روزنامه اطلاعات، شماره 25845 (شنبه 23 فروردین 1393) و شماره 25846 (یکشنبه 24 فروردین 1393)
وجیهه تیموری
انگ زدایی از بیماران اعصاب و روان
انجمن علمی روانپزشکان ایران، در اواخر سال گذشته، نشستی با عنوان «رسانه و روانپزشکی» با حضور اصحاب رسانه برگزار کرد تا پیرامون مسائل روانپزشکی و رواج آنها در جامعه، ضرورت فرهنگ سازی و انگ زدایی از مبتلایان به اختلالات روانی و چگونگی طرح این مسائل در رسانهها، با یکدیگر گفتوگو کنند.
در این نشست، بر لزوم آشنایی مردم با مسائل و نشانگان اختلالات روانی تأکید شد تا هر فرد، در صورت مشاهده و بروز بیماری به روانشناس و روانپزشک مراجعه کند و بیمی از انگ خوردن نداشته باشد، همچنانکه وقتی کسی سرما میخورد، یا دچار معده درد میشود، به نزد پزشک میرود و از این که کسی این موضوع را ببیند یا بداند، هراس ندارد!
مردم نیز در مواجهه با فردی که تحت درمان روان پزشک است یا با این نوع مشکلات درگیر است، باید بدون پیشداوری یا موضعگیری خاص رفتار کنند و عکسالعمل درست و بر اساس آگاهی داشته باشند. چراکه هیچ فردی در دنیای پر بیم و هراس و زندگیهای پرفشار و اضطرابآلود امروز، از ابتلا خود یا نزدیکانش به درصدی از اختلالات روانی در امان نیست و بهتر است که افراد جامعه، آگاهی عمومی و نسبی از این بیماریهای احتمالی داشته باشند و راههای پیشگیری یا درمان آن را نیز بدانند. در همین راستا، اصحاب رسانه وظیفه دارند تا اطلاع رسانی و فرهنگ سازی کنند و برچسب «روانی» بودن را از این اختلالات بردارند.
مقدمهای بر روانپزشکی
دکتر ارسیا تقوی- روانپزشک، سخن خود را با ذکر مقدمهای در تعریف دانش روانپزشکی آغاز میکند و میگوید: «روانپزشکی»، شاخهای از علم پزشکی است که در آن به مطالعه، تشخیص، درمان و پیشگیری از اختلالات روانپزشکی پرداخته میشود و فردی را که در این زمینه تخصص لازم را کسب میکند، «روانپزشک» مینامند.
روانپزشک، نه فقط در زمینة پزشکی از دانش کافی بهره مند است، که باید در زمینةتئوریهای روانشناسی و علوم اجتماعی نیز از تبحر کافی برخوردار باشد.
این متخصص اعصاب و روان میافزاید: امروزه گرچه به نظر میرسد روانپزشکی بیشتر سمت و سوی زیست شناختی و ژنتیکی بیشتری پیدا کردهاست، اما نمیتوان از جنبههای مهم و دغدغههای چالشبرانگیزی مانند: روابط پزشک و بیمار، رازداری، پیوند اعضاء، ژنتیک نو ترکیب (شبیهسازی)، تغییر جنسیت، مسائل فرهنگی- قومی و رسانهها، خود را فارغ دید. شاید به همین دلیل است که بهترین رهیافت و ابزار را برای روانپزشکان، داشتن دیدی چند جانبه در حوزههای زیست شناسی، جامعه شناسی و روانشناختی میدانند.
دکتر تقوی ادامه میدهد: مراجعهکنندگان به روانپزشکان، تنها بیماران نیستند، بلکه بسیاری از افراد برای دریافت راهنمایی و همفکری و در راستای نیل به مهارتهای زندگی برای حل مشکلات خود به روانپزشک مراجعه میکنند. بسیاری نیز برای رواندرمانی بینش مدار که افق تازهای به دنیاهای ناشناخته پس و پشت ذهن میگشاید نزد روانپزشک میروند و بالاخره این که برخی افراد، استفاده از آموزههای روانپزشکی را بهترین فرصت برای کسب مهارت برای تعامل بهتر با آدمها و دنیای پیرامون خود میدانند. با این اوصاف، مراجعهکنندگان به روانپزشکان در دنیای امروز، در قالب کلی و فراگیر، «مراجعه کننده» شناخته میشوند و نه الزاما بیمار!
