زبان پژوهی

شعر ایـران

برگرفته از تارنمای فر ایران

دکتر هوشنگ طالع

شعر در سرزمین ایـران، دارای ریشه‌ی کهن است و سرودهای مذهبی آریاییان با مهاجرت آنان به این سرزمین راه یافت. یکی از دلایل ماندگاری این سرودها، همان آهنگین بودن آن‌هاست که باعث شده است که مردمان ما، بیش از دست‌یافتن به شگرد نوشتن‏، بتوانند این سرود‌ها را از برکنند. البته  مراد از شعر در این‌جا، کلام آهنگین است و نه آن چه در در دوران اسلامی از آن به عنوان شعر یاد می‌کنند و تعریف‌های ویژه‌ای بر آن به کار می‌برند. در حالی که شعر در قالب کلی آن، اشعار دوران اسلامی را نیز در برمی‌گیرد.

 

ناقدان ادبی ایـران در عهد اسلامی و تذکره نویسان فارسی، معمولا تـاریخ شعر ما را از دوره‌ی اسلامی آغاز می‌کنند و پیش از آن تـاریخ، شعر ایـرانی را سروده‌ها و کلمات ... نثری می‌دانند که با ...آهنگ‌های موسیقی همراه بود122که به آن، نوای خسروانی می‌گفتند.1

 

پاره‌ای از ناقدان ادبی ایـران در عهد اسلامی و تذکره‌نویسان فارسی کوشیدند تا تـاریخ شعر فارسی، یا به زبان بهتر، تـاریخ شعر در ایـران را به دوره‌ی پیش از سلطه‌ی تازیان بر ایـن سرزمین، بکشانند. آنان یک بیت شعر پهلوی هفت‌هجایی را که در اوایل دوره‌ی اسلامی یـا پیش‌تر از آن به بهرام پنجم ملقب به « گـور» ( 438 ـ 420 میلادی ) نسبت داده می‌شد‏، با گردانیدن  به پارسی دری و افزودن چند  کلمه‌ی عربی و فارسی بر آن، به صورت‌های مختلف عروضی در آوردند.2

] مشکل از آن‌جا آغاز شد که ادیبان ایـران در دوره‌ی اسلامی با قالب‌های معین و محدودی از اوزان ]سرو[ کار دارند که در هر یک از آن‌ها، شماره‌ی هجاهای بلند  و کوتاه با نظم و تناسب دقیقی معلوم شده ] است[. و این همان اوزانست که اصطلاحا آن‌ها را اوزان عروضی می‌نامند و به غلط تصور می‌کنند که ] این اوزان[، از اوزان عروضی عرب به وجود آمده است. 3

] در حالی که در شعر ایـرانی پیش از اسلام‏، نظم و ترتیب ویژه و با این قالب‌ها در مقیاس‌های معین و محدود و منظم که ما در شعر فارسی داریم... وجود نداست. بلکه در آن‌ها، شماره‌ی هجاها مناط اعتبار بود.4

 

باید تاکید گردد که یشت‌ها، به ویژه یشت‌های کهن‌تر، مانند آبان‌ یشت، مهریشت و چند فرگرد « ون‌دی‌داد » و ...، کما بیش دارای قدمتی برابر عمر آریاییان می‌باشند. تـاریخ ایجاد آن‌ها به بیش از استقرار ایـرانی‌ها در پشته‌ی ایـران، یعنی به هزاره‌های هفتم و هشتم پیش از میلاد می‌کشد.

 

در این میان، تـاریخ گاث‌ها که از سوی زرتشت سروده شده‌اند، روشن و دقیق‌ است. این سرودها باید مربوط به دوران پیش و بعد از بعثت زرتشت به پیامبری باشد، یعنی حدود  سال‌های 1728 پیش از میلاد و یا 2349 سال پیش از هجرت.  در گاث‌ها، اشاره‌های بسیار روشن به منظوم بودن این سروده‌ها، وجود دارد:

 

ای جاماسبِ هوگوی فرزانه!

اینک، سخنانی پیوسته به تو می‌آموزم، نه ناپیوسته، تا تو آن‌ها را به دل نیوشا و پریستارباشی ( یسنا، هات 46 بند 17 ).

 

پیوسته یا منظوم در این‌جا، عبارت است ازafshman   اوستایی که به ظاهر صورت دیگری است از afsman  است که در گزارش پهلوی به Palman یعنی پیمان، بـرگـردانده شده است. هم‌چنین، نـاپیوسته یـا منثور یـا نـامنظم، تـرجمه‌ی
an-afshman است.

