حمایت مستقیم ایران از نخجوان به باکو رفت و ریاست دولت را از فردی که دیوانه ای بیش نبود گرفت. با روی کار آمدن عیلف در سال ۱۹۹۳ حمایت ایران از باکو افزایش یافت. در مقابل دولت باکو دشمنی با ایران را از تبلیغات رسمی حذف آن را به نهادهای اقماری مانند آموزش و پرورش و شبکه های تلویزیونی سپرد. روزنامه و احزاب اپوزیسیون دولت باکو اکنون سالهاست که علیه ایران تبلیغات می کنند.

روایت تاریخی مجعولی که برساخته ذهن مورخان دولتی است، به نسل جدید این جمهوری آموزه های الحاق گرایانه را تلقین می کند. در این روایت از تاریخ آذربایجان یک امپراتوری گسترده بود که مرزهای آن تا همدان و قزوین پیش می رفت و دولت استعماری روس و فارس تصمیم به تقسیم این اراضی به سود گرفتند و این سرزمین میان ایران و روسیه تزاری تقسیم شد. این مورخان به ما نمی گویند که چرا امپراتوری معظم شان هیچ مقاومتی در برابر این تقسیمات از خود نشان نداد. تناقض بزرگ چنین روایتی زمانی آشکار می شود که توجه کنیم، قراردادهای گلستان و ترکمنچای در دوران سلسله ترک تبار قاجار منعقد شده است.

این تمام چیزی است که در کتاب های درسی و رسانه های باکو از ایران ترسیم می شود. ایرانی که همواره چشم طمع به خاک آنها دارد و با اتمی شدن قصد حمله و تصرف شهرهای این دولت را در سر می پروراند.

اکنون بعد از بیست سال اقدامات ضد ایرانی رژیم باکو علیرغم تمام حمایت ها و حسن نیت های ایران همچنان ادامه دارد و در حال شدت گیری است.

آن گونه که از شواهد بر می آید قاتلان و تیم های تروری که برای شهادت دانشمندان هسته ای به کشورمان وارد شده اند، در باکو آموزش دیده و از این جمهوری وارد ایران شده اند. سیمور هریش از افسران بلند پایه پنتاگون سالها پیش در یک مصاحبه اظهار کرده بود که باکو یکی از گزینه های حمله امریکا به ایران است. فقط کسی از کارشناسان وزارت خارجه این اظهارات را جدی نگرفت.

سفیر این جمهوری هفته گذشته به وزارت خارجه احضار و اخطار کتبی دولت ایران به وی ابلاغ شد. ولی این تمام کاری نیست که از دستگاه دیپلماسی ساخته است. در اینجا آبروی و حیثیت تاریخی یک دولت کهن در برابر کشوری کوچک و آسیب پذیر که در حد یکی از استان های ایران است در میان می باشد.

رژیم باکو از نظر ژئوپلتیک بسیار آسیب پذیر است. به آب های آزاد راه ندارد و تنها راه ارتباط زمینی اش با نحجوان از ایران می گذرد. این رژیم با برقراری روابط حسنه با دولت فرامنطقه ای اسرائیل و بر انگیختن تمام دولت های منطقه و همسایه علیه خود از جمله ایران،ارمنستان،روسیه و گرجستان خود را به یک هدف تبدیل کرده است.

هنوز اعتراضاتی در ایران نسبت به شناسایی دیپلماتیک این جمهوری با نام یکی از استان های کشور وجود دارد. دولت باکو بدون اینکه مناسبتی داشته باشد نام یکی از استان های ایران را برای خود برگزیده است و اکنون برخی از نمایندگان پارالمانش قصد دارند، نام آن را در قانون اساسی به “جمهوری آذربایجانی شمالی” تغییر دهند و به میراث باقرواف جان تازه ای ببخشند.سیاوش نورزاف می گوید این اقدام باعث خواهد شد تا جهانیان مانند مسئله دو کره به موضوع جدایی آذربایجان شمالی و جنوبی پی ببرند.

ایران حق دارد در این صورت، اقدامات جدی تری در خصوص برخورد با این رژیم اتخاد نماد. برای نمونه طبق قوانین بین الملل دولت ایران محق است که شناسایی خود را هر زمان که لازم دید پس بگیرد. شناسایی دولت ها از سوی جامعه جهانی همیشگی نیست. پیشنهاد پان ایرانیست های آذربایجان به دستگاه دیپلماسی این است که در صورت گستاخی های بیش از حد از رژیم باکو نسبت به پس گیری شناسایی دیپلماتیک اقدام نماید.

از سوی دیگر موضع رسمی وزارت خارجه و دولت ایران در مناقشه قره باغ تایید تحت “اشغال” بدون این منطقه است. دولت باکو مدام بر اشغالگری ارمنستان تاکید دارد ولی در عین حال از برگزاری رفراندم جهت “حق تعیین سرنوشت” این منطقه به دست مردم آن استقبال نمی کند. اتفاقا از منظر قوانین سازمان ملل “وضعیت اشغال” توسط یک دولت اشغالگر یکی از معدود موارد اعمال حق تعیین سرنوشت است، ولی باکو همواره چنین روش دموکراتیکی را رد کرده است.

افزون بر این ایران می تواند با نزدیک شدن به دولت ارمنستان مشکلات بیشماری برای دولتی فراهم آورد که دلگرم حمایت ظاهری ایالات متحده است، این در حالی است که امریکا بیشترین کمک های مالی و نظامی را در منطقه به ارمنستان مسیحی انجام داده است.

از طرف دیگر تشکیل “استان تالش” در شمال ایران و منطقه تالش نشین به یکی دیگر چالش های باکو تبدیل خواهد شد. اقلیت تالش که یکی از اقوام اصیل ایرانی اند و زبانی غیر از ترکی دارند، بیست سال است که تحت ستم ملی بسر می برند. رهبر تالش ها علی اکرام همت اف که اکنون ساکن هلند است سال هاست از دولت ایران استمداد نموده است و آمادگی خود را برای حضور در ایران بیان کرده است. هنوز نشانه هایی از کمک ایران به این مبارزه تالشی در دست نیست.

پرواضح است است که در این خصوص حساب مردم شیعه آران از دولت آن جدا است. مردم این خطه از سیاست های فرهنگی و مذهبی باکو به شدت ناخرسند هستند. زیرا دولت آذربایجان در سیاست خارجی و جهت جلب حمایت کشورهای مسلمان به ویژه سازمان کنفرانس اسلامی به اسلامیت خود استناد نموده و خواهان حمایت بیشتر دولت های مسلمان در برابر ارمنستان مسیحی است ولی در درون به شدت سیاست های ضد اسلامی را تعقیب می کند.

در حالی که مراسم عاشورا در ایروان قلب ارمنستان مسیحی برگزار می شود،دولت الهام علی اف نه تنها از برگزاری مراسم عاشورا جلوگیری می کند بلکه در شب های عاشورا و تاسوا با پخش برنامه های ساز و آواز و شادی و طرب نسبت به مردم خود بی حرمتی و اساعه ادب می کند. چگونه می توان از دولتی که ادعای ملی گرایی دارد پذیرفت که در زمینه های فرهنگی نسبت به علایق ملت خود بی حرمتی نماید.

رژیم باکو مساجد را به بهانه تعمیرات تعطیل و حجاب که یکی از حقوق فردی انسان هاست را ممنوع اعلام می نماید، آن گاه در رسانه های خود به دروغ و کذب ادعا می کند، که ایران از هم کیشان مسلمانش در برابر ارامنه حمایت لازم را به عمل نیاورده است. دولت آذربایجان بزرگ ترین کشور شیعی بعد از ایران و عمده ترین کشور مسلمانی است که با اسرائیل رابطه برقرار کرده است و حتی از تنش میان ترکیه و اسرائیل به بهترین وجه به سود خویش بهره برداری نموده است!!!

