زبان پژوهی

پارسی کرمانشاهی

برگرفته از فصل‌نامۀ فروزش شماره ششم (تابستان و پاییز 1392)، رویه 71 تا 73

 


استاد میرجلال‌الدین کزّازی

 


کرمانشاه، میدان شهرداری سابق، 1317

ایران ما، این سرزمین سپند هزاره‌ها، سرزمین فرّ و فرهنگ و فرهیختگی، بهشتی است بی‌کرانه همه‌ی پژوهندگان و دانشورانی را که می‌خواهند در قلمروهای گوناگون فرهنگی و اندیشه‌ای بکاوند. تاریخ و فرهنگ گران‌سنگ و دیرمان ایران آن‌چنان پهناور و مِهین‌ْمایه و رنگارنگ و گونه‌گون است که استادان و ویژه‌دانان (= متخصّص) در دانش‌هایی بسیار می‌باید آن را بکاوند و بررسند و بگزارند؛ تا مگر شناختی روشن و به‌آیین از این فرهنگ و تاریخ فرادست آید. در آنچه می‌توانیمش دیرین‌شناسی فرهنگی نامید نیز، ایران گنجینه‌هایی گران‌مایه را فراپیش پژوهندگان و کاوش‌گران می‌نهد. دیرین‌شناسی فرهنگی، به‌ویژه، بر سه دانش بنیاد نهاده شده است:

1. اسطوره‌شناسی: در این دانش، باورها و آیین‌ها و اندیشه‌های باستانی کاویده و بررسیده می‌آید. این دانش درونی‌ترین و مینُوِی‌ترین و بینش‌گرانه‌ترین دانش در دیرین‌شناسی فرهنگی است. ایران، از این دید، سرزمینی است نیک فزون‌مایه و بس فراپایه. هر بومی از ایران‌شهر را اسطوره‌شناسانه بکاویم، در آن با باورها و آیین‌هایی بسیار کهن روبه‌رو خواهیم شد؛ نمونه را، کرمانشاهان را به پاس آیین‌ها و باورهایی گونه‌گون و پرشمار که در آن روایی دارد «هندوستان ایران» نامیده‌اند.

2. باستان‌شناسی: در این دانش، یادگارها و نشانه‌ها و مانده‌هایی از جهان باستان را که از گزند آسیب‌های روزگار و تازش‌ها و تاراج‌ها برکنار مانده است و از پیشینیان به ما که پسینیان آنانیم رسیده است، برمی‌رسیم و می‌کاویم. مانده‌ها و نشانه‌ها و یادگارهایی پیکرینه و دیداری و پَسودنی چون سفالینه‌ها و زیورها و جنگ‌ابزارها و بناها و شهرهایی که پیش‌تر از زیر خاک به ‌در آورده می‌شوند. این دانش برونی‌ترین و کالبدگراترین و گیتیگ‌ترین دانش است، در دیرین‌شناسی فرهنگی. آنچه در اسطوره‌شناسی بررسیده می‌آید: آیین‌ها و باورها، هنگامی که پیکر می‌پذیرد و در سنگ و گل و فلز و از این‌گونه به نمود می‌آید، زمینه‌‌های بررسی و کاوش باستان‌شناسان را فراهم می‌آورد.