فردوسی نیز، از همین واژه، ( پیوسته، پیوند و ... )، به عنوان منظوم کردن و یا به « شعر درآوردن» بهره گرفته است:

 

  یکی نـامه دیـدم، پـر از داستان    سخن‌هـای  آن پـرمنش راستـان

  فسانه، کهـن بـود و منثـور بـود     طبـایع،  ز« پیونـد» آن دور بـود

  نبـردی به « پیوند» او، کس گمان پراندیشه گشت، این دل شادمان...

  گرفتـم بـه گـوینده بـر، آفـرین       کـه « پیونـد» را راه داد، انـدرین

  اگـر چـه « نپیوست» جـز اندکی  زبـزم و ز رزم از  هـزاران  یکــی

  همو بــود،  گـوینـده را  راهبـر      کـه شاهی نشاینـد، بـرگـاه بر...

                                                 و یا

  زگفتـار دهقـان، یکـی داستـان     به  «پیونـدم» از گفتـه‌ی بـاستان

 

نخستین سرود گاث‌ها ( اَهُونَوَدگاه ) از قطعه‌های 3 مصراعی تشکیل یافته که هر مصراع دارای شانزده هجا ( سیلاب ) است.

دومین سرود ( اُشَتَودگاه )، دارای قطعه‌های پنج مصراعی است که هر مصراع از یازده هجا تشکیل گردیده.

سومین گاث‌ها ( سِپنت‌مدگاه )، دارای قطعه‌های چهار مصراعی است که هر مصراع آن، یازده هجا دارد.

چهارمین سرود ( وُهُو خشترَگاه )، از قطعه‌های سه مصراعی چهارده هجایی متشکل می‌باشد.

پنجمین ( وهَی شتوا یشت‌گاه )، از قطعه‌هایی درست شده است که هر یک از آن‌ها، دو مصراع بلندِ نوزده هجایی و دو مصراع کوتاهِ دوازده هجایی دارد.

 

از سوی دیگر، چنان که گفته شد، «یشت‌ها» ‌هم منظوم ‌بوده‌اند :

 

این قطعات بیش‌تر در یشت‌ها، با شعرهای 8 و 10 و 12 هجایی و در یسناها و فرگرد 2 و 19 وندی داد، به چشم می‌آیند. 5

 

قسمت بسیار بزرگی از اشعار اوستا‏، در قرون متآخر پیش از اسلام، بر اثر وارد کردن کلماتی برای توضیح مفردات یا ترکیبات مشکلِ کهن در آن‌ها و یا در نتیجه‌ی افزودن عباراتی به نثر در وسط قطعات منظوم و هم‌چنین براثر اشتباهات نساخ‌]ها[ که  در همه ادوار صورت ‌گرفته، از هیات نظم‌بیرون آمده است. ]در نتیجه[، پیدا کردن صورت اصلی منظوم در آن‌ها، کاری دشوار و مستلزم دقت بسیار است. تنها در گاث‌ها، وجود یک سنت در کتابت، یعنی جدا نوشتن مصراع‌ها از یکدیگر و نهادن علامت فارق میان آن‌ها، این صعوبت را کم‌تر کرده است.6

 

امروزه، اطلاعات علمی دقیق، از وجود قسمت‌های منظوم در اوستا، براثر کوشش‌هایی است که پاره‌ای از اوستاشناسان سده‌ی 19 میلادی مانند « وسترگارد» [westergard] بـرای یـافتن نظم در قسمتی از گـاث‌ها، یعنی‌« هـای» 34 ـ 28 و 50 ـ42 و 52 از یسناها و « وستفال» [westphal] برای یافتن نظم در هوم یشت‌، « های»9 از یسناها و« هرمان‌تُرِپل»
[Herman Torpel] برای یافتن قطعات منظوم در یشت‌های 5 و 10 و 13 و 22 و در« های» 10 و 11 و 56 از یسناها و فـرگـرد 2 و 19 « ون‌دی‌داد ».

 کـوشش‌های « اوریل‌مـایـر»[Aurel Mayer] و «گِلدنر» [Geldner] در همان اوان، قسمتی از قواعد نظم را روشن‌تر کرد. این کوشش‌ها، هنوز هم ادامه دارد و تا‌کنون قسمت بزرگی از قطعات منظوم اوستا به دست آمده است.

 

در لهجه‌های میانه‌ی ایـرانی، تقریبا همه جا به بازمانده‌هایی از اشعار و گاه به منظومه‌های قابل توجهی باز می‌خوریم و از آن جمله است در آثار مانوی و زروانی و پهلوی شمالی ( پارتی اشکانی ) و پهلوی جنوبی ( ساسانی، پارسی میانه ) و سغدی و ختنی.