دستگاه دیپلماسی ما در تمام این سالها نسبت به این قضایا منفعل و بی توجه بوده است. اهمیت این قضیه کمتر از موضوع فلسطین نیست.استراتژی اسرائیل ایجاد پایگاهی محکم و قوی در شمال ایران است تا در برابر حمایت ایران از حماس و حزب الله بدیلی جغرافیایی بدست آورد. این موضوع هر چند احتمالا طرف توجه کارشناسان دستگاه دیپلماسی ما بوده است اما با بی عملی توام شده است. سفارت ایران در باکو اقدامات فرهنگی مناسبی انجام نمی دهد و متاسفانه سفرای ما در این کشور بیشتر به مسائل شخصی و تجاری روی آورده اند تا تامین منافع ملی.

نباید فراموش کرد که بسیاری از روشنفکران و نخبگان آذری نسبت به سیاست های متناقض و ضد ایرانی دولت باکو نگاه منفی و خشم آلودی دارند. در دهه هشتاد عبارت زیبای “ایران شمالی” از سوی روشنفکران اردبیلی و تبریزی جهت نام گذاری و استفاده در خصوص شمال رود ارس مطرح شد. این موضوع هر چند واکنشی بود به جعل تاریخ از آن سو و استفاده از عبارت مجعول آذربایجان جنوبی، ولی از منظر تاریخی و جغرافیایی نیز قابل توجیه است. این منطقه درست در شمال فلات ایران واقع شده است و اگر ایران تاریخی و مرزهای فرهنگی آن را در نظر گیریم خواهیم دید که رنگی از حقیقت در آن مشهود می باشد.

در یک جمع بندی کلی باید گفت دولت ایران گزینه های متعددی را در برخورد با باکو پیش رو دارد. سیاوش نوروزاف به همراه چند تن از نمایندگان حزب آذربایجان نوین به لغو قرارداد ترکمنچای اشاره نموده بود. اتفاقا ما پان ایرانیست ها نیز خواستار لغو این قرار داد هستیم.

چیزی که نمایندگان حزب حاکم باکو مد نظر ندارند این است قرارداد مذکور مابین دولتین ایران و روسیه تزاری منعقد شده بود و طبق قواعد جانشینی دولتها در حقوق بین الملل دولت روسیه و ایران صلاحیت بازبینی چنین قراردادی را دارند. به این ترتیب ایران می تواند با لغو این قرارداد حتی به صورت یکجانبه به علت تحمیلی بودنش، دولت های گرجستان و ارمنستان را به رسمیت شناخته (اعراض از حق) و نسبت به باکو ، شناسایی خود را پس بگیرد و یا به صورت دوفاکتو آن را شناسایی نمایند. اگر رویه دولت باکو خودکشی و اتخاذ سیاست های نامتعارف است، می تواند از این پس تماشاگر منازعه ای باشد که با گشوده شدنش هیچ سودی به دست نخواهد آورد.

اما به نظر می رسد همه این رجزخوانی تنها در حدی عملیاتی ایذایی و تهدیدی است. دولت باکو از مشاوران اسرائیلی کمک می گیرد و برای به فراموشی سپردن خاطره شکست قره باغ در نزد افکار عمومی اش به مسئله جنوب دامن می زند. فراموش نکنیم که ابوالفضل ایلچی بیک در توجیه شکست خود اظهار می کرد راه قره باغ از تبریز است. دولت مستعصل و خسته از منازعه ای که هیچ راهی برایش در پیش نیست و زمانی آن را تبدیل به مسئله حیاتی و نخست خود نموده بود،پاسخ گوی انتظارات عمومی شهروندانش نیست از آن رو در حال موکول و تعویق مطالبات است.

گرامی باد 21 آذر 1325

پخش بر چسب های یاد بود 21 آذر در دانشگاه دولتی و آزاد تبریز


در شصت و پنجمین سال روز نجات آذربایجان از دست شوروی و ایادی داخلی آن دانشجویان دانشگاه های تبریز اقدام به توزیع گسترده بر چسب های یادبود این روز فضای دانشگاه نمودند. دانشجویان در پی برگذاری یادبودی رسمی در دانشگاه آزاد تبریز برای 21 آذر در روزهای آینده هستند.


گفتگو با صمد سرداري نيا، تاريخ پژوه آذربايجاني

قفقاز متعلق به ایران است

گفتگو با صمد سرداري نيا، تاريخ پژوه آذربايجاني

 

اشاره:

مرحوم صمد سرداري‌نيا از محققان پرتلاش كشورمان بود كه پس از عمري تلاش و تحقيق در حوزة فرهنگ و تاريخ، در فروردين 1387 دار فاني را وداع گفت. وي از پژوهشگران علاقمند به مسايل آذربايجان و سرزمين‌هاي قفقازي ايران بود و در اين زمينه كتابهاي متعددي را به زبان فارسي منتشر كرده است، براي بهره‌مندي از انديشه و آگاهي‌هاي مرحوم سرداري‌نيا، دربارة عهدنامه‌هاي ننگين گلستان و تركمانچاي كه منجر به اشغال شدن 17 ولايت قفقازي ايران توسط روسيه شد، گفتگويي مفصل توسط نشرية ميثاق با وي انجام شد كه اين گفتگو در شماره‌هاي 79 ( 3 مرداد 1379) و 80 (24 مرداد 1379) نشرية ميثاق منتشر شد. اينك با عنايت به حدود هشت سال از انتشار مصاحبه، بار ديگر آن را در معرض مطالعة‌ علاقمندان قرار مي‌دهيم، باشد كه در شناخت شخصيت و انديشة‌ ايراني مرحوم صمدسرداري نيا مؤثر افتد و از تحريف شخصيت نجيب اين پژوهشگر ميهن‌پرور توسط تفرقه‌افكنان و بيگانه‌گرايان جلوگيري شود.

  • چه عوامل و عللي باعث شروع جنگ‌هاي ايران  روسيه شد؟

دولت روسيه از دوران زمامداري پطركبير قصد كشورگشايي از سوي ايران را داشته و پطر در سال 1715 ميلادي، شخصي را به نام «‌والينسكي» از دربار خود مأمور سفارت ايران گردانيد و براي او دستوراتي از وزارت خارجه تزار نوشتند كه خود پطر شخصاً بعضي مطالب را به خطّ خود بر آن افزوده است. چرا كه پطر، آذربايجان را دروازه خاورميانه مي‌دانست. لذا وي مؤثرترين راه نفوذ به اين منطقه را تباني با ارمنيان و ستون پنجم قرار دادن آنان ديد.

ادامه نوشته

انور پاشا، طلعت پاشا، تکین آلپ، مصطفی کمال آتاترک

ریشه های سالونیک سران کمیته اتحاد و ترقی

آیا آتاترک ریشه یهودی داشت؟

 

سالونیک و اهمیت آن:

شهر سالونیک در 520 کیلومتری اسلامبول قرار داشت و یکی از مراکز مهم تجاری یونان بود.عثمانی ها در زمان سلطان مراد دوم در سال 1431 آن را اشغال کردند. این شهر که بعد از اسلامبول بزرگ ترین مرکز تجاری عثمانی به شمار می رفت، پس از فروپاشی عثمانی سالونیک دوباره به یونان ملحق شد.