تفاوتها و شباهتها
دکتر محسن رحیم نیا- روانپزشک، در خصوص تفاوتها و شباهتهای اختلالات روانی و بیماریهای جسمی میگوید: اختلالات روانپزشکی، مانند اختلالات جسمی، باعث درد و رنج بیماران میشود، افت عملکرد افراد را به دنبال دارد و هزینههایی را بر جامعه تحمیل میکند و مستلزم پیشگیریهای اولیه، ثانویه و ثالثیه است. اما از آنجا که رنج و درد در بیماران اعصاب و روان آشکار نیست و مربوط به حوزههای بسیار شخصی و انتزاعی مانند احساسات، عواطف، افکار، رفتارها و ادراکات بیمار میشود و از آنجا قابل اندازه گیری و نشان دادن با رادیولوژی و آزمایشگاه و نوار هم نیست، این بیماران برعکس بیماران جسمی، مورد همدلی اجتماع قرار نمیگیرند و بر عکس، به این بیماران انگ زده میشود و به جای حمایت، گاهی مورد نیش و کنایه نیز قرار میگیرند.
اطرافیان بیماران اعصاب و روان ممکن است آنان را ضعیفالنفس، بی اراده، نادان، ضعیف یا منحرف بخوانند که باعث طرد بیشتر آنها و انکار بیشتر بیماریهایشان میشود.
دکتر رحیم نیا، یکی دیگر از ویژگیهای بسیاری از اختلالات روانپزشکی را، عدم بینش مبتلایان نسبت به بیماریشان بر میشمارد و میافزاید: همة این تفاوتها سبب میشود که بیماران روانپزشکی در اولین قدم برای بهبودی که پذیرش «نقش» بیمار است، مقاومت داشته باشند.
از سوی دیگر، در صورت شروع درمان، موانع دیگری میتوانند شکست آن را رقم بزنند: باورهای غلط درباره درمان دارویی و اغراق در مورد عوارض آنها و پیش داوری درباره رواندرمانی، باعث میشود که درمان در بسیاری موارد، نیمه کاره رها شود.
وی همچنین اظهار میدارد: در مجموع بیماریهای روانپزشکی هنوز هم توسط بسیاری از مردم، مانند بیماریهای جسمی به رسمیت شناخته نشدهاند و این موضوع بر دشواریهای درمان این افراد میافزاید. همچنین مجموع هیجانات و رفتارهایی که فرد طی بیماری و برای پذیرش بیماری و تن دادن به درمان از خود نشان میدهد، بسیار مهم است!
باورهای نادرست نسبت به اختلالات روانپزشکی
دکتر مجید صادقی نجفآبادی- دانشیارگروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، در خصوص یکی از اساسیترین مشکلات طرح مسائل روانی در جمع میگوید: «انگ» یا «استیگما»، برچسبی است که به فرد یا گروهی زدهمی شود و به تحقیر و ایجاد تبعیض در آنان میانجامد.
گرچه اختلالات روانپزشکی حدود یکچهارم جمعیت ایران را درگیر کردهاست، اما انگ بیماری، مشکلی است که مانع از مراجعة افراد مبتلا برای دریافت خدمات درمانی میشود.
وی با بیان این که بیماریهای روانی همچون بیماریهایی از قبیل دیابت یا بیماری قلبی است که میتوان از آنها بهبودی یافت یا با آنها زندگی کرد و اطلاعرسانی در مورد این بیماریها مانع انگ زدن و پیش داوری میشود، برخی از عوارض ناشی از انگ بیماریهای روانی را برمیشمارد و میگوید:
زدن برچسب هایی از قبیل آلوده، خطرناک و غیرقابل پیش بینی به بیماران،منجر به فاصلهگذاریهای اجتماعی، عدم تمایل به کار، همسایگی و ازدواج با فردی که سابقه یک اختلال روانپزشکی داشتهباشد، میشود. حال آن که این برچسب «بیماری روانی» است که باعث فاصلهگذاری افراد از بیمار میشود و نه رفتارهای وی!
دانشیار گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران میافزاید: بیشتر افراد دچار اختلالات روانپزشکی، شهروندان عادی هستند که رفتار و روابط اجتماعی عادی دارند. اغلب این افراد، رفتارهای خشونتآمیز یا جنایی از خود بروز نمیدهند.
این بیماران خویشاوندان، همکاران، همسایگان، دوستان و حتی خود ما هستیم!
دکتر صادقی تأکید میکند: در این میان تصویری که رسانههای همگانی از بیماران ارائه میدهند، نقش مهمی در انگزایی یا انگزدایی از بیماران دارد. رسانهها باید روشهای مقابله با «استیگما» را در پیش رو داشته باشند و آنها را در جامعه تبلیغ کنند، از جمله آموزش به جامعه، اعتراض به رفتارهای تبعیضآمیز، تشویق، تماس با بیماران و خانوادة آنان و حضور افراد شاخص اجتماعی که سابقة مشکلات روانپزشکی داشتهاند در رسانهها.
