زبان پژوهی

واژه‌ی کار در زبان ارمنی و پیوند آن با دوخت، ریسمان، بافته و غضروف

برگرفته از تارنمای بنیاد نیشابور

پژوهشی از بخش مطالعات ارمنی بنیاد نیشابور

ادیک مهرابی
دبیر و دانشجوی زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه زبان‌های خارجی، شعبه‌ی مرکز

واژه‌ی کار از ریشه‌های و رایج در زبان ارمنی-به گونه‌ی کارو، وَ، کاری نیز به معنی قناب، نخ و زه1 آمده است.

از همین ریشه، مصدر 2kārel  تا به امروز، به معنی دوختن، وصل کردن، پیوند و بافته است و سپس از همین ریشه kārān، به معنی بافته، بافت‌های بدن و غضروف 3،  به گونه‌ی karuts، محل پیوند و وصل شدن استخوان‌ها (غضروف‌های بدن) 4

ژ.مارکورات در نامه‌ای به سال 1926 تصور می‌کند در پیوند با ریشه‌ی اوستایی karana، واژه‌ی پهلوی kanār، در فارسی کَران و کنار، اُستی karon و سغدی garon و کردی افغانی kinār به معنی انتها و آخر است. 5

این نظر با آوردن شواهدی که در پی می‌آید، مردود و ناپایدار است. نیاز است که به گونه‌های گویش ارمنی نیز توجه شود، زیرا این شکل‌ها مطابق با صورت‌های گویش ایرانی می‌شوند و برای روشن شدن موضوع کتاب کمک شایانی است.

 

 

در گویش هاجینی kor و goy، اهالی زیتون kārr، مرغداری kor، به همان معنی و در گویش آگولیسی (ارمنیان نخجوان) به معنی تناب روی گاری کار کاربرد دارد.

در زبان کولی‌های ارمنستان غربی با مفاهیم دوخت و دوز و وصله و پینه kār-xē، نخ ریسیده و به شکل کارخه و کاریج وارد شده است. (خه و ایچ پسوند ویژه‌ی این زبانند.)

بدین ترتیب در فرهنگ ریشه‌شناسی آجاریان هیچ آگاهی نسبت به ریشه و اشاره‌ای به وجود کاربرد این واژه در زبان‌های دیگر نشده و کوشش‌های دیگر ره به جایی نبرده است.

آ-شواهد در زبان و ادبیات ارمنی

Kār : دوختن، شکل دوختن، جای دوخته شده، شیرازه‌ی کتاب و محل اتصال، اعضای بدن و Kāran.

Kār-danēl : بخیه کردن (فرهنگ‌های معاصر و رایج)، فرهنگ آقایان، ج1، ص 701

Kār-katel : وصله کردن پارچه، چسباندن. (بسنجید با ایرانی)

Kārvā : وصل کردن، رخنه گرفتن دو چیز با هم (بنگرید به برهان قاطع)

Kāruāk : کفاش، کفش دوز. (بسنجید با کردی)

či-kar : دوزنده، سولک چی کر =پای افزار دوز (سولک : کفش) 6 و پالان چی کر=پلان دوز

Karamut : غضروف، فرهنگ عمومی و کوچک ارمنی 1865 و متنی از سده‌ی 5 میلادی 7 از همین ریشه در فارسی karjan و با تکرار ریشه‌ی karkāranak 8 و از همین ریشه در ارمنی Kārān به معنی اتصالات ساختمان  و kār-kātān، به معنی وصله و پینه

Kār : پارچه، بافته، دوزنده‌ی زن (در ارمنی)

Kār : بافت در ایرانی و Kār دستگاه قالی در گویش راجی9

Kār : دستگاه کرباس بافیف همانجا

هش چوله کار : نوعی پارچه‌ی دستباف 10(فرهنگ گیل و دیلم، محمود پاینده)

Kār : قالی و سایر بافتنی‌ها در کرمانی 11

Kāre : نخ و نسج عنکبوت 12 و به همین جا باید پیوند داد : کار تنک، همان جولاه ه که نخ می‌تند و همین است : کاربافو به معنی بافنده ی کار (نخ) در کرمانی 13

Kār-bCftan : کرباس بافتن کرمانی 14، سنجیده شود با kor (کار) در گویش ارمنی آگولیس

Dam-e kār : جلوی دستگاه قالب بافی در گویش کرمانی 15

Kār kin-e : انتهای پارچه‌ی بافته شده در دستگاه بافندگی (فرهنگ کرمانی)

Bonē-kār : آخر کار بافته شده در خراسانی 16

Bol-gār : تار عنکبوت درخراسانی 17، بسنجید با صورت ارمنی غربی (gār به معنی زه و ریسمان). همچنین با دگرگون شدن ر به ل : gāl =تارنه 18در فردوس مشهد (گویش خراسنی بزرگ) را بسنجید با gāl vāri به معنی جوال در گویش راجی 19 و نیز gāl : کیسه مویی در سیستانی 20 و دور نیست که جوال با دگرگونی g با j، از همین ریشه باشد.