 

دونمه ها چه کسانی بودند:

اصطلاح دونمه در عثمانی به کسانی گفته می شد که سابقا یهودی بوده و سپس به دین اسلام مشرف شده اند. اگر چه سندی در دست نیست که نشان دهد آیا این گزینش دین اختیاری بود یا زیر فشار ولی عملکرد دونمه ها نشان می داد که آنان برای حفظ ظاهر به اسلام گرویده بودند نه بر اساس خلوص ایمان. این عده از قرن هیجدهم در جامعه عثمانی ظاهر شدند و از سوی مسلمانان به دونمه یعنی گروندگان به اسلام یا مرتدان از دین یهود مشهور گشتند.

یهودیان نیز آنها را مینیم می نامیدند. دونمه ها علی ظاهر نسبت به رعایت ظواهر اسلام وسواس نشان می دادند به ویژه مناسکی که در ملا عام انجام می شد مانند قربانی کردن یا روز گرفتن را فراموش نمی کردند اما در باطن هیچ گاه حقیقتا اعتقادی به اسلام نداشتند حتی با مسلمان ازدواج هم نمی کردند.

ادامه نوشته

پهلوی آذری در آذربایجان

« آگاهي‌هايي درباره‌ي گويش آذري»

زبان آذری در پیله رود نمین استان اردبیل

صادق کیا

روستای پیله رود یکی از روستاهای اصیل ایرانی است که مردم آن علاوه بر زبان ترکی زبان قدیم آذربایجانی را مانند منطقه لنکران حفظ کرده اند موقع صحبت کردن لهجه پیله رودیها کاملا مشخص است که اینها ترک زبان نیستند از مراکز علمی ایران درخواست میشود به حفظ این زبان کمک کنند ونام پیله رود را در سازمان یونسکو به ثبت برسانندباشد که به این طریق فرهنگ اصیل ایرانی را در این منطقه مرزی محافظت کرده به نگهداشت زبان اصیل آذربایجان یاری رسان باشیم برای کسب اطلاعات بیشتر به مردم مسن بالای 50 سال پیله رود مراجعه نمایید چشمهزارده بره کوه چلون وهزاران کلمه دیگر مبین وجود زبان آذربایجانی اصیل در این منطقه میباشد که مورد حمله زبان ترکی قرار گرفته است.

 

ادامه نوشته

کاوه بیات+حمید احمدی+معرفی کتاب

مراسم معرفی کتاب های پان ترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاق گری و پان ترکیسم و ایران


Click to enlarge
نویسنده: ایساک یونانسیان

مراسم معرفی کتاب های پان ترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاق گری، نوشتۀ جیکوب لاندو، ترجمۀ دکتر حمید احمدی[1] و کتاب پان ترکیسم و ایران، نوشتۀ کاوه بیات[2] در تاریخ 19 آبان 1387 در تالار همایش های مؤسسۀ ترجمه و تحقیق هور برگزار شد.

در ت-اریخ معاصر، کلمۀ ((پان ترکیسم)) بیش از هر واژۀ دیگری شنیده می شود. پان ترکیسم، به منزلۀ پدیده ای منطقه ای و بین المللی، دارای اهمیتی ویژه برای کشورهای منطقه و به خصوص، ایران و ارمنستان است و به همین دلیل همواره از موضوعات مورد بحث و بررسی در این کشورها بوده. اهمیت این موضوع تا بدان جاست که در سال های اخیر کتاب های بسیاری در این زمینه به رشتۀ تحریر درآمده. بنا به همین دلایل، انتشار دو کتابی که در بالا یاد کردیم زمینه ای فراهم آورد تا طی مراسمی پای سخن نویسندگان آنها بنشینیم و نظراتشان را در خصوص پان ترکیسم و انتشار این کتاب ها جویا شویم.

 

                                                     Click to enlarge                                                   

                                                        کاوه بیات وحمید احمدی                      

در این مراسم، ابتدا کاوه بیات به معرفی کتاب پان ترکیسم و ایران پرداخت و گفت: ((موضوع بحث در واقع یک کتاب نیست بلکه صحبت از مسئله و پدیده ای تاریخی است که قوم ارمنی در آن فضل تقدم دارد؛ فضل تقدمی که بسیار تأسف بار است زیرا در واقع آنها اولین نشانه های پان ترکیسم و توسعه طلبی ترکی را، که خود را به صورت فشاری فزاینده بر روی اقلیت ارمنی در دولت عثمانی نشان داد، تجربه کرده اند و این قضیه بعدها، در نقطۀ اوج خود، با کشتارها و قتل عام های 1915م به حداکثر خود رسید. از این روست که می گویم ارمنی ها پدیدۀ پان ترکیسم را برای اولین بار به صورت اساسی هم تجربه کردند و هم بیان.


ویژنامه ایام (تاریخ معاصر) روزنامه جام جم برای جنگ های ایران و روس

روزنامه جام جم در ویژه نامه تاریخ معاصر خود (ایام) در این ماه به جنگ های ایران و روس و مسائل هویتی که بر اثر این جنگ در آران به وجود آمد پرداخته است.

در این ویژه نامه مقالاتی در خصوص چگونگی تغییر بافت جمعیتی قفقاز جنوبی از سوی روس ها به ضرر ایرانیان،تحریف تاریخ در کتاب های درسی باکو،ملت سازی جعلی در جمهوری آذربایجان! و... پرداخته شده است.

این ویژه نامه در تاریخ 5 آبان امسال منتشر شد و محتویات آن در فایل پی دی اف را می توانید از لینک زیر دریافت کنید.

دریافت

مولانا و ترکیه


عطار روح بود و سنایی دو چشم

 ما در پی سنایی و عطار آمدیم_رومی

مولانا اشعار یونانی هم دارد (حدود کمتر از یک درصد آثار مولانا یونانی/ترکی است که این ابیات غالبا به طور ملمع (یک بیت فارسی و یک بیت ترکی/یونانی) آورده شده است.  به این معنی نیست که یونانی/ترکی باشد.  در کل خود پسر مولانا اعتراف میکند که ترکی را نمیداند و در فارسی و تازی مهار است.  همچنین در مناقب افلاکی و اشعار مولوی، طعنه های زیادی به ترکان و اغوزان زده شده است و آنها طرد شدهاند.  زبان فارسی دری به قول ابن ندیم مرکزش از بلخ است و همچنین یادآوری میشود که اصلیت مولانا از وخش تاجیکستان بنابر تحقیقات اخیر است و نه از بلخ.  مولانا از شاهنامه بهره بسیار برده است و نامهای رستم و اسفندیار و بسیاری از بزرگان دیگر شاهنامه در شعرهایش دیده میشود.  شمس تبریزی هم ترک نبود.  ایشان مذهب شافعی داشتند و در زمان شمس تبریزی ، زبان تبریز ترکی نبود.  برای نمونه بنگرید به کتاب سفینه ی تبریزی که نمونه هایی از زبان تبریز را در خورد آورده است زیر عنوان "زبان تبریز" و این کتاب در دوران ایلخانیان پس از شمس تبریزی تالیف شده است.

 ●نظر مولوی شناسان بزرگ چیست؟

شادروان پروفسور آن ماری شیمل محقق بسیار معروف آلمانی و مولانا شناس بزرگ، به طور صریح در رابطه با زبان مادری مولانا میگوید:

“Rumi’s mother tongue was Persian, but he had learned during his stay in Konya, enough Turkish and Greek to use it, now and then, in his verse”

(Annemarie Schimmel, The Triumphal Sun: A Study of the Works of Jalaloddin Rumi, SUNY Press, 1993. pg 193)

 

خانم شیمل میگویند که "زبان مادری مولانا پارسی بود ولی در دوران سکونتش در قونیه، به اندازهای ترکی و یونانی نیز فرایافته است تا بتواند انها را گه-گاهی (یعنی به طور ندرت) در ابیاتش استفاده کند"

ادامه نوشته

عنايت‌الله رضا در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا تشريح كرد:

«خزر» نام درستي براي درياي شمال ايران نيست


نام درياي شمال ايران «كاسپي» است

اظهار بي‌اطلاعي علي‌اف ـ رييس‌جمهور پيشين جمهوري آذربايجان ـ از محل قرار داشتن درياي مازندران، مهم‌ترين انگيزه براي بررسي‌ها و پي‌گيري‌هاي يك پژوهش‌گر تاريخ و جغرافيا درباره‌ي نام اصلي درياي شمال ايران و انتشار كتابي به نام «درياي شمال ايران» بوده است.

