تاریخ دوره اسلامی

شرح منش و رفتار تازیان به خامهٔ ابن‌خلدون

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 60، سال هشتم، اسفندماه 1388 - فروردین 1389، ص 46 تا 47 به نقل از مقدمهٔ ابن‌خلدون ـ عبدالرحمن‌بن‌خلدون ـ ترجمه محمد پروین گنابادی ـ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ـ تهران 1336

عبدالرحمن‌بن‌خلدون معروف به ابن‌خلدون که هنگام بررسی و پژوهش‌های اجتماعی، خود به زبان تازی سخن می‌گفت، در « مقدمه » در چند فصل، قوم عرب را در برابر نهادن با اقوام دیگر، عقب‌مانده، بی‌استعداد و

کوتاه‌سخن، دور از تمدن خوانده است.

ابن‌خلدون، در سرزمین مغرب [ مراکش ]، چشم به جهان گشود و شوربختانه مردم این سرزمین از سر نادانی، خود را « عرب » می‌پندارند، زیرا به زبان تحمیلی عربی از سوی تازیان، سخن می‌گویند. این روش،

درباره‌ی مصریان، سوریان و ... ، نیز جاری است.

ابن‌خلدون در « مقدمه » در فصل بیست‌ و ششم می‌نویسد:*

در این که هرگاه قوم عرب بر کشورهایی دست یابد به سرعت آن مماک رو به ویرانی می‌روند

زیرا تازیان ملتی وحشی‌اند و عادات و موجبات وحشی‌گری چنان در میان آنان استوار است که هم‌چون خوی و سرشت ایشان شده است و این خوی برای ایشان لذت‌بخش است زیرا در پرتو آن از قیود فرمانبری حکام و

قوانین سرباز می‌زنند و نسبت به سیاست کشورداری نافرمانی می‌کنند و پیداست که چنین خوی و سرشتی با عمران و تمدن منافات دارد و در جهت مخالف آن است چنان که کلیه هدف‌های عادی آنان در زندگی کوچ کردن

از این سوی بدان سوی و تاخت و تاز به قبایل دیگر است در صورتی که چنین هدفی مخالف آرامش و اقامت گزیدن می‌باشد که از مهم‌ترین مبانی تمدن و عمران به شمار می‌رود. چنان‌که مثلا آنان از این رو به سنگ

نیازمندند که از آن دیگدان بسازند و دیگ غذاپزی خود را روی آن بگذارند و به همین سبب بناها را خراب می‌کنند و سنگ‌های آن‌ها را به منظور مزبور به کار می‌برند.

و نیاز ایشان به چوب نیز برای برپا ساختن سراپرده‌ها و خیمه‌هاست تا از آن میخ‌ها  ستون‌هایی بسازند و در به پاداشتن چادر به کار برند، از این رو کاخ‌ها و عمارات را بدین منظور ویران می‌سازند. پس سرشت و

طبیعت نهاد ایشان منافی ساختما‌ن‌ها و بناهاست که اساس شهرنشینی و عمران است. به طور کلی عادات و طرز رفتار عرب چنین است و گذشته از این خوی آنان غارت‌گری است که هرچه را در دست دیگران بیابند

می‌ربایند و تاراج می‌کنند و روزی آنان در پرتو نیزه‌های ایشان فراهم می‌آید و در ربودن اموال دیگران به اندازه و حد معینی قایل نیستند بلکه چشم ایشان به هر گونه از راه غلبه‌جویی بر کشوری دست یابند و فرمان‌روایی

و قدرت آنان در آن سرزمین مسلم گردد، آن وقت به سیاست حفظ اموال مردم توجهی ندارند و حقوق و اموال همگان پایمال دستبرد زورمندان می‌شود و از میان می‌رود و عمران و تمدن به ویرانی می‌گراید. هم‌چنین آن

گروه از این رو مایه‌ی تباهی عمران و اجتماع می‌شوند که کار هنرمندان و پیشه‌وران را هیچ می‌شمرند و برای آن دستمزد و ارزشی قایل نیستند و در صورتی‌که‌، چنان که در آینده یاد خواهیم کرد، اساس و سرچشمه همه‌ی

حرفه‌ها و پیشه‌ها را کار صنعتگران و پیشه‌وران تشکیل می دهد و هر گاه این گونه کارهای هنری تباهی پذیرد و در برابر اعمال و رنج‌های آنان مزد و بهایی نباشد و مفت ومجانی تلقی گردد آرزوهای مردم در کسب و

پیشه به نومیدی مبدل می‌شود و مردم از کار و هنر دست می‌کشند و از سکونت در شهر بیزاری می‌جویند و پراکنده می‌شوند و در نتیجه عمران و اجتماع تباه می‌شود و نیز قوم عرب به احکام و قوانین و منع مردم از