ب- شواهد در زبان و ادب ایرانی

Karašk : تار عنکبوت (فارسی اصفهانی)

Karašk : (فرهنگ بیذوی : ابوزیدآباد کاشان) با دگرگونی حرف ر به ل : kelās، به همان معنی در مازندرانی 21 و سپس از همین ریشه kālan به معنی ریس رنگ کرده در مازندرانی است22 و در سروده‌ای از میرزا قاسم تئیب به گویش بیذوی با همان معنی دیده می‌شود :

رجزخوانی دفتینان

منم وارث تیغ و گرت و «کلان» 23

Gordarē kelaš : کسیه کش حمام در راجی 24

Kār-vājy : کسی که شغلش تنیدن کرباس است.

و همین جا پیوند دارد با مصور ارمنی r-el6k r6k  به معنی پاره پاره کردن هر چیزی به ویژه پارچه و نخ‌نما کردن و شدن پارچه. آجاریان نیز ان را تکرار ریشه‌ای می‌داند. بسنجیدش با نمونه‌ی پهلوی آن karēnitan به معنی پاره کردن و جدا کردن 25

Ker : جامه یا پارچه‌ی چرویکده

Kermāla : پارچه‌ای که به انتهای یک چوب وصل است و پس از خیس شدن برای پاک کردن دوده‌ی تنور داغ به کار می‌رود.

Ker-korỉ : محفظه‌ای مشبکف بافته شده از ساقه‌های نازک درخت بید با بادام کوهی برای نگهداری و جابجایی مرغ و خروس (گیره مرغی)

Ker-kor : نوعی پارچه‌ی نخی یا ابریشمی که با آن رویه‌ی مبل یا پرده درست می‌کنند. 26

Kork : پشم نرمی را می‌گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورده و بریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند (لغت نامه‌ی دهخدا)

Kūrk : پوستین 27

Korse : موی پیچیده و مجعد را هم گویند. (لغتنامه‌ی دهخدا)

Kolkine : مخمل (پارچه) دو خوابه را گویند و آن جنسی است مشهور از قماش ابریشمینه. (برهان قاطع، 1675). در انزلی و لاهیجان  : kaj-kuākl، برآمدگی‌هایی که بر تار ابریشم کشیده و دیده می‌شود. (گویش گیلکی افره)

در پی پژوهش‌ها دریافت شد که صورت کج یا کژ که در فرهنگ‌ها به معنی ابریشم و نخ و پرزهای نرم و ریز آمده، بر خلاف گفته‌ی اشتینگاس در برهان قاطع چنین نیست و نمی‌تواند باشد و آن مسلما با افتادن حرف ر قبل از ژ یا ج بود و اصل آن را «کرژ» می‌باید دانست؛ و در ایرانی معمول است که حرف ر پیش از ژ وَ ش می‌افتند. مانند کرش (ریشه‌ی کشیدن). آگاهی بیشتری  که از این موضوع به دست می‌آید این است که در زبان ارمنی واژه‌ی karž به معنی دوک و کلاف نخ که امروزه با افتادن حرف ر به kaž دگرگون شده و kāž-pānỉr به معنی پنیرهایی که در ترانه‌های روستای کج کلاه گفته می‌شود. یعنی کلاهی که از نخ مرغوب و بافته شده است. در شواهد غیرقابل انکار نمونه‌های پایین روشن خواهد شد که کلاه هم از ریشه‌ی kār آمده است.

Kols : پنبه‌ی حلاجی شده 28

Kolān : پنبه‌ی برزده (آنندراج) و نیز با همین معنی در ارمنی : kala

Kori-band : تکه پارچه‌ای که مردم بیابانی بر پاشنه‌ی خود می‌بندند.

Korōšē : ریسمانی را گویند که از ‌موی تافته باشند. 29

Kurūk : سایبان درشکه و اتوموبیل 30

Korrak: در گویش سیستانی گونه‌ای جوراب رنگی که زنان روستایی می‌پوشند. 31

Kirōs: پیراهن در کردی مهابادی 32

Kurtān : پالان در کردی مهبادی

Kartān : جُل در کردی 33، در خُتنی :  kurta، اُسِتی : kurat به معنی پیراهن و در سغدی : k6r6tc 34، بسنجید با واژه‌ی انگلیسی : curtain به معنی پرده، جدار، غشا و مانع، و در همین جا نیز در پیوند است با واژه‌ی carpet در لاتین. این واژه عیناً در ارمنی نیز به همان صورت گفته می‌شود و آجاریان ان را در متن‌های هشتصدساله پیش ارمنی گواه می‌گیرد و معنی هر دو یعنی قالی کمپُرز و این نشان نمی‌دهد که قدمت آن را بیش از آن باید دانست، به ویژه این که ارمنستان غربی محل بافته‌های بسیار نفیس بود و می‌توان آن را چنین ریشه‌یابی کرد :

Car  : بافته و پارچه+pet در ارمنی (بزرگ)، هر دو ریشه در ایرانی دارند، اگرچه تاکنون ردی از این ترکیب در ایرانی ندیده‌ام. شاید با : kordin، در گویش زرقان، نوعی نیم تنه که تا روی ناف را می‌پوشاند35، همریشه باشد.