دكتر عنايت‌الله رضا در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ايران‌شناسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين مسأله را انگيزه‌اي براي تحقيق درباره‌ي اين‌كه آيا واقعا اين ناحيه، نام مازندران را دارد و آيا به درياي شمال ايران هم مازندران گفته مي‌شده است، دانست.

مشاور مركز دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي با اشاره به بررسي مأخذهاي متعدد مربوط به اوايل دوره‌ي اسلامي مانند خداي‌نامه‌ها، ‌شاهنامه‌ي فردوسي و كتاب‌هاي ديگري كه به زبان پهلوي بوده و به مرور ترجمه و تفسير شده‌اند، گفت: به اين نتيجه رسيدم كه اصلا سرزمين شمال ايران، در طول تاريخ نام مازندران نداشته، بلكه نخست «تپوران» و بعد‌ها در دوره‌ي اسلامي «طبرستان» ناميده مي‌شده است. درحالي‌كه مازندران نام ناحيه‌اي در شرق سيستان در شمال هند و در نزديك ناحيه‌ي رود سند بوده است.

نام «درياي مازندران» به‌عنوان نخستين نام براي درياي شمال ايران منتفي شد

او با اشاره به بررسي مأخذ قديمي‌تر براي پيدا كردن نام واقعي منطقه‌ي مازندران، بيان كرد: مأخذ قديمي‌تر مانند «معجم البلدان» ياقوت حموي در اين‌باره به صراحت مي‌نويسد، «من بسيار تلاش كردم تا ببينم ناممازندران از كجا بر اين ناحيه در شمال ايران وجود داشته و هرچه گشتم، دليلي بر اين كار پيدا نكردم، معلوم است كه اين نام نوساخته است». هم‌چنين در كتاب تاريخ طبرستان «ابن اسفنديار» نيز مي‌گويد «نام محدث است».


ادامه نوشته

جستجوی کورش در سینما

فيلم 300 ممکن است برای بسياری از ايرانيان تکان دهنده باشد اما برای کسانی که در سيستم آموزش و پرورش آمريکايي بزرگ شده اند «جنگ ترموپيل»، که فيلم 300 براساس آن ساخته شده، به اندازه ی داستان «درخت گيلاس و جرج واشنگتن» آشنا است.

داستان «جنگ ترموپيل» را هرودوت، نويسنده باستانی، که در شهر ايرانی «هالی کارناسوس» زندگی می کرد نوشته است و کتاب او، که «تاريخ ها» نام دارد، ديرزمانی نيست که جزيي از ادبيات عاميانه غربی شده است. يعنی تنها از 1850 ببعد بود که آمريکا هرودوت را به عنوان منبع مراجعه ی اصلی درباره ی تاريخ ايران پذيرفت.

قبل از 1850، مغرب زمين نظر نيکويي نسبت به امپراتوری ايران داشت چرا که تا آن زمان منبع مراجعه اصلی برای تاريخ ايران کتاب «تورات» و کتاب «پرورش کوروش»، اثر مولف يونانی ديگر يعنی گزنفون بود.

کتاب «پرورش کوروش» به برجسته کردن پادشاهی کوروش بزرگ می پرداخت اما، در اواسط قرن نوزدهم مغرب زمين درگير دو انقلاب خونين آمريکا و فرانسه برای رهايي از دست رژيم های پادشاهی خود شد و، طبعاً، از همان زمان کارزار تبليغاتی خاصی در سراسر اروپا آغاز شد که مبلغ دموکراسی بود و از هرودوت به عنوان ابزار کامل تبليغی خود استفاده می کرد.

هرودوت جزو دموکراسی خواهان محسوب می شد و به زودی عنوان «پدر تاريخ» را گرفت و از حدود سال 1850 ببعد گزارش او از «جنگ ترموپيل» تبديل به نماد کوشش مغرب زمين برای حفظ دموکراسی خود در برابر نيروهای قدرتمند پادشاهی ايران شد.

اين داستان شکلی جذاب دارد: سيصد اسپارتايي شجاع دموکراسی غربی را از دست دو ميليون و هفتصد هزار ايرانی بدنهاد نجات می دهند. اما جدا از اين اعداد خيالی، که بايد با تغيير محل مميز تصحيح شوند، اين داستان ساختگی بسيار بيش از يک شرح جانبدارانه تاريخی دارای نتايج گوناگون است.

در دو هزار ساله ی اخير «جنگ ترموپيل» قدرتمندترين وسيله ی جداسازی شرق و غرب بوده استو اکنون، درست در لحظه ای که شرق و غرب بايد اختلافات خود را کنار بگذارند، فيلم 300 از راه رسيده است تا شکاف بين آن ها را عميق تر سازد.

ادامه نوشته

گفتگوي روزنامه جام جم با استاد محمد بقايي در خصوص اقبال لاهوري

گفتگو با دكتر محمد بقايي ماكان
اقبال، منتقد تصوف
دكتر محمد بقايي (ماكان) فارغ‌التحصيل رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران و از اقبال‌شناسان مشهور جهان است. وي تاكنون بيش از هر اقبال‌شناس ديگري درباره اقبال و اشعارش مطلب نوشته است. مجموع آثاري كه بقايي در اين باره نگاشته‌ بيش از 25 جلد كتاب و حدود 10 هزار صفحه است كه نام او را يادآور نام علامه اقبال كرده است. وي در سال 2005 از سوي رياست‌جمهوري وقت پاكستان مفتخر به دريافت عالي‌ترين نشان فرهنگي اين كشور شد، همچنين وي بيش از 60 اثر تأليفي و ترجمه دارد. گفتگويي با ايشان درباره نقش و انديشه اقبال لاهوري انجام داديم كه اكنون از نظرتان مي‌گذرد.

پيش از آن‌كه به پرسش‌هاي اصلي برسيم، ابتدا شرح مختصري از زندگي اقبال را از زبان شما بشنويم.

اقبال در شهري به نام سيالكوت ـ كه در شمال‌شرقي پنجاب است ـ چشم به دنيا گشود. تولدش در سحرگاه 18 آبان 1256 خورشيدي برابر با 9 نوامبر 1877 بوده است. او پس از 61 سال زندگي در سحرگاهي ديگر چشم از جهان مي‌بندد كه برابر است با اول ارديبهشت 1317 (21 آوريل 1938)‌. او كم زيست، ولي اين زندگي كوتاه تأثير عميق بر زمانه ايام وي و پس از آن نهاد. از آنجا كه اهل فكر بود بيشتر اوقات را در كنج خلوت به دور از قيل و قال زندگي به مردم و جامعه خويش و به دنياي اسلام و اوضاع نابسامان آن مي‌انديشيد و در پي يافتن راه علاجي براي معضل آنان بود. از اين‌رو كمتر با كسي حشر و نشر مي‌كرد. او در آخرين لحظه‌هاي حيات در حالي كه فقط خدمتكارش بر بالينش بود دست بر سينه‌اش گذاشت و گفت: «من از اينجا درد مي‌كشم» و با بيان همين ايهام پرنكته و عميق جهان را وداع گفت.