کمبود خدمات روانپزشکی در ایران
دکتر فربد فدائی- مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، معتقد است: مبتلایان به بیماریهای شدید روانی، بیشتر به علل غیر مستقیم ناشی از بیماری روانی، مرتکب جرمهای خفیف و متوسط میشوند. فقر، بی خانمانی، بی کاری، تبعیض و مهمتر از همه، محروم ماندن از درمان، مهمترین دلایل ارتکاب جرم توسط مبتلایان به بیماریهای شدید روانی است.
وی میگوید: اکثر اوقات، جرایم مبتلایان به بیماریهای شدید روانی، رابطة مستقیم با بیماری روانی آنان ندارد. به ندرت ممکن است بیمار روانپریش تحت تأثیر نشانههای بیماری (توهم یا هذیان) مرتکب جرم شود؛ به صورتی که قاضی متوجه شرایط غیرعادی این به اصطلاح مجرم شود و او را برای معاینه به پزشکی قانونی بفرستد و در صورت تأیید «جنون»، او را برای درمان به بیمارستان روانی اعزام کند، اما در بسیاری از موارد فرد مبتلا به بیماری شدید روانی( اسکیزوفرنیا، نابسامانی اسکیزوافکتیو، نابسامانی اسکیزوفرنیفرم، نابسامانی دوقطبی، افسردگی روانپریشانه) که مرتکب جرم خفیف یا متوسط شده است، در سامانه کیفری میماند و مجازات میشود، در حالی که مسؤولیت کیفری ندارد.
دکتر فدائی، مهمترین دلیل این امور در کشورهای غربی ـ سیاحتی را «مؤسسه زدایی» میداندکه با نیت خیرخواهانه و تحت لوای بشردوستانه، اما در واقع بدون دوراندیشی در مورد آیندة بیمارانی که با بستهشدن بیمارستانهای بزرگ روانپزشکی به امان خدا رها شدند. وی در این باره توضیح میدهد: از آنجا که امکانات درمانی در جامعه برای این بیماران به صورت پیشبینی نشده بود و به دلیل این که خانوادهها امکان نگهداری از آنان را نداشتند و فکری هم برای اسکان این بیماران نشده بود، این بیماران به حال خود رها شدند و از درمان و مراقبت محروم ماندند و به دلیل ناتوانی در مراقبت از خویش و عدم امکان مهار تکانههای خود، مرتکب جرم شدند و گاهی به دلیل گرسنگی و برای زنده ماندن، این بیماران نگونبخت به جرایم پرخاشگرانهای روی بردند تا پول یا غذا تهیه کنند و یا برای زندهماندن در شبهای سرد زمستان، به خانه دیگران وارد شدند.
دکتر فدائی میافزاید: اما در کشور ما، دلیل ارتکاب جرایم خفیف و متوسط توسط مبتلایان به بیماریهای شدید روانی، کمبود تختهای روانپزشکی است؛ به نحوی که این بیماران نیازمند بستری و گاه مراقبت و توانبخشیهای درازمدت در بیمارستانها یا بخشهای روانپزشکی در بیمارستانهای عمومی بستری میشوند.
هزینههای درمانهای روانپزشکی
مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی بیان میدارد: باید دانست که سیاست مؤسسه زدایی در کشورهای غربی و کاهش تختهای روانپزشکی برای خود آن کشورها، نتایج ناخوشایندی بهبار آوردهاست و بیماران نیازمند را از آسایش بیمارستانهای روانپزشکی محروم کرده و اغلب اوقات بازنگهداری از بیماران را به دوش والدینی انداخته است که خود ضعیف و شکننده و محتاج حمایت هستند.وی ادامه میدهد: گاهی به نظر میرسد با توجه به درآمدزا نبودن تختهای روانپزشکی، سامانههای بهداشتی کشورهای گوناگون بی میل نیستند با تعطیل کردن بیمارستانهای بزرگ روانپزشکی، خود را از مخارج آنها رها کنند، غافل از این که هزینة عدم درمان بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی به میزانی چند برابر و گاه همراه با هزینههای فراوان اجتماعی، به کل جامعه تحمیل میشود. در آمریکا، به قیمت پرکردن بازداشتگاهها و زندانها از بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی از تعداد تختهای روانپزشکی کاسته شدهاست.
دکتر فدائی با تأکید بر این که در صورت امکان، درمان بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی بهتر است به صورت سرپایی و در جامعه انجام شود و این نخستین گزینة هر روانپزشک باشد، میافزاید: اما با توجه به کثرت تعداد بیماریهای شدید روانی، همیشه درصدی از این بیماران نیاز به بستری کوتاهمدت پیدا میکنند( که امکان بستری آنان در بخشهای روانپزشکی بیمارستانهای عمومی وجود دارد)، اما تعدادی نیز نیاز به بستری درازمدت دارند و باید اقدامات ویژه برای آنان صورت گیرد و از امکانات خاص برخوردار باشند.