3. زبان‌شناسی تاریخی: در این دانش، دیرین‌شناسی فرهنگی در قلمرو زبان و گویش و به یاری این دو، انجام می‌پذیرد. زبان‌شناس تاریخی که گاه ریشه‌شناس نیز نامیده شده است، با کندوکاو در سرگذشت زبان و گویش و آنچه در درازنای تاریخ بر آنها گذشته است، به گشت‌وگذاری شگفت و شورانگیز در پهنه‌ها و قلمروهایی از فرهنگ باستانی و نیاکانی می‌پردازد و به بهانه‌ی بررسی دگرگونی‌هایی که در واژه‌ای رخ داده است، با باورها و اندیشه‌ها و رسم و راه‌هایی فرهنگی و اجتماعی که در آن واژه بازتافته است، آشنا می‌شود. به‌ویژه، شاخه‌ای از این دانش که آن را «معنی‌شناسی تاریخی» می‌توانیم نامید، نیک به کار پژوهش‌های دیرین‌شناختی در فرهنگ می‌تواند آمد. این دانش در میانه‌ی دو دانش دیگر جای می‌گیرد؛ نه به اندازه‌ی اسطوره‌شناسی، مینوی و درونی است و نه به اندازه‌ی باستان‌شناسی، گیتیگ و برونی.
به‌راستی و بی‌هیچ گزافه، می‌توانیم بر آن بود که استان کرمانشاه بومی است بهینه، هر سه دانش دیرین‌شناسی فرهنگی را: هم باورها و آیین‌هایی بسیار در آن روایی دارد؛ هم در هر سوی این بوم و بر کهن، یادگارهایی ارزشمند و بی‌مانند از روزگاران گوناگون در تاریخ ایران‌زمین دیدگان خیره و شگفت‌زده‌ی باستان‌شناسان و فرهنگ‌پژوهان را به خود درمی‌کشد؛ هم در شهرها و روستاهای آن، زبان‌ها و گویش‌هایی دیگرسان به کار برده می‌شود. این گویش‌ها و زبان‌ها گاه به روزگاران بسیار دور باز می‌گردند و گنج‌هایی‌اند بی‌رنج و پُر فّر و فروغ که هنوز، پس از هزاران سال، زرها و زیورها و گوهرهای انباشته در آنها می‌رخشند و نکته‌هایی نغز و زمینه‌هایی ناشناخته از فرهنگ و تاریخ و پیشینه‌ی ایران را از پرده‌ی تیرگی به در می‌آورند و در آفتاب می‌افکنند و روشنایی می‌بخشند. راستی را ایران یکی از اندک کشورهای جهان است که در آنها، به شیوه‌ای شگفت، روزگاران گوناگون زبانی را در کنار یکدیگر به‌گونه‌ای زنده و روزآمد می‌توان یافت. به‌ویژه شهرها و روستاهای کرمانشاه، از این دید، کارکرد و ارزشی نمونه‌ای می‌توانند داشت: در آنها سه روزگار باستان و میانه و نو را در زبان‌های ایرانی، توأمان و هم‌زمان، می‌توانیم یافت؛ به شگرفی، در زبان‌ها و گویش‌هایی که در استان کرمانشاه به کار گرفته می‌شوند و بدان‌سان که در دانش زبان‌شناسی گفته می‌شود زنده‌اند، ایران باستان را هم‌دوش و هم‌آغوش ایران نو می‌توانیم دید.

اما این زبان‌ها و گویش‌ها، این گنجینه‌های گران‌سنگ و بی‌جایگزین فرهنگی، در روزگار ما که روزگار گسترش و نیرومندی فن‌آوریِ رسانه‌ای است و بدان‌سان که اندیشمندی کانادایی، مارشال مک‌لوهان، گفته است: جهان پهناور، در پرتو این فناوری، به دهکده‌ای خُرد فروکاسته است، آماج تباهی و نابودی‌اند و آنچه هزاران سال پاییده است، در زمانی بس کوتاه، به یک‌بارگی از میان می‌تواند رفت و فرزانگان و فرهیختگان و فرهنگ‌وَران را به سوگی سترگ می‌تواند نشاند و داغ درد بر دل‌شان می‌تواند نهاد؛ سوگی که از آن پس، هرگز به سور نخواهد انجامید و دردی که هرگز به درمان نخواهد رسید. پس این گنجینه‌های سپنجینه (= زودگذر؛ ناپایدار) را، به هر شگرد و شیوه و بهره‌جوی از هر توان و تلاش و با به کارگرفتِ هر ابزار و امکان، از نابودی پاس می‌باید داشت و آنها را چونان ارمغان‌هایی ارزنده و برازنده، یادگارهایی بی‌همال و همتا که از پیشینیان و نیاکان به ما رسیده است، به پسینیان و نوادگان سپرد. اگر چنین نکنیم، در پیشگاه تاریخ و فرهنگ ایران، شرمسار و سرافکنده خواهیم بود و گُجسته (= بی‌شگون؛ شوم) و بِنَفرین (= ملعون) و هزاران هزار روان پاک و تابنده را، در مینُویِ بَرین، از خود خواهیم آزرد و از باژ و آفرین‌شان بی‌بهره خواهیم ماند که ایدون مباد!

 

 