ادامه نوشته

غائله پیشه وری به روایت ویکی پدیا


دولت پیشه‌وری دولت دست‌نشانده شوروی در آذربایجان به مرکزیت تبریز پس از جنگ جهانی دوم بود. ماجرای این حکومت در دنیا به بحران ایران که یکی از سرآغازهای جنگ سرد بود معروف است. «دولت ملی آذربایجان» نامیست که این دولت بر خود انتخاب نموده بود.

ایجاد این دولت از سوی شوروی، در چهارچوب یک پروژهٔ دقیق برنامه‌ریزی‌شده از سوی شوروی برای اشغال و جدا کردن شمال غربی ایران و ضمیمه کردن آن به شوروی انجام شد.

در اوت سال ۱۹۴۱ دول روسیه و انگلیس به بهانه تامین مایحتاج ارتش روسیه ایران را اشغال کردند و رضاشاه را نیز به تبعید فرستادند. اسناد محرمانه‌ای که اکنون پس از پایان قرن در مورد جنگ سرد افشا شده‌است، تشکیل این حکومت را ناشی از دستور مستقیم استالین می‌داند. برای گسترش بخشیدن بیشتر تجزیه‌طلبی در ایران، استالین حکومت دیگری نیز در بخش کوچکی از کردستان ایران به مرکزیت مهاباد تشکیل داد که به جمهوری مهاباد معروف شد. ارتش شوروی در آن زمان به طور کامل از حکومت پیشه‌وری حمایت کرده و حتی مانع از جابه‌جایی ارتش ایران می‌شدند. مدت کمی پس از خروج ارتش شوروی با حرکت ارتش به سمت تبریز در دسامبر ۱۹۴۶، کابینه حکومت به شوروی متواری شد

شوروی‌ها برای انجام پروژه خود در سال ۱۹۴۴ محمد پیشه‌وری را به عنوان رهبر یک حکومت محلی دست‌نشانده برگزیدند و برای او شاخه‌ای از حزب توده ترتیب دادند که حزب دموکراتیک آذربایجان نامیده‌شد.

حرکت بعدی شوروی‌ها در سال ۱۹۴۵ انجام شد و آن حمله نیروهای کمونیست شوروی به یک مرکز کشاورزی در میانه بود. شوروی‌ها در آن‌جا سربازان ایرانی را خلع سلاح کردند. پس از آن شوروی‌ها همین کار را در دیگر نقاط آذربایجان نیز ادامه دادند. در منطقهٔ دریاچه ارومیه نیروهای پیشه‌وری که از ارمنی‌ها، آشوری‌ها و کردهای کمونیست تشکیل می‌شد در جنگ خود در برابر مقاومت مردم ایرانی شیعه منطقه موفق نبودند و شوروی گروه نظامی تمرین‌دیده‌ای را برای سرکوب ایرانیان به ارومیه فرستاد.

در اردبیل ایل شاهسون برای جنگ با نیروهای پیشه‌وری به کمک ژاندارمری ایران آمد و روس‌ها که پیش از این سعی می‌کردند برای مخفی ماندن برنامه‌شان در سطح جهانی بیشتر از نیروهای آشوری، ارمنی و غیره استفاده کنند این بار ناچار شدند خودشان برای سکوب ایرانیان وارد صحنه بشوند.

حکونت شوروی‌ها در شمال غربی ایران از طریق فرقه پیشه‌وری یک سال دوام آورد. آن‌ها در این یک سال در آغاز برای جلب مردم، اصلاحاتی اقتصادی انجام دادند از جمله تقسیم زمین میان کشاورزان. ولی پس از این‌که این اقدامات در جلب حمایت مردمی آذربایجانیان شکست خورد، سیاست این فرقه نیز عوض شد و این بار برای جلب حمایت زمینداران ضد کمونیست به همکاری با آن‌ها پرداخت.

فرقه دموکرات ناچار شد برای جلب مردم بیسواد در منطقه خود را به عنوان یک حزب ملی‌گرای ایرانی معرفی کند که قرار است حکومت ضد ایرانی را در تهران براندازد و یک حکومت ایران‌دوستانه و دموکراتیک در تهران برقرار کند. گروهی از مردم عامی با این شعارها جذب این فرقه شدند. ولی باسوادان منطقه که از نقشه شوروی آگاه بودند دست به مقاومت زدند. طی آن یک سال میان ملی‌گرایان ایرانی آذربایجانی و نیروهای فرقه دموکرات درگیری‌های خونینی رخ داد. درنتیجه نارضایتی مردم آذربایجان از حکومت فرقه پیشه‌وری در آن یک سال، صد هزار نفر از آذربایجان مهاجرت کردند.

پس از شکست خوردن پروژه روس‌ها و رها ساختن پیشه‌وری ارتش ایران به منطقه بازگشت و با استقبال بسیار پرشور مردم آذربایجان روبه‌رو شد. کریستوفر سایکس که خود شاهد ماجرا بوده می‌نویسد: «به جز در فرانسه سال ۱۹۴۴، در هیچ جای دیگر چنین شور و شوقی را در مردم ندیده‌بودم.»

●نقل‌قول‌ها:

از پرفسور سوایتوسکی

مشخص شد که ایده‌های شوروی در مورد ایران نارس بودند. مسئله آذربایجان ایران تبدیل به یکی از کشمکش‌های جنگ سرد شده بود، و بیشتر به خاطر فشار دول غربی شوروی ناچار شد که خاک ایران را در سال ۱۹۴۶ ترک کند. دولت مستقل به سرعت سقوط کرد و اعضای فرقه دمکرات از ترس انتقام به شوروی پناهنده شدند. در تبریز همان مردمی که فرقه را تشویق کردند، به استقبال ارتش ایران رفتند و دانش‌آموزان کتاب‌های درسی را که به زبان مادریشان نوشته شده‌بود به طور آشکار به آتش کشیدند. توده‌های مردم به وضوح برای حتی یک حکومت خودمختار محلی نیز آمادگی نداشتند چه برسد به جدایی.

از پرفسور گری هس

در ۱۱ دسامبر نیروهای ایرانی وارد تبریز شدند و دولت پیشه‌وری به سرعت سقوط کرد. در واقع آذربایجانیان به طور کامل از نیروهای ایران استقبال کردند و قویاً تهران را به مسکو ترجیه دادند. احتمالاً عقب‌نشینی شوروی از آذربایجان ایران می‌تواند به چند دلیل زیر باشد: فهمیدن این مطلب که احساسات استقلال‌طلبانه اغراق شده‌بودند و اینکه قراردادهای نفتی را در درازمدت به نفع بیشتر خود می‌دید.

سرانجام:

بسیاری از رهبران فرقه از جمله پیشه‌وری به شوروی پناهنده شدند. پیشه‌وری که هیچ‌گاه اعتماد کامل استالین را کسب نکرده‌بود چند سال بعد در یک تصادف رانندگی در باکو درگذشت. نخست‌وزیر حکومت "کرداری" برای مدت مدیدی زندانی بود تا اینکه در اثر تلاش‌های برادرش کاظم کرداری به دستور شاه از زندان آزاد شد.

 

 

انتقاد ملي ها از روش هاي رسانه اي بي بي سي و صداي امريكا

الزامات ایرانی بودن را رعایت کنید


به نقل از بامداد خبر


بیش از یک دهه از پیدایش و آغاز به کار کانال های تلویزیونی فارسی زبان در خارج از کشور می گذرد. این کانال ها تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم،مثبت و منفی خود راداشتند و کارکردهایشان از اهداف اولیه و تصورات نخستین فراتر رفت و به تضمن و حاشیه نیز کشیده شد.

تلویزیون ها و حتی رادیو ها که در این نوشتار" رسانه" خوانده خواهد شد با سیاست های تعیین شده قبلی تلاش داشتند اهداف مورد نظر مدیران را به مرحله تحقق برسانند و طبیعتا خروجی این نهادها نیز بر اساس همان اهداف و سیاست ها در دسترس مخاطب قرار می گیرد.