وی سپس دلایل جای گرفتن افرادی با بیماریهای شدید روانی در زندانها را به شرح زیر بیان میدارد:
ـ کمبود تختهای کافی روانپزشکی و کمبود متخصص روانپزشکی در اکثر کشورها و از جمله ایران.
ـ مؤسسه زدایی شتابزده و بی برنامه در برخی از کشورهای صنعتی (یعنی بستن بیمارستانهای بزرگ روانی و اخراج بیماران)
- عدم نبود سامانة بهداشت روانی جامعهنگر در اکثر کشورها، یا عدم کفایت آنها در کشورهایی که چنین سامانهای وجود دارد
- قوانین افراطی بهداشت روانی که امکان بستری شدن اجباری بیمارانی را که بالقوه و بالفعل ممکن است برای خود و دیگران خطرناک باشند، کاهش میدهد
- عدم تأمین مسکن برای بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی که از بیمارستانهای تعطیلشده اخراج شدهاند
- عدم تخصیص منابع برای توانبخشی اجتماعی
- امکانات ناکافی مراقبت ساختارمند 24 ساعته روانپزشکی در سامانههای بهداشت روانی جامعهنگر.
زندان به جای درمانگاه!
دکتر فدائی از واقعیتی تلخ یاد میکند و میگوید: باید دانست که هرچند این واقعیتی تلخ است، اما به دلیل هزینة بالاتر تأسیس تختهای روانپزشکی و تأمین کارکنان لازم برای آنها، برخی کشورهای جهان که به مردم فقیر و نیازمند خود توجهی ندارند، برپاکردن زندانهای بیشتر را راه حل کمخرجتری یافتهاند. غافل از اینکه عواقب اجتماعی و اقتصادی و انسانی این موضوع چه میتواند باشد.گاهی نیز فیلم سازان ناآگاه و غیر مسؤول که از واقعیت بیماریهای روانی و درمان آنها بی خبرند، با انعکاس دیدگاههای مخدوش خویش در مورد این بیماران، باعث ترس و وحشت مردم از بیماران دچار بیماریهای شدید روانی و ایجاد ذهنیت منفی نسبت به روانپزشکی در مردم میشوند.
به هرحال موارد یاد شده باعث محرومشدن مبتلایان به بیماریهای شدید روانی از درمان و در نتیجه ارتکاب جرم توسط آنان میشود.وی راهحلهایی نیز برای معضل کمبود خدمات روانپزشکی در ایران دارد و پیشنهاد میکند: تعداد روانپزشکان تا 12 هزار نفر، افزایش یابد و بخشهای روانپزشکی در بیمارستانهای عمومی احداث شود. علاوه بر این که کشور ما هنوز به بیمارستانهای دولتی تک تخصصی روانپزشکی نیاز مبرم دارد.
همچنین بخشهای فوق تخصصی روانپزشکی کیفری و ساختمان بیمارستان های روانی با ضریب امنیتی بالا (دستکم ششهزار تخت) برای بیماران روانی مجرم، باید ساخته شوند.
رسانهها در خدمت بهداشت روانی
تلویزیون را که روشن میکنی، سیخ و زغال و سیگار را در ظرف چند ساعت برنامه، بالاخره میبینی!پای چند قسمت یک سریال که بنشینی، صحنه دعوا و خیانت و قهر زن و شوهر یا پدر و مادر را میبینی!
چند بخش از یکی از برنامههای شاد کودکانه را ضبط کنی، گویی از همه شبکهها آرشیو جمع کردهای و همه مثل هم جیغ و داد و آواز دارند، اما هیچ کودکی صحنه زیبای در طبیعت شادی کردن یا در باد و باران دویدن را تجربه نمیکند و همه روی صندلیهای چوبی، فقط جیغ میزنند و به آهنگهای بدون کلام، درجا گوش میدهند.
رسانه بزرگ و فراگیر ما، برای طرح عشق و دوستی پدر و مادر و حتی نشان دادن زیباییها، بسیار کم کار است، اما در نشان دادن صحنههای دلخراش و حتی نا هنجاریها و بزهها، آن هم بدون رعایت ساعت و شرط سنی بینندگان، بسیار پشتکار دارد و البته که نیت برنامهسازان، فرهنگسازی و افزایش آگاهیهای عمومی است.
حتی سالمندان و بیماران روانی و معلولان جسمی و افراد نیازمند نیز، در طرح مسائل و مشکلاتشان بی نصیبند و کمتر چیزی که عاید بینندگان تلویزیون و به ویژه کودکان و نوجوانان میشود، البته که آگاهی و شادی و نشاط است!