تباه‌کاری‌ها و تجاوز به یکدیگر توجهی مبذول نمی‌دارند بلکه تمام هم ایشان مصروف ربودن اموال مردم از راه غارت‌گری یا باج‌ستانی  است و هرگاه بدین مقصود برسند به کارهای دیگر مردم عنایتی ندارند و در

راهنمایی آنان به راه راست و اصلاح امور ایشان اقدام نمی‌کنند و مفسده‌جویان را از فساد باز نمی‌دارند و چه بسا که آزمندی و سودپرستی آنان را وادار می‌کند که کیفرهای مالی مجری می‌دارند ولی مقصود آنان اصلاح

حال عموم نیست، بلکه چنان که عادت ایشان است می‌خواهند از این راه سود بیش‌تری به دست آورند بر میزان باج و خراج بیفزایند. به همین سبب چنین کیفرهایی برای سرکوب کردن مفسده‌جویان و تبهکاران و آنان که

به حقوقو و امول دیگران تجاوز می‌کنند کافی نمی‌باشد، بلکه این روش ایشان بر تجاوز و تبهکاری می‌افزاید زیرا متجاوزان پرداختن باج را در برابر رسیدن به مقاصد پلید خویش آسان می‌شمرند در نتیجه رعایا در کشور

ایشان به حالت هرج و مرج و بی‌سر و سامانی به سر می‌برند چنان که گویی هیچ‌گونه حاکمیت و قانونی وجود ندارد. هرج و مرج و بی‌سر و سامانی مایه‌ی هلاکت بشر و تباهی عمران و تمدن است، از این رو که در

فصول پیش یاد کردیم وجود سلطنت برای انسان از خصوصیات و امور طبیعی اوست و موجودیت و اجتماع وی جز از راه داشتن آن به شایستگی و صلاح نمی‌گراید.

و این موضوع در نخستین باب بیان شد.

دیگر آن که قوم عرب همه ریاست‌طلب‌اند و کمتر ممکن است یکی از آنان فرمانروایی را به دیگری واگذار کند، هر چند پدر یا برادر یا بزرگ قبیله‌ی او باشد مگر آن که به ندرت و با اکراه شرم و حیا مانع ایشان گردد. و

به همین سبب در میان آنان فرمانروایان و امیران متعددی پدید می‌آیند و رعیت در امر خراج‌گزاری با قدرت‌های گوناگونی رو به رو می‌شوند و در نتیجه عمران و تمدن به فساد و ویرانی منتهی می‌شود و رشته‌ی امور از

هم می‌گسلد. چنان که عربی بادیه‌نشین نزد عبدالملک آمده بود. هنگامی که عبدالمک درباره‌ی حجاج از وی پرسید و انتظار داشت در نزد او حجاج را به حسن سیاست و ترویج عمران بستاید، مرد عرب گفت: او را آزاد

گذاشته‌ای که تنها ستمگری می‌کند.

و اگر از نظر جمعیت و عمران به کشورهایی بنگریم که تازیان آن‌ها را با جهان‌گشایی و زور متصرف شده‌اند، خواهیم دید چگونه عمران و تمدن از آن ممالک رخت بربسته و سرزمین‌های آباد و مسکون آن‌ها ویران و

خالی از جمعیت شده است چنان که گویی آن ممالک به کلی دگرگونه گردیده است.

از آن جمله یمن مرکز سکونت تازیان به کلی ویرانه است و به جز در یکی دو ناحیه‌ی آن اثری از عمران باقی نمانده است. هم‌‌چنین کلیه‌ی عمران و تمدن عراق عرب را که ایرانیان به وجود آورده بودند تازیان از میان

برده‌اند و به ناحیه‌ی بایری مبدل شده است و شام نیز تا این روزگار به همین سرنوشت گرفتار است.

و از آغاز قرن پنجم که قبایل بنی‌هلال و بنی‌سلیم به سوی افریقیه و مغرب شتافتند ومدت سیصد و پنجاه سال در آن نواحی سکونت گزیدند و به زندگی خود ادامه دادند سرتاسر آن کشورها بی‌رونق و ویران شده است، در

صورتی‌که پیش از مهاجرت آنان کلیه‌ی سرزمین‌های میان سودان و دریای روم آبادان بوده است چنان که آثار عمران و تمدن پیشین آنان مانند نشانه‌های میان جاده‌ها و نمونه‌های باقی‌مانده‌ی ابنیه‌ی ویران شده و دیگر علایم

و آثار قری و دهکده‌ها گواه بر عمران و تمدن آن نواحی است و خدا وارث زمین و ساکنان آن است و او بهترین وارثان می‌باشد.