متاسفانه در یکی- دو سال گذشته به ویژه در دو ماه اخیر شاهد دگرگونی رویکردها در برنامه های این رسانه ها بودیم که احتمالا از عدم درک منافع و مصالح بلند مدت مردم ایران (مخاطبان) ناشی می شود. این رسانه ها به ویژه تصویری،با برجسته سازی شکاف های قومی به طرز نامناسبی برنامه ها و میزگردهای جهت دار و یک طرفه ای را با حضور عناصر قومیت گرا ترتیب دادند که که در نهایت به تضعیف یکپارچگی ملی (National cohesion) و دست کاری ساختارهای هویتی می انجامد.


بدیهی است هر دولت- ملتی بر اساس یک سری ارزش ها و اولویت های سیاسی-هویتی تشکیل می شود و مردم،نهادهای مدنی،نخبگان و روشنفکران و... سعی می کنند با دفاع از این ارزش ها موجودیت ملی را حفظ و یا تقویت نمایند. دولت-ملت ما نیز بر اساس ارزش های اولیه و خطوط قرمزی شکل گرفته است که تضعیف یا تعرض بدان مساوی با تضعیف موجودیت ملت خواهد بود.


ادامه نوشته

قوم‌گرایی را با "قوم‌گرایی" نمی‌توان پاسخ گفت

کاوه بیات

حساسیت در برابر هرگونه گرایشی که آن را بتوان به نژادپرستی و گونه‌هایی از آن چون قوم‌گرایی تعبیر کرد و لزوم مقابله صریح و رو در رو با یک چنین پدیده‌های ناپسندی از جمله مضامینی است که هر ملت آرزومند ترقی و تعالی، هیچگاه نباید از نظر دور دارد. از این رو انتشار بیانیه‌هایی چون "منشور کانون مبارزه با نژاد‌پرستی و عرب‌ستیزی در ایران" (3 خرداد 1390) را نیز به‌رغم بی‌اطلاعی از جدیّت بنیانگذاران این کانون در پیگیری این هدف، اینکه آیا اقدامی‌است مقطعی در ایجاد یک عنوان خبری گذرا در میان رشته‌ای دیرینه از تبلیغات سیاسی و یا جد و جهدی اساسی و ماندگار، در چارچوب یادآوری و تذکر یک‌چنین مضمونی می‌توان اقدام بهنگام و مثبتی ارزیابی کرد.

اگر چه بنا به مجموعه‌ای از دلایل تاریخی و فرهنگی -‌از جمله حضور و استقرار طیف پررنگ و متنوعی از این "دیگری" در ترکیب جمعیتی فلات ایران از دیرباز الی یوم حاضر و فراهم شدن اسباب همزیستی آنها در این ادوار- دیگرستیزی یکی از خصوصیات اصلی ایرانیان نبوده و نیست، اما همانند بسیاری از دیگر ملل، فارغ از یک‌چنین عوارضی هم نیست؛ و آنهم نه فقط در سطح عوام که قاعدتا استعداد پذیرش و بروز عوارضی از این دست را بیشتر دارند، بلکه در میان خواص تحصیلکرده نیز به‌گونه‌ای که در کتاب جویا بلوندل سعد، "عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران" (تهران 1382) بحث شده‌است نیز -متاسفانه- نمونه‌هایی از آن دیده می‌شود. با اینحال "منشور کانون مبارزه با نژادپرستی و عرب‌ستیزی در ایران" را سند جامع و گویایی برای تحقق اهداف مورد نظر نمی‌بینم. از همان خشت اول، یعنی طرح و تعریف موضوع، متن این نوشته دستخوش کاستی‌هایی مهم و اساسی‌است تا چه رسد به ادامه کار که در خطوط بعدی این یادداشت به جوانبی از آن اشاره می‌شود.


 

ادامه نوشته

نقد مقاله فضل الله موحد در مورد تخت جمشید و پاسارگاد

پاسخ به یاوه سرایی های تابناک در مورد آثار باستانی

بهرام روشن‌ضمیر- در هفته گذشته با دو نوشتار جالب روبرو شدم. نخست، مقاله‌ای از مجله تایم آمریکا که در آن “سپاه جاویدان” دوران هخامنشی، به عنوان دومین واحد نظامی شکست‌ناپذیر تاریخ بشر و نخستین در میان ارتش‌های باستانی برگزیده شده بود. و دوم، مقاله‌ای از شخصی به نام فضل‌الله موحد در تارنمای برهان که در تارنمای تابناک بازچاپ شد و در آن نظر ناصر پورپیرار مبنی بر دروغین و ساختگی‌بودن میراث جهانی تخت‌ جمشید به گونه‌ای دیگر بیان شده بود. به فاصله چند روز بعد نوشتاری دیگری از همین فرد در این دو تارنما به چاپ رسیده بود که این بار بی‌محاباتر به میراث جهانی پاسارگاد پرداخته بود و آن را به کل ساخته‌شده در دهه ۴۰ خورشیدی دانسته بود.

به‌راستی روشن نیست تا کی زمان و انرژی ما به جای کشف ناشناخته‌ها درباره ایران، باید صرف اثبات وجود آفتاب در روشنایی روز شود! با این همه پروژه باستان‌زدایی از تاریخ ایران در سال‌های گذشته با چنان توان و گستردگی و پیچیدگی آغاز به کار کرده است که چاره‌ای جز رویارویی نیست. 

ادامه نوشته

   گفتگو با حسن انوشه


تاختن بر نژاد پرستی

 

به نقل از روزنامه همشهری

 

زهیر توکلیدکتر حسن انوشه، رئیس دانشنامه ادب فارسی، در سال 1323 در بابل متولد شده ‌ و دکتر‌ای ادبیات فارسی‌اش را از دانشگاه تهران اخذ کرده استوی‌تاکنون 15 عنوان کتاب در حوزه ترجمه و بیش از 2هزار و500 مقاله برای دایره‌المعارف‌ها به خصوص دایره‌المعارف تشیع نوشته است. او از سال 1372 به دعوت دکتر سیداحمد مسجدجامعی، معاون وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تدوین دانشنامه ادب فارسی را آغاز کرده که تاکنون 10جلد از آن منتشر شده است.به بهانه یک مدخل از این دانشنامه که به بررسی تاثیر شاهنامه در جهان عرب پرداخته، با ایشان گفت‌وگو کرده‌ایم. از نکات جالب این گفت‌وگو، نقش کردها به عنوان عامل واسطه در انتقال شاهنامه به غیر فارسی‌زبانان و نیز کارکرد تهییجی و تشجیعی شاهنامه در جنگ‌های امپراتوری‌های مسلمان منطقه اعم از ترک و عرب است.

  • سؤال نخست این است که صرف‌نظر از نفوذ بعدی شاهنامه در اعراب، نسبت خود شاهنامه با عنصر قومی- نژادی عرب چیست؟

در شاهنامه، ایرانیان  دو دشمن عمده دارند؛ یکی اعراب، دیگری ترک‌هاایرانیان از دیرباز در معرض تهاجم بوده‌اند: تهاجم اعراب از جنوب‌غربی و تهاجم ترک‌ها از آسیای میانه. البته عنصر ترک در شاهنامه که همان تورانیان باشند، از نظر نژادی ایرانی هستند و نسب شان به تور پسر فریدون می‌رسد ولی به هر حال ترک زبانند.