مراجعه برای درمان
دکتر سید احمد جلیلی- روانپزشک، نقش رسانهها در مراجعة بیماران روانی برای درمان را بسیار مؤثر میداند و میگوید: دنیای امروز، دنیای ارتباطات است و رسانه بخش اصلی شبکه ارتباطی شگفت انگیزی است که ما امروز فرصت زیستن در عصر آن را داریم.
این فرصت مسئولیتهایی را به دنبال میآورد که هریک از ما در هر موقعیتی که قرار داشته باشیم، باید به وظیفة خود در قبال آن مسئولیت، عمل کنیم.وی میافزاید: انجمن علمی روانپزشکان ایران باور دارد که بیماران روانی کشور ما نیز مانند بسیاری از دیگر کشورها برای درمان به موقع مراجعه نمیکنند و برخی از آنها هرگز به مراکز درمانی مراجعه ندارند و از اینرو بیماریهایشان تشخیص داده نمیشود.
این اشکال فقط به دلیل کم بودن آنچه که باید برای درمان فراهم باشد، نیست؛ زیرا اگرچه تعداد روانپزشکان، روان مددکاران، روانشناسان بالینی و روانپرستاران نسبت به جمعیت کشورمان، کم است و تعداد واحدهای درمانی سرپایی و بستری نیز تا استانداردهای جهانی فاصله زیادی دارد و راه درازی تا رسیدن به شرایط مناسب درمانی و غیر آن در پیش است؛ اما، هنوز هم به دلیل تعداد کم مراجعه کنندگان، میزان بهرهوری از امکانات محدود، روانپزشکی در ایران، کم است.
دکتر جلیلی ادامه میدهد: این امر دلایل متعدد دارد و راهحلهایی برای آن مطرح میشود که از جمله میتوان بازبینی کمی و کیفی برنامههای درسی رشتههای مرتبط با روانپزشکی اعم از پزشکی عمومی، روانشناسی، مددکاری اجتماعی و پرستاری در یک جهت و از سوی دیگر، آگاهی دادن به جامعه و نیازمندان خدمات درمانی در این رشته را میتوان ذکر کرد.
نقش رسانهها در درمانهای روانپزشکی
آگاه کردن جامعه، رسالت رسانهها است که بی تردید نقش غیر قابل تردید و بی جایگزین دارند و میتوانند تدابیری بیاندیشند که از آن رهگذر، خدمت بزرگی به بهداشت روان صورت گیرد.
دکتر جلیلی، با بیان این مطلب، میافزاید: برای مشخص شدن کاری که رسانهها میتوانند انجام دهند، باید به این نکته نیز توجه کرد که چرا مردم به موقع برای درمان مراجعه نمیکنند؟
وی برای این پرسش، پاسخهایی نیز دارد و میگوید:عدم شناخت مشکلات پزشکی، انگ بودن بیماری روانی، نگرانی از «روانی» تلقی شدن، نگرانی از مصرف داروها و استفاده از سایر روشهای درمانی، عدم تفاهم برای مفاهیمی مانند اعتیاد، نگرانی از مصرف دراز مدت دارو، مداخله سایر صاحبان حرفههای پزشکی و غیر پزشکی و نسخه پیچها در مخالفت با مصرف داروها و ترساندن افراد، مداخله اقوام و دوستان و مداخلة درمانگران غیر مجاز نظیر دعانویسها و رمالها، همه در عقب انداختن درمان بیماران توسط روانپزشکان، تأثیر دارند.
شناخت مشکلات روانپزشکی
هنوز هم اغلب مردم و حتی تحصیلکردگان رشتههای مختلف پزشکی هم تصور کاملی از آنچه که امروز در مورد بیماریهای روانی تعریفشده است، ندارند و اطلاعات آنان در این زمینه، گاه، باستانی است!
دکتر جلیلی با بیان این مطلب، میافزاید: باستانی به این معنی که برای قرنهای متمادی، کسانی بیمار روانی شناخته میشدند که امروزه آنان را با عنوان «پسیکوتیک» میشناسیم و در آن زمان، برای مردم معادل لغتهای «دیوانه» و «مجنون» بود؛ که امروز از کاربرد آنها پرهیز داریم.این بیماران که از نظر آماری 2تا 3 درصد جمعیت کشورها را تشکیل میدهند، زمانی به علت رفتارها و عقاید عجیب و ادعاهای غیر موجه از خانواده و اجتماع رانده میشدند و یا خود، جامعه را ترک میکردند و سرگردان کوچهها و مکانهای عمومی یا کوه و صحرا میشدند. رابطة آنان با واقعیتها گسسته بود و در قضاوت عامه، جن زده و مرتبط با ارواح خبیثه و گرفتار مسائل ماوراءالطبیعه بودند. نامهایی که بر آنها نهاده میشد، دستکم به عنوان الفاظ تحقیرآمیز و یا ناسزا در بگومگوها و دعواها به کار میرفت که متاسفانه هنوز هم چنین است و دستمایة بعضی نمایشنامهها و سریالها و فیلمهایی است که هر روز میبینیم و میشنویم.
