زبان پژوهی

آبیاری درخت زبان فارسی با آب آهک

برگرفته از فر ایران

زبان فارسی در سراشیبی تند سقوط قرار دارد، ‌و ما به این فاجعه بی‌اعتناییم؛ چندان بی‌اعتنا که اگر بزرگانی که می‌توان ایشان را آخرین بازماندگان استادان زبان و ادب فارسی دانست، در این باره سخنی می‌گویند و یا نوشتاری عرضه می‌دارند، سخن و نوشته‌شان فراگیر نیست و تنها به بخشی کوچک از گسترۀ خطرهایی که این زبان و ادبیات فخیم و جهان شمول را به فنا تهدید می‌کند،‌ محدود است. به نشانۀ مدرک و مستند این ادعا، بر دو مقالۀ تکان‌دهنده از استاد شفیعی کدکنی و دکتر حسن انوری انگشت می‌گذارم که هر دو از این بابت تکان‌دهنده بود که تنها به بی‌اعتنایی دانشگاه و دانشگاهیان به سواد پایین و بی‌مایگی دانشجویان رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و آسان‌گیری حیرت‌آور برای گزینش دانشجویان رشته زبان و ادب فارسی، خلاصه می‌شد.

ارزش والای این دو نوشتار جای خود دارد،‌ اما پرسش اساسی و نگرانی‌های ناشی از آن، این است که گزندرسانی بی‌رحمانه به این بن‌مایۀ فرهنگ و هویت ایرانیان، فقط به دانشگاه محدود می‌شود؟
آیا رسانه‌های نوشتاری، شنیداری و دیداری درون و برون مرزی، که چشم و گوش و هوش مردمان را در کنترل دارند، به درست‌گویی و درست‌نویسی زبان فارسی، نه در اندازۀ مورد پذیرش اهل ادب، بل به اندازۀ رعایت دستورها و بایدهای زبان محاوره‌ای و عادی بها می‌دهند؟
کسی می‌تواند ژرفای این پرسش را دریابد که چند روز را به خواندن نشریات، گوش سپردن به رادیو و چشم دوختن به تلویزیون اختصاص دهد. اگر چنین کند، درمی‌یابد علاوه بر تلفظ‌های غلط کلمات، اشتباه در استفاده از افعال، ضمایر، صفات، قواعد جمع بستن برای اسم‌ها و تعدادی از فعل‌های بسیار پرکاربرد چندان زیاد است که شنیدن آن‌ها از یک نوآموز زبان فارسی اهل حبشه هم، پذیرفتنی نیست.
پانزده فرستنده تلویزیونی ماهواره‌ای نیز که از بیرون مرزها برای فارسی زبانان برنامه پخش می‌کنند، از این هم فراتر رفته‌اند و در هنر آمیختن واژگان زبان‌های دیگر (به ویژه انگلیسی) بی‌پروایی را به جایی رسانده‌اند که بی‌هیچ گمانی، اگر زبان‌دانان انگلیسی و فرانسوی و آلمانی از ابداعات این بی‌مایگان آگاهی یابند، دست‌کم برای دفاع از زبان مادری خود هم که شده، دهان به اعتراض باز خواهند کرد. شمار نامعلومی از ایستگاه‌های فرستنده‌‌ی رادیویی هم، که برای ایرانی‌های درون و برون مرزهای جغرافیای سیاسی کنونی ایران سخن می‌پراکنند، همین رویۀ غیر مسئولانه و همراه با لاابالی‌گری را دارند.
دهشتناک‌تر از این‌ها، پدیدۀ وبلاک نویسی در اینترنت است.(1)
بداهه‌نویسانی که فراگرفته‌اند چگونه بر روی این وسیلۀ نوین ارتباطی پیام بگذارند، جملات و کوتاه نوشته‌هایی را باب کرده‌اند که همه‌گیر شده است و اثر آن‌ها بر زبان فارسی مانند آن است که کسی سرو هزاران سالۀ کاشمر را با آب آهک آبیاری کند. این جملات و کوتاه نوشته‌ها، همراه با اصلاحات و تشبیه‌های بی‌ریشه و مجعولی که هیچ نسبتی با زبان و ادب فارسی ندارد، از صفحه نمایشگر رایانه به مغز کاربران جوان انتقال می‌یابد، سپس بر زبان ایشان جاری می‌شود و به دلیل تکرار، به صورت جملات، اصلاحات و تشبیه‌های درست و پذیرفته شده درمی‌آید و جای جملات، اصلاحات و تشبیه‌های راستین و پرمایه و معنی را می‌گیرد.
زبان پارسی به بیماری آتش پارسی(2) گرفتار آمده است، اما پزشکان دانا و پرتجربه‌ای برای شفابخشی به این بیمار نداریم و پیراپزشکانی هم که در دسترسند، بر این پندارند که این بیماری را مداوایی نشاید. پس، باید نشست و گسترش بیماری را تماشا کرد.