ترک‌های آسیای میانه و عرب‌ها هر دو بیابانگرد بودند و معمولا وقتی در هر دوره تاریخی، جمعیت‌شان روبه ازدیاد می‌گذاشت، به شاخه‌های ضعیف‌ترشان فشار وارد می‌آمد و آنها به خاطر نیازهای ضروری زندگی‌شان مثل مرتع و آب، روبه ایران می‌آوردند. ارتباط ایرانیان باستان با اعراب، کاملا روشن است.کورش در حمله به مصر، از راهنمایی قومی از اعراب برای عبور از بیابان کمک گرفت. در دوره داریوش یکی از ولایات امپراتوری، به اسم «اربایه» بودداریوش به یکی از سردارانش به اسم «اسکولارکس کاریایی» دستور داده بود که شبه جزیره عربستان را دور بزند و سرزمین‌های حاشیه خلیج‌فارس و دریای مکران را جست‌وجو کند.

ادامه نوشته

به مناسبت روز ملی خلیج فارس

بیانیه‌ي جمعی از دانشگاهيان و فعالان فرهنگي در دفاع از قیام مردم آزاده‌ی بحرین

به نام خداوند جان و خرد

 

در تاريخ ديرپاي ايران، سرزمین بحرین هميشه پایگاه جنبش‌های رهایی‌بخش و حق‌طلبانه بوده و صحنه‌های باشکوهی از نبردهای میهنی، از جنبش ابوسعید گناوه‌ای (سده‌ي سوم هجری) تا خیزش علیه استعمار پرتغالی‌ها (سده‌ي دهم هجری)، را شاهد بوده است. اما دویست سال است که، در پي تضعيف و تجزيه‌ي ايران، این سرزمین در معرض یورش مشترک قدرت‌هاي استعماري بیگانه و خودكامگان دست‌نشانده‌ي منطقه‌ قرار گرفته است. در این مدت جنبش‌هایی در بحرین شکل گرفت که هر چند همگی به ظاهر سرکوب شده‌اند اما به‌سان شعله‌ای زیر خاکستر بازماندند، به گونه‌ای که تجزیه‌ي برنامه‌ریزی‌شده‌ي بحرین از ایران در چهل سال پیش و جدا ساختن باشندگانِ بحرين از سرزمين مادري هم نتوانست مانع تلاشِ آنان برای دستیابی به آرمان‌های‌شان شود. با وجود سیاست‌های مستمر ایران‌ستیزانه و حتي ضد بشری حکومت آل‌خلیفه، هنوز - بر پایه‌ي آمارهاي رسمي - ده‌ها هزار نفر از مردم بحرین تابعیت ایرانی خود را نگاه داشته و عده‌ای بیشتر نیز، هویت و نشان ایرانی دارند و هم‌چون هر آزاده‌ای در جهان خواستار احقاق حقوق اولیه‌ي خود، از جمله مشارکت در تصمیم‌گیری‌ها، هستند.

ما امضاکنندگان این بیانیه، به نام اصول حقه‌ي آزادی، انسانیت و عدالت – مستند به منشور ملل متحد و اعلاميه‌ي جهاني حقوق بشر – ضمن دفاع از قيام اخير مردم آزاده‌ي بحرین خواستار بهره‌مندی آنان از حقوق شهروندی‌شان هستیم. ما بر این باوریم که مردم بحرین باید برای حاكميت بر سرنوشت خود و رفع تبعیض تصمیم‌گیری کرده و به صورت پی‌گیرانه در اداره‌ي امور خود مشارکت داشته باشند و تأکید داریم بایستی سیاست سركوب و خشونت علیه مردم بحرین، اعم از شيعه و سني، متوقف گردد. ما تلاش برای تغییر بافت جمعیتی بحرین، تجاوز آل‌سعود و اشغال نامشروع این سرزمین، سیاست سرکوب‌گرانه و میهن‌فروشانه‌ي آل‌خلیفه و بی‌توجهی توأم با رضایت دولت‌مردان و رسانه‌هاي غربي را محکوم کرده و از ملت ایران می‌خواهیم که نسبت به این موضوع حساس بوده و به نام انسانیت و ايران از حقوق شهروندی مردم بحرین حمایت کنند.

 

كساني كه تا اكنون بيانيه را تأييد كرده‌اند :

 

 

پيروز مجتهدزاده (عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس)

حمید احمدی (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)

محمد رضا خوبروي پاک

كاوه بيات (نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر)

احسان هوشمند (نویسنده و پژوهشگر)

محمد بقایی (اقبال شناس و نویسنده)

كاووس سيد امامي (عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق)

جهانگير كرمي (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)

احمد نقیب زاده(عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)

الهه کولایی (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)

مجتبی مقصودی (عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی)

سعید حاجی ناصری ( عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)

ادامه نوشته

پان ترکیست ها: اخراج حسین سیف زاده از دانشگاه، کار ما بود!

یک سایت پان ترکیستی مدعی شد اخراج اساتید دانشگاه های ایران را برنامه ریزی کرده است

به نقل از وبلاگ هویت

سایت بای بک عمده ترین سایت پان ترکیستها در نوشته ای اهانت آمیز نسبت به روشنفکران و نخبگان دانشگاه های ایران، بدترین تهمت ها و اتهامات را متوجه این قشر کرده و بار دیگر نشان داد که حرکت تجزیه طلبانه از پایین ترین شعور سیاسی و فرهنگی برخوردار است.

این سایت روشنفکرانی چون دکتر اباذری (استاد دانشگاه تهران)، سید جواد طباطبایی، دکتر ناصر فکوهی، دکتر زیبا کلام ،محمود سریع القلم،حسین سیف زاده و... را بی سواد و نادان، فاقد وجاهت علمی معرفی کرد و نوشت افرادی مانند زهتابی و فردی به اسم فیض اللهی وحید از همه با سواد تر اند!

هم چنین این سایت از ناصر فکوهی با عنوان مزدور حکومت شاه و حکومت جمهوری اسلامی، از حسین سیف زاده استاد اخراجی دانشکده علوم سیاسی با عنوان بیمار روانی، و از زیبا کلام به عنوان متجاوز به عنف یاد کرد. بای بک با بی شرمی تمام ادعا کرده است که استاد زیبا کلام در اتاق خود در دانشگاه از یک دختر دانشجو هتک حیثیت کرده است.

ادامه نوشته

نقدی بر یکی از کتاب های آقای محممدزاده صدیق

«يادمان هاى تركى باستان» و  توهم ترك ستيزى

كاظم آذرى

در اين وانفساى سردرگمى  هويت سازى و ملت سازى كه بعد از متلاشى شدن اتحاد جماهير شوروى در بعضى از كشورهاى اقمارى آن به وقوع پيوست، جمهورى آذربايجان )اران( يك استثناء بود نسبت به جمهورى هاى ديگر آن كشور. مسئله تا آن جا بغرنج مى شود كه حداقل نزديك به 150 سال اخير در تاريخ آذربايجان )اران( شايد بعد از قرارداد ننگين تركمن چاى به اين طرف، هويت و فرهنگ اران را به دست ديگران تعريف كرده و هويت سازى نموده اند.

    روس ها قبل از انقلاب اكتبر علاقه ى زيادى به يكسان سازى قومى و فرهنگى نداشتند، به طورى كه تمام اقوام اران، مكتب ها و مدارس خود را به نسبت علاقه ملى ـ فرهنگى خود انتخاب كرده و مكاتب و مدارس روسى، ايرانى و  تركى در اران فعال بوده است. آن چه براى تزارها اهميت داشت تسلط اقتصادى و جغرافيايى در منطقه قفقاز بود تا هژمونى فرهنگى.