وی آنگاه به مفاهیم جدید روانپزشکی اشاره میکند و میگوید: از اواخر قرن 19 میلادی مفاهیم جدیدی در پزشکی و روانپزشکی شناخته شد که گروه بزرگی از بیماران مبتلا به اضطراب و افسردگی و هیستری را که عمدتا علائم جسمی داشتند، در بر میگرفت.
«فروید» و «یونگ»، با ابداعات خود در جهانگیرشدن شناخت و طرح مفاهیم جدید روانپزشکی نقش عمدهای داشتند. این بیماریهای تازه شناخته شده بودند که به تدریج آمار بیماریهای روانپزشکی را از درصدی یک رقمی به 25 درصد و بیشتر هم رساند و طبقهبندیهای جدید بیماریهای اعصاب و روان از یک دفترچة چند برگی به کتابهای چند صفحهای بدل شد.
بیماریهای مرموز!
اغلب بیماریهای روانی به نحو مرموزی در پشت شکایات جسمی گوناگون مخفی میشوند که با هیچ آسیب عضوی، همراه نیست. مثلا بیمار با شکایات قلبی، تنفسی، گوارشی، مفصلی و استخوانی به پزشک مراجعه میکند، اما در معاینه بالینی و آزمایشگاهی، هیچ آسیب جسمی در او پیدا نمیشود. این بیماران به ندرت به روانپزشکان مراجعه میکنند و برحسب عضوی که شکایت در مورد آن است، به متخصص یا فوق تخصص مربوطه مراجعه میکنند و اغلب هزینههای پاراکلینیک، صرف بررسی شکایت آنها میشود که معمولا یافتهای هم ندارد.
این بیماران آخرین مسألهای که ممکن است مطرح کنند، اضطراب، افسردگی و اختلال خواب و اشتها و انرژی و تمرکز و انگیزهاست. مسألهای که اگر در ابتدا ضمن سایر معاینات بالینی سؤال میشد، میتوانست کمککننده باشد، از هزینههای زائد و سرگردانی و دوندگی بیمورد بیمار جلوگیری کند و درمان به موقع انجام گیرد.دکتر جلیلی همچنین میگوید: اغلب مشاهده میکنیم که بیمار پس از مراجعههای مکرر و صرف وقت و هزینههای هنگفت، از پزشک خود میشنود که چیزی نیست، از من هم سالمتری! این پاسخ به جای اینکه آرامشبخش باشد، هولانگیز میشود. او درد و یا شکایت دیگر جسمی را دقیقاً لمس میکند و در رویارویی به این پاسخ، نگرانتر میشود و با خود میگوید که یا پزشکان از تشخیص بیماری من عاجزند و یا بیماری من آن قدر مرموز و خطرناک است که کسی نمیتواند آن را تشخیص دهد! حاصل آن که اضطراب بیمار بیشتر میشود و علائمی جدیدتر، پدید میآید.به این ترتیب، دایرة شناخت و تشخیص اصلاحات روانپزشکی، گسترده شده است، اما شناخت جامعه، در حد همان اقلیت روانپریشها و یا پسیوتیکها مانده است!
نکتة دیگر اینکه از نظر آسیبشناسی زیستی، دلیل این بیماریها هیچ مسأله عجیب و غریبی نیست. دلیل آن معمولا تغییرات بیولوژیک بدن و عمدتا در زیرساختارهای مغزی است و دیگر این که همیشه لازم نیست که همراه با یک حادثة ناخوشآیند پیرامونی و یا شکست عشقی و مالی و اجتماعی باشد.
بیماری اعصاب و روان میتواند بدون وجود عامل خارجی و یا کیفیتی درونزاد ظاهر شود و دیگر این که درمان این بیماریها اغلب حرف زدن و روشهای غیر دارویی نیست، بلکه در 80 درصد موارد، دارو درمانی است و متأسفانه گاهی هم درمان، کوتاه مدت نیست.
به همان دلیلی که ذکر شد و به علت بزرگبودن تصویر آن درصد کوچک در ذهن مردم، بیماران و خانوادهایشان، نمیخواهند تحت عنوان «روانی» ازآنها نام برده شود. حالآن که امروزه «بیمار روانی» تداعی کنندة مفاهیمی چون ابتلا به بیماریهای «قلبی»، «ریوی»، «گوارشی» و یا «مفصلی» است.