اشکالِ بزرگ برای یافتن متون بازمانده از لهجه‌های میانه‌ی ایـران، عبارت است از خطوط ناقص سریانی آن‌ها و عدم تحریر بسیاری از مصوت‌ها و وجود هوزوارش ( یعنی ایده اوگرام‌های آرامی ، در بعضی‌از آن ).

علاوه بر این، نسخه‌ها یا کتیبه‌ها و یا کتاب‌هایی که از این لهجه‌ها به دست آمده، غالبا مغشوش و گاه ناخوانا و مقرون به غلط‌های کتابتی است. مطلب دیگر آن که در بعضی از آن‌ها، مفسران و محرران و ناسخان از باب توضیح، کلماتی افزوده و متن را از صورت اصیل و قدیم خود بیرون آورده‌اند.7

 

اما با وجود همه‌ی مشکلات، در تحقیقاتی که تاکنون از سوی زبان‌شناسان ( به ویژه زبان شناسان اروپایی ) به عمل آمده، معلوم گردیده است که سنگ‌نوشته‌ی روزبانه‌ی شاپور اول ( 271ـ241 میلادی ) در حاجی‌آباد، مرکب از اشعار هفت هجایی است ( F.C.Andreas ).

متن‌های مانوی به دست آمده در تورفان، به دو لهجه‌ی میانه‌ی ایـران، یعنی پهلوی اشکانی و پهلوی جنوبی نوشته شده‌اند. از آن‌جا که خط این متن‌ها، سریانی است که تـا حـدودی بر تلفظ و اصوات ایـرانی هم آهنگ شده، دست‌یابی به صورت‌هـای شعری در آن‌ها آسـان‌تر است. در ایـن متن‌ها، اشعار بـا وزن هشت‌هجایی، بیش‌تر به چشم می‌خورد. اما اشعار پنج‌، شش، هفت،‌نه، ده و یازده هجایی هم در میان آن‌ها دیده می‌شود ( E.Benreniste ).

هم‌چنین، کشف دیگر آقای « بنونیست» درباره‌ی منظوم بودن کتاب‌های « ایاذگار زریران» و « درخت آسوریک» که اصل اشعار آن‌ها به پهلوی اشکانی است و نیز « جاماسپ نامگ» که به پهلوی ساسانی سروده شده است، بسیار مهم و با ارزش می‌باشند.

منظومه ایاذگار زریران که بعد از یشت‌ها، قدیمی‌ترین منظومه حماسی ایـرانی و واسطه میان یشت‌ها و منظومه حماسی دوره‌ی اسلامی است، از قطعات پنج و گاهی چهار وشش مصراعی پدید آمده و مصراع‌ها، دارای شش هجاست.8

 

درخت آسوریک، منظومه‌ای است با مصراع‌های شش و یازده هجایی با چهار تکه ( نزدیک به بحرمتقارب ). جاماسپ‌نامگ، منظومه‌ای است بیست هجایی با مدخل شش هجایی. هم‌چنین، آقای نیبرگ ( H.S.Neberg ) موفق به یافتن بازمانده‌ی ستایش زروان ( خدای زمان )، در« بن‌دهش» گردید.

افـزون بر منظومه‌هـایی به لهجه‌ی پهلـوی، ( اشکانی و ساسانی )، در آثـار به جامانده از لهجه‌های میانه‌ی دیگر « مانند سغدی و ختنی نیز قطعات منظوم به دست آمده است».9

 

[اشعار ایـرانیان پیش از اسلام، بر حسب عادت، فاقد قافیه بود.]

اما این که بعضی تصور کرده‌اند. قافیه را ایـرانیان از اعراب گرفته‌اند، اشتباه بزرگ است. زیرا در همان اشعار لهجات میانه ملاحظه می‌کنیم که موضوع قافیه‏، گاه ملحوظ است... 10

] بدین‌سان[، معلوم می‌شود که شعر در ایـران که از مصراع‌های آزاد ( بی‌قافیه ) شروع شده بود، بعد از یک تحول طولانی که طی قرون صورت گرفته بود، به داشتن قوافی ناقص و گاه کامل کشیده شده و این تحول در قوافی، البته در دوران اسلامی هم امتداد یافت. چنان که قافیه در شعر فارسی دری، روز به روز کامل‌تر و دشوارتر‌گردید.11

 

1ـ  همان ـ ص چهارده و پانزده

2ـ  همان ـ ص پانزده

3ـ  گنج‌سخن ـ ص شانزده

4ـ  همان

5ـ  همان ـ ص شانزده و هفده

6ـ  همان ـ ص بیست و چهار

7ـ  همان‌ـ ص بیست و شش

8ـ  همان‌ـ ص بیست و شش

9ـ  همان‌ـ ص سی و دو