ادامه نوشته

نوشته ای در افشای شخصیت خائنانه ی حسین صدیق (دوزگون)

نخستين حركتهاي شوروي در ايران

اولين اظهار نظرهاي عمومي و قابل توجه در مورد تحولات پس از دوران پهلوي در ايران در مقاله‌اي بقلم ميرزا ابراهيم‌اُف تحت عنون «تجديد حيات در جنوب» (5) عنوان شد. اگرچه مقاله مذكور در نشريه ماهيانه متعلق به اتحاديه نويسندگان آذربايجان به چاپ رسيد وليكن روشن بود كه گردآوري مطالب اين مقاله را دستياران ميرزا ابراهيم‌اُف در بخش زبان و ادبيات آذري جنوب از انستيتو ادبيات نظامي (منتسب به شاعر ايراني‌ـ م) بعهده داشته‌اند. در اين مقاله به اظهار نظرهاي بسياري اشاره شده است كه از نشريات آذري ايران در دوران پس از پهلوي انتخاب شده‌اند، اظهارات مذكور وجود نوعي احساسات ناسيوناليستي قوي و تمايل سياسي شديد را نسبت به برخورداري از يك خود مختاري فرهنگي و سياسي در يك چارچوب ايراني آشكار مي‌سازد. با توجه به ماهيت منابع تهيه كننده اين مقاله، اينكه در بسياري از نقل قول‌هاي عنوان شده در مقاله ميرزا ابراهيم‌اُف، از اصلاحاتي استفاده شده كه شديداً رنگ و بوي شوروي را دارد، چندان دور از انتظار نمي‌نمايد. ميرزا ابراهيم‌اُف اين مطلب را با خوانندگان مطبوعات آذري شوروي، اينگونه در ميان مي‌گذارد:

آذربايجاني‌ها، مانند ديگر مردم ايران با مشاهده نوري در افق انقلاب، پس از پشت سر گذاردن يك شب تار طولاني و يك دوران پنجاه‌ ساله استبداد، اولين گامهاي مسرّت‌انگيز را در راه اعتلاي آموزشي، فرهنگي، معنوي و اجتماعي خود برداشته‌اند. آمال و آرزوهاي مردم كه براي مدتها سركوب شده بود شكوفا شده و بالاتر از همه اينكه، اين آرزوها، در قطعات نغز ادبي متجلي شده‌اند.

ادامه نوشته

به نقل از روزنامه شرق و خبرگزاری مهر

استاد محمد بقایی ماکان از انتشار کتابی در تخریب وحدت ملی شدیداً انتقاد کرد

 

 

بقایی ماکان از انتشار کتابی در تخریب وحدت ملی شدیداً انتقاد کرد محمد بقایی ماکان با ارسال نامه‌ای سرگشاده به سیدمحمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به صدور مجوز نشر برای کتابی که آن را "مخرب وحدت ملی و سراسر جعل و تحریف تاریخ آذربایجان" خواند، شدیداً انتقاد کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، متن کامل این نامه  با عنوان "اینجا ایران است" که بقایی ماکان یک نسخه از آن را در اختیار مهر قرار داده است، به شرح ذیل است:

محترماً چنان که می‌دانند ایران کشور پهناوری است  با نزدیک به 000/650/1 کیلومتر مربع که در آن اقوام بسیار با گویش‌های خاص خود زندگی می‌کنند، یکی از آنها آذری است که مانند دیگر گویش‌ها مورد احترام همه ایرانیان است، چندان که از آن به "لهجه شیرین" تعبیر می‌شود و باز می‌دانند که آذری کنونی خاص ایران و سرزمین‌هایی است که در محدوده ایران فرهنگی جای می گیرند.

بیشترین واژگان این گویش از کلمات فارسی تشکیل شده و از همین رو با زبان ترکی تفاوت اساسی دارد، طوری که نه آذری زبان‌ها، ترکی را در می‌یابند و نه ترک زبان‌ها آن را فهم می‌‌کنند. بنابراین اگر نیک بنگریم چیزی به نام زبان ترکی در ایران وجود ندارد. همچنین می‌دانید که پس از سال 57 و به خصوص با فروپاشی شوروی حرکت‌هایی وابسته به پان‌ترکیسم در داخل کشور برای فریب افراد ساده‌اندیش در قالب سخنرانی‌ها و انتشار نشریه آغاز شد تا آنکه با پیشرفت وسایل ارتباطی به فرستنده‌های رادیویی و تلویزیونی ماهواره‌ای انجامید که مدام بذر تفرقه می‌پراکنند و شوربختانه هیچ‌یک از فرستنده‌‌های ماهواره‌ای داخلی در پی مقابله و طرح حقایق مسلم تاریخی برنمی‌آیند. بنابراین عوامل وابسته به پان ترکیسم از این ملایمت ، به شوق آمده و در تبلیغ افکار مهلک خود با تمسک به ظاهر و الفاظ دینی فریبنده آنچه سعی است می‌نمایند.

ادامه نوشته

بینش ملی


بینش ملی؛افراد و سازمان های جامعه را در برابر رسالت تاریخی خود یعنی «مسئولیت ملی» قرار می دهد.ملت ایران در تاریخ جهان دارای رسالتی است و این رسالت را با پاسداشت از «روح ملی ِ» خویش انجام داده است.روح ِملت ما در فرهنگ و ارزش های فرهنگ ِ ملی ما نهفته است.پس برای نگهداشت روح ملی و انجام رسالت جهانی ناچار از حفظ فرهنگ ایران هستیم.

رسالت ملی و تاریخی در هر دوره در قامت افراد و جریان های برآمده از متن جامعه ایرانی نمود می یافته است.زمانی در چهره حلاج و نهضت وی و زمانی در اندیشه و سبک خیامی و گاهی در قامت جنبش ملی شعوبی و در گاه ِ پارینه در نقش ِ رستم و نجات ایران از انیران و نبرد تن به تن برای حیات و ممات ملتی در پشت سر...اما امروز در دوران جدید تاریخی،عصر قهرمانان به پایان رسیده است.امروز نباید چشم به راه سیاوش یا رستمی دیگر ماند.امروز در روزگار خطر هر ایرانی یک استوره است.نیروهای ملی باید شهروندان را در برابر مسئولیت ملی و تاریخی شان قرار دهند و هر یک از آنان در قامت تاریخی در افق اندیشه ایرانی ظهور کنند.امروز مردمان از راه باهمی و یکپارچگی به آماج همگانی خود می رسند.ملات این اتحاد و یکپارچگی "اندیشه و بینش ملی" است.

شهروندان با «ملی اندیشیدن» نیازهای جامعه را درمی یابند و به سوی رفع آن ها حرکت می کنند.نیروهای ملی عصاره ناب و بی غل و غش جامعه اند که نیازهای ملی را دریافته و جامعه را به سوی تامین آن ها هدایت می کنند.نیروهای ملی در عصر جدید تاریخ ملت ایران در قامت تاریخی ِ خود ظاهر شده و مسئولیت تاریخی خود را به جا می آورند.

وابستگی فرقه دموکرات بر اساس اسناد شوروی

استالین و فرمان تشکیل فرقه دموکرات

بر پایه اسناد محرمانه اتحاد جماهیر شوروی

کاوه بیات

آذربایجان و آران

 

چگونه نام آذربایجان بر آران گذاشته شد!

شادروان عنایت الله رضا

مطالعاتی درباره تاریخ زبان و فرهنگ آذربایجان

 

 خدمتی بزرگ به تاریخ ایران و آذربایجان از نشر هزار

 

کوراغلو که بود ! فیروز منصوری ، بخش هایی از کتاب مطالعاتی از تاریخ و فرهنگ آذربایجان

نظریات عثمانیان درباره ترک و زبان ترکی،فیروز منصوری

نقدی بر کتاب "سیری در زبان و لهجه های زبان ترکی،نوشته جواد هیئت" فیروز منصوری