بر همین پایه است و در پاسخ به نیازی چنان سترگ و ستوه‌آور که آقای علی لیمویی کوشیده است واژه‌های گویشی را در کرمانشاه در کتابی گرد آورد و فراپیش خواستاران بنهد که آن را گویش پارسی کرمانشاهی می‌نامیم. او سخنور و پژوهنده‌ای است روشن‌رای که دل در گرو زادبوم خویش، کرمانشاه، دارد و دل‌پذیر و شیوا، در این گویش، شعر نیز می‌سراید. پارسی کرمانشاهی گویش شهروندان کرمانشاه است. در روستاها و شهرهایی دیگر از کرمانشاهان، گویش‌هایی از زبان کردی روایی دارد. اگر دانش‌ورانه و بر پایه‌ی زبان‌شناسی تاریخی به پارسی کرمانشاهی بنگریم و آن را بررسیم و بکاویم، برهان‌ها و نشانه‌هایی آشکار از دیرینگی این گویش خواهیم یافت و واژه‌ها و کاربردها و هنجارهایی زبانی را در آن به دست خواهیم آورد که ما را به روزگاران کهن در تاریخ و فرهنگ ایران باز خواهد برد.
من، به پاس روشن‌داشت سخن، تنها به یک نمونه از واژه‌هایی که در کتاب واژه‌نامه‌ی فارسی کرمانشاهی گردآورده شده است، بسنده می‌کنم. آن نمونه آمیغ (= ترکیب) لِیزْشیوان است. لیزْشیوان به کسی گفته می‌شود که خان و مانش برآشفته است و از آسایش و بهروزیِ همواره در کانون گرم خانواده و کاشانه‌ای که بدان خوگیر بوده، جدا مانده است. این آمیغ کمابیش برابری است آمیغ «آلاخون والاخون» در گویش تهرانی. لیزشیوان را اندکی بکاویم:

این آمیغ از دو واژه‌ی لیز و شیوان ساخته شده است: شیوان واژه‌ای است برآمده از مصدر شیواندن. این مصدر ریخت گذرای (= متعدّی) شیویدن است که خود ریختی است گویشی از شیبیدن. شیبیدن مصدری است برساخته (= جعلی) که بر پایه‌ی بُنِ اکنونِ (= بن مضارع) فعلِ شیب ساخته شده است. ریخت نژاده و به‌آیینِ آن «شیفتن» است. شیفتن مصدری است پارسی در معنی آشفتن و سرگشته و آسیمه و شیدا بودن؛ این مصدر در معنای مجازی دل باختن نیز به کار رفته است. نمونه را، سخن‌سالار شروانی خاقانی در بیت زیر از شیفتن روح‌القدس بر دوشیزه‌ای دلربای سخن گفته است که همّت والای ستوده‌ی (= ممدوح) اوست:

روح‌القدس بشیبد، اگر بکرِ همّتش                         پرده، در این سراچه‌ی اشیا برافکند1

نیز دانای قبادیان، در آغازینه‌ی (= مطلع) چامه‌ای سَخته و سُتوار، آسمان ابرآلود را شیفته‌ای سودازده پنداشته است که جامه‌ای شوخگین و پرچرک و چروک بر تن کرده است:

چرخ پنداری بخواهد شیفتن                         زان همی پوشد لباس پُردَرَن2

بر پایه‌ی آنچه نوشته آمد، شیواندن، در گویش کرمانشاهی، ریخت گذرای شیفتن است و برابر با «شیباندن». تا آن‌جا که من می‌دانم این واژه در زبان پارسی به کار نرفته است و تنها در آن گویش است که کاربرد دارد.

اما پاره‌ی دیگر لیزشیوان. لیز واژه‌ای است که در آمیغی دیگر نیز در گویش کرمانشاهی کاربرد یافته است: لیز و مأوا که به معنی خانه و کاشانه است. این آمیغ، از دید معنی‌شناسی، کاربردی است بنیادین و معنای لیز را آشکارا بر ما روشن می‌دارد: لیز با «مأوا»، که واژه‌ای تازی است، هم‌معنی است. افزوده شدن مأوا به لیز می‌تواند نشانه‌ی آن باشد که روزگاری لیز آنچنان رساناییِ معنایی نداشته است که به تنهایی بتوانش به کار برد. از این روی، تنها در آمیغ و در پیوند با واژه‌ای دیگر کاربرد می‌توانسته است داشت3؛ در آمیغ‌هایی چون لیزشیوان و لیز و مأوا. این واژه نیز در زبان پارسی کاربرد ندارد و ریشه و خاستگاه آن دانسته و شناخته نیست. ریختی کهن‌تر از این واژه لِیژ می‌تواند بود.4 بر پایه‌ی این ریخت، شاید بتوان آن را با واژه‌ی Loge در زبان فرانسوی و Loggia در ایتالیایی و Lodje در انگلیسی سنجید که به معنی راهروی سرپوشیده و پالِکانه5 (= بالکن) در تماشاخانه است. این واژه در بُن به معنی کَپَر بوده است و کلبه‌ای خُرد که از شاخ و برگ درختان می‌ساخته‌اند. از آن است که خاستگاه آن در فرانسوی کهن Laubja است، به معنی برگ درخت.6 این واژه در کُردی نیز کاربرد دارد و می‌تواند بود که از آن به پارسی کرمانشاهی راه جسته باشد.