این پیراپزشکان بر این باور پایبند شده‌اند که روند گریزناپذیر و مهار ناشدنی جهانی شدن و فروریختن مرزهای سنتی در بده‌بستان‌های فرهنگی، هر تلاشی را برای پایدار نگاه‌داشتن ارزش‌های زبان پارسی بی‌فایده و بی‌بازده می‌کند.
یکی از آن‌ها که سال‌ها است دست در کار برگردان آثار گران‌سنگ از ادبیات فرانسه، ایتالیا و کشورهای انگلیسی زبان است، با زیر و بم‌ها و دشواری‌های این هر سه زبان به اندازۀ زبان مادری خویش آشنایی دارد، می‌گفت: زبان انگلیسی، زبان‌های دیگر را به حاشیه خواهد راند. جبرهای فناوری و علوم از یک‌سو، و توانمندی تمدن انگلوساکسونی در آفرینش و نوآوری برای رشته‌های گوناگون علوم و فنون از دیگر سو، فضای نفس کشیدن برای زبان‌های دیگر را تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌کند. در شرایطی که هر سال بیست هزار واژه جدید وارد فرهنگ لغات انگلیسی می‌شود، ما چگونه می‌توانیم زبان فارسی را پویا نگه داریم. گیرم که در سال بتوانیم هزار واژه معادل بسازیم، پس ناگزیریم نوزده هزار واژۀ دیگر را بپذیریم و به کار گیریم؟
این پیراپزشک زبان فارسی و هم‌گنان او؛ فناوری و علوم را هم وزن، هم معنا و هم‌سنگ زبان و فرهنگ می‌پندارند و از همین رو به گریزناپذیر بودن مرگ زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر باور کرده‌اند.
زمان این گفتگو که در بالا به آن اشاره کردم، بیست سال پیش بود. تا آن زمان، نویسندگان و شاعرانی که به روسی، هندی، چینی، عربی، ژاپنی و اسپانیایی آثاری آفریده بودند، شهرتی جهان‌گیر داشتند و جوایز ادبی و هنری گران‌سنگی چون نوبل و کنکورد به آنان اعطا شده بود. آثارشان نیز به زبان‌های گوناگون، در صدها هزار و گاه میلیون‌ها نسخه چاپ می‌شد.
از آن پیراپزشک زبان فارسی پرسیدم: آیا زبان هندی، اسپانیولی یا ژاپنی زبان علوم پیش‌رفته و رو به پیش‌رفت و پایه فناوری‌های نوین است؟ که بی‌تردید نیست...‎، پس چگونه است که انسان‌های هندی، روسی، اسپانیولی و ژاپنی توان آفرینش ادبی رو به اوج دارند، اما ما نداریم؟
پاسخ درخور توجهی برای این پرسش نداشت. انگیزه‌ای هم برای نگریستن به این پرسش در وجودش یافت نمی‌شد. در زمانه‌ای که می‌توان با ترجمۀ آفرینش‌های ادبی و هنری دیگران، برنده کتاب سال شد، و با کشیدن تابلوهایی به تقلید از نقاشان غربی(3) و فروش آن‌ها نان و خورش درخور و سور(4) بایسته فراهم آورد، چرا باید نگران خشکیدن درخت سترک، سایه‌افکن و پربار زبان و ادب و حکمت فارسی بود. مگر ما فردوسی هستیم که سی‌سال رنج بکشیم تا «‌‌عجم زنده‌کنیم بدین پارسی»، یا مولانا و حافظ و بیهقی و که‌ وکه و که هستیم که با دنبال کردن راه رودکی و فردوسی، در زمانه‌ای که زبان هم‌چون زبان انگلیسی زبان برتر و جهان شمول بود، فارسی را بدان درجه از کمال و کارآمدی برسانیم که از غرب چین تا بالکان گسترش یابد و زبان اداری امپراتوری عثمانی و دربار هند هم بشود؟
شگفتا که همان پیراپزشک زبان فارسی، در همان روز برای یافتن واژه‌ای معادل یک واژه چند پهلو که مارسل پروست فرانسوی در یک نوشته پیچیدۀ خود به کار برده بود، به یک فرهنگ کوچک لغات فارسی سرکی زده و توانسته بود هشت واژه معادل برای آن واژۀ چند معنایی فرانسوی بیابد!
این پیراپزشک زبان فارسی، از توان واژه‌سازی در فارسی، از وجود هزاران واژه زیبا با معناهای ژرف و چندگانه، از واژه‌هایی که پیش‌تر گمان می‌برد وام‌گرفته از ترکی، عربی، فرانسه یا انگلیسی است، اما اکنون می‌دانست آن زبان‌ها این واژه‌ها را از فارسی وام گرفته‌اند، ابراز شگفتی می‌کرد، اما به این باور رسیده بود که نمی‌توان برای زبان فارسی کاری کرد!