از دیدگاه دکتر جلیلی، «روان» در اینجا معادلی است برای فعالیتهای مغز، نه کم و نه بیش از آن! بنابراین بیماری روانی معادل «جنون» و «اختلال حواس» و «مجنون» و «روح» نیست و دلیلی ندارد که «انگ» به حساب آید.
به بیان دیگر همة مشکلات این نوع تلقی شدن، ریشه در عدم شناخت بیماریهای اعصاب و روان دارد. بنابراین، ما در این حیطه با روح کاری نداریم و با «روان» کار داریم که امری قابل مشاهده و تجربه است.
سواد رسانهای
دکتر فیروزه جعفری- روانپزشک، درباره رسانهها و نقش بسیار مؤثری که در جامعه دارند، میگوید: شاید وسعت و عمق این اثرگذاری برای بسیاری افراد قابل تصور نباشد. تلویزیون، روزنامهها، رادیو، اینترنت و تابلوهای بزرگی که در سطح شهر نصب میشود، همگی بخشی از رسانههایی است که ما را احاطهکرده است.
«سواد رسانه ای» (Media Literacy)، توانایی افراد برای دسترسی، تحلیل، ارزیابی و تولید پیامهای رسانهای است. این عبارت با مفهوم قدیمی «سواد» بسیار تفاوت دارد، زیرا سواد رسانهای(برخلاف مفهوم سنتی سواد) فقط شامل واژهها و نوشتههای کتبی نیست و دامنة آن بسیار فراگیرتر است. این که افراد سواد رسانهای داشته باشند، به آنان امکان میدهد تا پیامها و تبلیغات رسانهای را که هر روز با آن برخورد دارند، به دقت تحلیل، ارزیابی و نقد کنند.
اکنون باید بپرسیم که آیا رسانهها و اطلاعاتی که آنها ارائه میکنند، ارتباطی با پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر دارد؟ در پاسخ باید بگوییم، بله!
وی با اشاره به مطالبی که در سایت پیشگیری نوین ستاد مبارزه با مواد مخدر درج شده است، ادامه میدهد: تلاشهای پیشگیرانه مانند اقدام «انستیتوی ملی سوء مصرف کوکائین و همکاری برای آمریکایی عاری از مواد مخدر»، عملیاتی مبتنی بر رسانه بود که بزرگترین تلاش برای پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر در تاریخ تا کنون بوده و بودجه آن توسط دولت فدرال آمریکا تأمین شدهاست. شواهد نیز نشان دادهاند که عملیات رسانههای مرتبط با سلامت، میتواند در تغییر باورها، نگرشها، افکار و حتی رفتارها مؤثر واقع شود.
رسانه و پیشگیری از اعتیاد
دکتر جعفری، رعایت کردن یک سری مؤلفهها را در برنامههای رسانهای برای موفق شدن در پیشگیری از اعتیاد، بر میشمارد و میگوید: هدف گیری و تقسیمبندی مخاطب به صورت ماهرانه، استفاده از پژوهشهای اثرگذار برای ایجاد پیام، تولید پیامهای حرفهای که بتواند با تبلیغات دیگر رقابت کند و برای مخاطب جالب باشد، استفاده از راههای مناسب برای ارتباط و تلفیق تئوریهای مؤثر جهت ترغیب و قانع کردن افراد، از این جملهاند.
پژوهشها نشان میدهند که همراه کردن یک رسانه با انواع رسانهها و یا انواع دیگر راهبردها، موفقتر از استفاده از رسانه یا سایر راهبردها به تنهایی است؛ هرچند شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد استفادههای مناسب و صحیح از رسانه میتواند باعث شود رسانه به تنهایی عامل مؤثر و مبتنی بر نگرشها، باورها و رفتارهای مرتبط با سلامت باشد.
علاوه بر این، تحقیقات بیانگر آن است که مبارزات پیشگیرانه، تنها به صرف ارائه اطلاعات در مورد مواد و خطرات ناشی از سوء مصرف آنها با موفقیت روبهرو نخواهد شد، بلکه حتی ممکن است جذابیت این خطرات برای جوانان خطرپذیر، خود عامل مهمی برای تجربه مواد مخدر باشد.از اینرو استفاده از ارتباطات و رسانههای ارتباطی در این زمینه باید با دقت صورت گیرد، چراکه این رسانهها به مانند تیغ دولبهای هستند که در صورت استفاده نامناسب از آنها، میتوانند آثار منفی برجای بگذارند.