***

در این مختصر کوشش شد، هم‌ریشگی و هم‌خانودگی این واژه را با مشتقات مستقل و گسترش معنی آن آشکار شده باشد. نگارنده باورمند است که پیرامون چهارصدواژه‌ای نیز که تا کنون مورد بررسی قرار داده، همگی همریشه با این پیوند هستند و دایره‌ی معنایی این ریشه‌ها بسیاری از واژگان ناشناس و مهجور را پوشش می‌دهد و برای نخستین بار معنی دقیق انها را می‌نماید. پیشتر گفته شد که واژگان جوراب (=گوراب=گورا) و گلوله (=گروهه=گرونه=گور) : gor =نخ و کلاف و کلاغی (دستمال سر زنان) و کلافه، دلمرده، غمگین و kurak=نموزه و kalak=بسته‌ی پنبه در سیستانی و karž در کردی به معنی موی مجعد و هرآن واژه‌ای که در گویش‌ها از نخ هستند و شکلی از گور و کور و کار و گار را در خود دارند نیز در سنجش با زبان ارمنی و لاتین، در پیوند با همین ریشه‌ها به شمار می‌روند. همچنین واژگان گلو و قورت دادن و حلقوم و کلماتی که در گویش‌ها همه به معنی غضروف و استخوان‌های نرم هستند نیز با ریشه‌ی کار به معنی بافت‌های بدن در پیوند هستند.

این گفتار در آینده آماده‌ی انتشار و پیشکش  به فرهنگ دوستان ایرانی خواهد شد.

 

یادداشت‌ها :

1-در انجیل سده‌ی پنجم میلادی، چاپ 1895 و قسطنطنیه و تاریخ ارمنیان، آگاتانگقوس، چاپ 1909، رویه‌ی 218

2-فرهنگ ارمنی به ارمنی، آجاریان، ج2، رویه‌ی 540

3-انجیل سده‌ی پنجم، یوحنا، باب19، شماره 23

4-در متنی از هوهانِس وُوسکه بِران، سده‌ی پنجم

5- فرهنگ هُران، 846

6-در واژه نامه‌ی فارسی-کردی، نوشته‌ی دکتر محمدتقی ابراهیم پور، ص591

7- بنگرید به آجاریان، ج2، رویه‌ی 541

8- برهان قاطع 1614 و 1623

9-گویش راجی، حسین صفری

10- فرهنگ گیل و دیلم، محمود پاینده

11- فرهنگ کرمانی، منوچهر ستوده، رویه‌ی 129

12-لغت نامه، ج39، رویه‌ی 154

13-فرهنگ کرمانی، رویه‌ی 69

14-فرهنگ کرمانی، رویه‌ی 69

15- همانجا، رویه‌ی 100

16- فرهنگ گویش خراسانی بزرگ، امیر شالچی، نشر مرکز، رویه‌ی 22

17-همانجا، رویه‌ی 21

18-دهخدا، حرف گ، رویه‌ی 129

19-گویش راجی، حسین صفری، 226

20-فرهنگی سیستانی، ایرج افشار، نشر بلخ، 1365، رویه‌ی 134

21-فرهنگ مازندرانی، محمدباقر نجفزاده‌ی بار فروش، چاپخانه‌ی دوهزار

22- همان، ‌رویه‌ی 242

23- فرهنگ بیذوی

24-فرهنگ راجی، رویه‌ی 226

25-فرهنگ پهلوی، دکتر بهرام فره‌وشی

26- فرهنگ عمید، رویه‌ی 825

27-فرهنگ ارمنی، ادوارد آقایان، ج2

28- برهان قاطع، رویه‌ی 1675

29- همان، رویه‌ی 1620

30- فرهنگ عمید، رویه‌ی 827

31- واژه‌نامه‌ی سیستانی، ایرج افشار

32-گویش کردی مهابادی، ایران کلباسی، رویه‌ی 146

33-کردی-فارسی، رویه‌ی 243

34-‌فرهنگ سُغدی، دکتر بدرالزمان قریب، نشر فرهنگان، رویه‌ی 201، واژه‌ی شماره‌ی 5047

35- فرهنگ زرقان، رویه‌ی 222