اکنون بیست سال پس از آن گفتگو، هنگامی که می‌خوانم بیش از 25 میلیون نفر در سراسر جهان سرگرم یادگیری زبان چینی هستند، درمی‌مانم که وارفتگی و وادادن ایرانی‌ها را در مورد گران‌بهاترین دارایی معنوی خود چگونه ارزیابی و بازنمایی کنم. آن خبر، این آگاهی را هم به ما می‌رساند که در همین سال مسیحی، دولت چین 140 استاد زبان چینی را به 62 کشور فرستاده است.
هم‌زمان با انتشار این خبر، برنامه‌هایی از سیمای ایران پخش می‌شد که تهیه کنندگانش از ژاپن تا شمال اروپا را زیر پا گذاشته بودند تا از برنامه‌های آموزش زبان فارسی در دانشگاه‌های کشورهای گوناگون برنامه تهیه کنند. تماشاگرانی که این برنامه‌ها را دیده‌اند، بی‌گمان با من هم رای هستند که دانشجوی تازه‌کار ژاپنی نثر و شعر فارسی را کم‌اشتباه‌تر از ایرانی‌های باسواد و دانشگاه‌رفته می‌خواند (البته با کمی لهجه)، و آن دکتر بانوی سوئدی که ریاست کرسی زبان فارسی سوئد را داراست، ژرفای شعر شاعران ایرانی را بسیار بهتر از دانشگاهیان عالی مقام کنونی ما درک می‌کرد.
در دانشگاه ورشو، بانویی که زبان فارسی درس می‌دهد، رو به دوربین فیلم‌برداران ایرانی ایستاد و با بیانی پرتمنا به ایرانی‌ها پیام داد که ارزش زبان زیبای خود را بدانند، برای پالودن و گسترش‌دادن آن بکوشند و هرگز از یاد نبرند که دارندۀ یکی از بی‌بدیل‌ترین گنجینه‌های ادبی جهان، که بازمانده از صدها شاعر و نویسنده بزرگ است، هستند.
جهانیان زبان چینی را که یکی از دشوارترین زبان‌ها است و دو هزار حرف دارد، می‌آموزند، نویسندگان و شاعران زبان‌هایی که بسیاری از آن‌ها پیشینه علمی ـ ادبی ـ و فرهنگی دیرینه‌ای هم ندارند، پی‌درپی به جهان آفرینش‌های ادبی نو، ارایه می‌دهند و هویت ملی خویش را پررنگ‌تر می‌کنند. اما در ایران، ما که دارندۀ پربارترین گنجینه‌های ادبی هستیم با بی‌تفاوتی، گستردن سفرۀ ختم زبان فخیم فارسی را نظاره‌گریم.
چه می‌شود کرد؟
به راستی، در کشوری که رییس فرهنگستان زبان آن به کرسی ریاست مجلس نقل مکان می‌کند و معاون اجرایی رییس‌جمهور جای او را می‌گیرد، مردمانش می‌توانند با پول مدرک دکترای زبان فارسی بگیرند و نخبگان نظم و نثرش یا به نان شب محتاجند، یا پهنۀ سخن و ادب را به سکویی برای پرش به گنداب‌های پول و شهرت کاذب تبدیل کرده‌اند، چه می‌توان کرد؟
م.الف‌ـ‌ح
پی‌نوشت‌ها
1ـ واژۀ مرکب «‌‌وبلاک» از دو واژۀ «‌‌وب»، به معنای شبکه که در اینجا مراد شبکه جهانی ارتباطی یا اینترنت است، و نیز واژه «‌‌لاک» که از گزارش‌نویسی روزانه ناخدایان کشتی‌ها وام گرفته شده، ترکیب یافته است. از این رو، جسارت ورزیده و پیشنهاد می‌دهم که برابر فارسی آن‌را «‌‌شبکه نگاری» بر وزن روزنامه‌نگاری برگزینیم. خواهش دیگر من این است که به جای اینترنت از واژه ترکیبی شبکه جهانی بهره گیریم و کاری کنیم همان‌گونه که رایانه به جای کامپیوتر، تلفن همراه به جای موبایل، نمابر به جای فاکس،‌ نرم‌افزار به جای «‌‌سافت‌ور» و سخت‌افزار به جای «‌‌هاردور» جا افتاده، این واژه ترکیبی هم جای «‌‌‌اینترنت» را بگیرد.
2ـ تبخال. تبخانه. مرضی است که در آن دانه‌های سرخی بسیار سوزان و با درد شدید ظاهر شود و در آغاز با چرک و زردآب همراه است (فرهنگ معین)
3ـ این پیراپزشک زبان فارسی، نقاشی هم می‌کند و نوپولدارها تابلوهایش را به بهایی گران می‌خرند
4ـ سور، یک واژه پهلوی است و معنای جشن، ضیافت، عروسی و ... را می‌رساند (همان منبع)
5ـ روزنامه همشهری، 13 مرداد 1383