به هر روی، واژه‌ی لیز واژه‌ای است کهن و رازآلود که تنها در گویش کرمانشاهی کاربرد دارد. کندوکاو در چیستی این واژه و خاستگاه و سرگذشت آن، پاره‌هایی ناشناخته از تاریخ و فرهنگ ایرانی را از پرده‌ی نهفتگی به در می‌تواند انداخت. بی‌هیچ گمان، در گویش پارسی کرمانشاهی، مانند دیگر گویش‌ها و زبان‌هایی که در کرمانشاهان و دیگر بوم‌های ایران روایی دارند، واژه‌هایی از این‌گونه فراوان می‌توان یافت؛ واژه‌هایی که هر کدام از آنها سر رشته‌ای است استوار که ما را با ژرفاهای تاریخ و فرهنگ‌مان پیوند می‌دهد.

از آن است که من تلاش ارزشمند آقای علی لیمویی را در فراهم‌کرد و چاپ واژه‌نامه‌ی فارسی کرمانشاهی ارج می‌نهم و از درگاه دوست، برای اوی و همه‌ی آن فرخنده‌خویان جان‌آگاه و خویشتن‌شناس که زادبوم خویش را و در پیِ آن، ایران بزرگ جاودان را گرامی می‌دارند، کامگاری و بختیاری آرزو می‌برم.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. دیوان خاقانی، ویراسته‌ی دکتر میرجلال‌الدین کزّازی، نشر مرکز، چاپ دوم 1378، ج. اول، ص 197.
2. دیوان اشعار حکیم ناصرخسرو قبادیانی، به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقّق، مؤسسه‌ی مطالعات اسلامی دانشگاه مک‌گیل، تهران 1357، ص 159.
3. این هنجار و رفتار زبانی نمونه‌هایی فراوان دارد؛ یک نمونه‌ی آشنا آمیغِ شاه‌داماد است که در آن، واژه‌ی داماد بر شاه افزوده شده است. شاه، در دری کهن، به معنی داماد نیز هست؛ لیک روزگاری این معنی در واژه کم‌رنگ و ناروشن گردیده است. پس واژه‌ی داماد بدان افزوده آمده است که معنای کهن آن را در یاد برانگیزد.
4. ما این ریخت را در واژه‌ای دیگر در گویش کرمانشاهی نیز داریم. این واژه در ریخت با لیژ یکسان است؛ اما در معنی نه. لیز ریختی است از لیز، در معنی لغزنده و جایی که در آن رهگذران می‌لغزند. لیز خود ریختی است از «لَغز» در پارسی که در گویش کرمانشاهی لیژ شده است. این واژه را در لِیژان بازمی‌توانیم یافت. لیژان نام کهن یکی از برزن‌های کرمانشاه است که هم‌اکنون «پل چوبی» نامیده می‌شود. از آن روی که این برزن پرشیب است لیژان نام گرفته است، به مغنی لغزان یا جای لغزیدن: لغزشگاه.
5. پالکانه یا پالگانه واژه‌ی کهن پارسی است، در معنی پنجره‌ای بلند که از آن به بیرون می‌نگرند یا بخش برآمده‌ی ساختمان که امروز «تراس» گفته می‌شود. واژه‌ی فرنگی balcon، به گمان بسیار، از پالکانه ستانده شده است. نمونه را خاقانی گفته است:
بر آستانه‌ی وحدت، سقیم خوشتر دل  به پالکانه‌ی جنّت، عقیم بِهْ حورا.
6. دگرگونی مصوّت «و» به «ی» نیز ریختاری است زبان‌شناختی که نمونه‌هایی بسیار در زبان‌ها و گویش‌های ایرانی دارد. نمونه را «بود» در لری به «بید» دیگرگون شده است و «پول» در لکی به «پیل». در پارسی نیز، گاه «هنوز» در ریخت هنیز به کار رفته است؛ برای نمونه، در بیت زیر از شاهنامه:
کسی را که درویش باشد هنیز   ز گنج نهاده ببخشیم چیز
در دگرگونی «لُژ» Loge به لیژ نیز نخست، بر پایه‌ی هنجاری در پارسی‌کردِ واژه‌های بیگانه، مصوّت کوتاه و به مصوّت بلندِ همگون با آن دیگر شده است (مانند کوکا که ریخت پارسی‌شده‌ی کُکا است)؛ آن‌گاه این مصوّت بلند نیز به مصوّتی دیگر بلند. سرگذشت ریخت‌شناسی واژه را، در این دیگرگشت چنین می‌توانیم نشان داد: لُژ ← لوژ ← لیژ ← لیز.