ضرب المثل

کاریکلماتور - مجله خواندنی شماره 86

محمدتقی حرآبادی

*  من میزبان خوبی نیستم، شاید لیوان روی میز را پر می‌بینید!
* کسانی که خودشان را  گم می‌کنند، مجبورند خودنمایی کنند!
* آنقدر دلم برای گرسنگان می‌سوزد، که فکر می‌کنم کباب خورده‌ام!
* وقتی یابو برم داشت، فکر کردم، آدم گنده‌ای شده‌ام!
* از موقعی که فهمیدم جهان بیش از سلول‌های من کهکشان دارد، جهانی شدم!
* هر آدم آگاهی سکوت می‌کند، مگر اینکه از او سوال شود!
*با آنکه باران به همه هیزم تر می‌فروشد، همه دوستش دارند!
* سالهاست که دلم شکسته، اما نمیتوانم دلی بدست آورم!
* با تمام چشم تنگی، برج آزادی را می‌بینیم!
* فاصله بین آدم دانا و نادان آنقدر زیاد است که با 000/124 پیامبر پر نمی‌شود!
* آنها که شیر خام خورده بودند، بیش از همه ما را دوشیدند!
* وزیر نیرو آنقدر جانماز آب کشید، که آب جیره بندی شد!
* آدم کوچکی نیستم اما باران که میآید، مثل دریاچهی ارومیه بزرگ میشوم!
* آنقدر حرف سربالا شنیده‌ام، که می‌توانم با مریخی‌ها صحبت کنم!
* تنها برجی که موقع آلودگی هوا از دور پیداست، برج زهرمار است!
* آنقدر نعل وارونه زدند، که اسب‌های مسابقه عقب عقب می‌دوند!
*  ماندلا آنقدر سپید مُرد، که تمام سیاهپوستان جهان به اجدادشان افتخار کردند!