اشتباهات رسانهها
ارائه اطلاعات نادرست در مورد مواد مخدر، اغراق در پیامهای مربوط به مضرات سوء مصرف مواد، ارائة چهرهای نامناسب و غیرواقعی از معتادان و در نتیجه طرد آنان از جامعه، تکیه صرف بر حوادث و رخدادهای خشونتبار و جنایات مرتبط با مواد مخدر، عدم ارائه روشها و آموزشهای پیشگیری از مواد، از جمله اشتباهاتی است که رسانهها میتوانند داشته باشند. دکتر جعفری با بیان این موارد، تأکید میکند: این رسانهها میتوانند با رد عقاید نادرست موجود در جامعه، نسبت به این مواد مخدر و ارائة آموزشهای پیشگیرانه به خانوادهها و جوانان، آنان را با این معضلات آشنا سازند و به آنان در این مبارزه، یاری رسانند.گاهی در برخی از رسانهها به مواد مخدر بیشتر به عنوان یک موضوع مجرمانه نگریسته میشود، درحالی که گرایش جدید در این زمینه، دورشدن از این تلقی و توجه به معتاد به عنوان یک بیمار است که باید به جای زندانی شدن و برخوردهای صرفا قضایی، مورد درمان قرار گیرد.وی ادامه میدهد: در پیامها و مطالب مربوط به مواد مخدر باید بیشتر به رفع عقاید و تصورات نادرست در زمینه مواد مخدر توجه شود. در مطالب مربوط به مواد باید از تکیه صرف بر روی یک ماده(به عنوان نمونه هروئین یا حشیش) خودداری شود، چراکه ممکن است این تصور در ذهن مخاطبان به وجود آید که فقط آن ماده خطرناک است و سایر مواد (مانند تریاک) خطر چندانی ندارند!
رویکردهای آغازین به آموزش پیشگیری از مصرف مواد مخدر مبتنی بر رویکرد نفی اخلاقی به مصرف مواد یا الکل، مدافع جنبش منع مصرف بود. این رویکردهای اخلاقی کارایی متوسطی داشتند و حتی غیرقانونی کردن مصرف مواد، نتوانسته است بازدارندة مؤثری باشد.
مرحلة دوم در تاریخچه پیشگیری از مصرف مواد مخدر شامل استفاده از رویکرد ترس بوده. اما کاربرد ترس نیز به تغییرات مناسبی در رفتار معتادان، منجر نشده است.پیام مناسب، پیامی است که به حقایق عینی درباره ویژگیهای مواد مخدر و عواقب سوء مصرف آن(معمولا عواقب سلامتی بلندمدت) تأکید کند.این برنامهها همگی کارایی لازم را نداشتند و بعضی وقتها همچون «بومرنگ» باعث افزایش کنجکاوی نوجوانان درباره این مواد میشدند، چراکه پژوهشها نشان دادهاند به هنگام تماشای تلویزیون، یادگیری رفتاری اتفاق میافتد و بچهها حتی با دیدن برنامهها، از انواع مواد مخدر، آگاهی پیدا میکنند!
کار ضد پیشگیری
دکتر جعفری میگوید: به طور خلاصه، برنامههای پیشگیری از مصرف مواد مخدر باید تبلیغ و تشویق غیر مستقیم مصرف مواد را در رسانهها محدود و از ظرفیت رسانهها به نحو مثبتی استفاده کند.نشان دادن مواد مخدر در برنامهها ایراد دارد، چون مخاطب نوجوان، کنجکاوی اش تحریک میشود. طرح این مسائل در جای درست و شکل مناسب بسیار مهم است. همان طور که نشان دادن معتاد به عنوان قهرمان یا بدبخت هر دو اشتباه است و حتی حضور معتاد بهبود یافته در رسانه، کار ضد پیشگیری است!
وی نشان دادن شکل ظاهری و علایم مصرف مواد مخدر را برای والدین، صحیح میداند و میگوید: پدران و مادران باید مواد را بشناسند. وقتی قرصهای اکستازی یا ترامادول و مانند اینها رواج پیدا کرده بود، فرزندان به والدین ناآگاه خود میگفتند یک جور مسکن است! یا نوشابههای الکلی را میبرند و میگویند همان ماءالشعیر است!خانواده اگر از مواد مخدر اطلاعاتی نداشته باشد یا آنها را ندیده باشد و نشناسد، توجهی هم نمیتواند بکند. اما مشکل اینجاست که رسانههای ما طبقهبندی سنی ندارند و همه اعضای خانواده با هم و در همه ساعات، پای تلویزیون مینشینند!حال آن که کودک و نوجوان، هدف نشان دادن مواد مخدر نیستند و این کار فقط برای آگاهی پدران و مادران است که اگر نوجوانانشان احیانا مصرف مواد دارند، به اصطلاح گول نخورند و فرزندان آنان نتوانند نقش بازی کنند و والدین نیز از همان ابتدا، بتوانند رفتار درستی با فرزندانشان داشته باشند.