نگاه روز

ریچارد فرای، پلی دیگر از کرانه‌های شرقی تا منطقه‌های غربی تاریخ

حکمت‌الله ملاصالحی
دانشیار گروه باستان‌شناسی دانشگاه تهران و سردبیر مجلۀ باستان‌شناسی

 

 

 

وسعت دانش و دانایی، عمق اندیشه و آگاهی، نوع و کیفیت آثاری که عالمان و اندیشمندان و اهل نظر و صاحبان ذوق و هنر و خلاقیت یک دوره یا یک ملّت از خود به میراث نهاده و تأثیری که این جماعتِ کم‌شمار بر ذهن و فکر و فرهنگ و روان و رفتار مردمان و نحوه زندگی گروه‌ها و طبقات اجتماعی و نسل‌های پُرشماری داشته‌اند که یکی از پی دیگری آمده‌اند و رفته‌اند، هم شاقول راست و تراز مستقیم، هم میزان و معرّف واقعی شخصیت آن‌ها و هم دروازه ورود به فضای فکری و وسعت و رفعت دانش و دانایی آن‌ها بوده است. همه داوری‌ها و نقد‌ها و تحلیل‌های بیرونی ما درباره این قلّه‌های رفیع اندیشه و دانش و دانایی و صاحبان حکمت و هنر و خلاقیت، سرشتی ثانوی داشته و خواسته یا ناخواسته متأثر از تحولات سیاسی و اجتماعی و سیلاب رخدادهای تاریخی و محصور در فضای فکری و فرهنگی و محیط اجتماعی عصری بوده که در آن زیسته و اندیشیده‌ایم.

هر سنّت اعتقادی و نظام سیاسی و اجتماعی و فکری و فرهنگی به هر میزان فربه‌تر و پرمایه‌تر و شکوفان‌تر و خلاق‌تر و هر اندازه شور زندگی و اراده زیستن در جانش گرم‌تر و رشته‌های اتصالِ معنوی و حلقه‌هایِ پیوند باطنی در روحش مستحکم‌تر و فعال‌تر، هم دست مردمانش در پروراندن ذهن‌ها و فکر‌ها و ذوق‌های خلاق و ذایقه‌های اصیل و نخستینه و ناب و تأثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ جهانی گشوده‌تر، هم دامن و آغوشش برای انسان‌هایی که سرمایه و عمر و اندیشه خویش را در شناختن و شناساندن چنین تاریخ و فرهنگ و میراثی هزینه کرده‌اند فراخ‌تر و گرم‌تر و صمیمی‌تر. یک تاریخ، فرهنگ و سنّت اعتقادیِ اصیل و زنده و بالنده و فعال بر صحنه یک میراث معنویِ پرمایه و غنی و تأثیرگذار می‌تواند اقلیم معنوی همه انسان‌هایی باشد که شایستگی حضور در فضای روحانی آن را یافته‌اند.

هیچ کسی نه می‌تواند نه می‌باید با سپرگرفتن و مصادره میراث یک ملّت مانع بر سر راه انسان‌هایی بشود که شایستگی حضور در فضایِ معنوی آن را یافته‌اند. همین شایستگی ورود و احساس حضور زیر سقفِ بلندِ فضای معنوی غنی و پرمایه از حکمت و عشق و اشراق ایرانِ شیعی در عهد دولت قرآن و پرتو فروغ مصطفوی بود که هانری کربن را برمی‌انگیخت تا هم ایران را سرزمین معنوی خویش احساس کند هم آنکه آن را «مرکز جهان و ملکوت بر روی زمین» که در آن «عشق بر هر ساحتی مقدم است» ببیند و بزیید و بشناسد و بفهمد و بپذیرد. کُربن سرچشمه‌های نبوی و حکمی و اشراقی ایران عهد باستان و پیوند و پیوستگی آن را نیز با ایران عهد دولت قرآن نیک دریافته بود. ایران باستان یکی از غنی‌ترین سنّت‌های نبوی و حکمی و میراث تاریخ متعالی و معنوی و نجیب را در خود جای داده است. این فکر باطلی است که جماعتی نادانسته و نافهمیده -و در مواردی موذیانه- تاریخ و فرهنگ و میراث معنوی عهد باستان ایران را رویاروی ایران غنی از حکمت و عرفان و اشراق در عهد دولت قرآن قرار می‌دهند و به آنان که سرمایه و عمر و اندیشه خویش را به پایش ریخته و هزینه کرده‌اند خرده می‌گیرند که چرا ایران‌شناسید و ایران‌دوست!

هم «ایران‌شناسیِ» ریچارد فرای فقید عالمانه و اندیشمندانه بود و هم «ایران‌دوستی»‌اش صمیمانه و شفاف و بی‌پیرایه. هم آثار فراوان و پرمایه ایشان درباره تاریخ و فرهنگ و هنر ایران هم مواضع استوارش در شناساندن جغرافیای فراخ چنین میراثی در سطح جامعه جهانی مصداق و مؤید وسعت اندیشه و آگاهی او درباره ایران و صداقت و صمیمیت ایران‌دوستی اوست. او نه از سر ذوق اظهار ایران‌دوستی می‌کرد و نه از در تعارف وارد فضای آن شده بود. فرهنگ آمریکایی نه فرهنگِ تعارف است و نه آنکه با تعارفات روزمره چندان موانستی دارد. او می‌خواست به صراحت و با شفافیت بگوید سرزمینی که به راستی شایسته دوست‌داشتن است، ایرانِ حکمت و هنر و اندیشه است. ایران‌شناس فقید و بنام روزگار ما یک گام نیز فرا‌تر نهاد و وصیت کرد که در کرانه زاینده‌رود در اصفهانِ تاریخ و هنر و فرهنگ و معنویت به خاک سپرده شود. فرای فقید، پیش از آن‌که وارد جغرافیای فراخِ تاریخ و تمدن جهان ایرانی بشود، هم مطالعات چین‌شناسی هم باستان‌شناسی چین و ژاپن را از سرگذرانده بود، لیکن با‌‌ همان عشق و ارادت و صمیمیتی که درباره ایران پس از ورود به فضای معنوی آن سخن می‌گفت درباره چین و ژاپن -دو کانون بزرگ و غنی مدنیت خاور دور- نمی‌گفت. فرای فقید، چونان استاد فقیدش آرتور اپهام پوپ، تاریخ و فرهنگ و هنر و میراث ایرانی را چونان نیلِ همیشه جاری می‌دید با جویبار‌ها و انشعاب‌های بسیار.

ورود و بار یافتن در فضای معنویِ تاریخ و فرهنگ جهان ایرانی، چه یک هزاره و نیم ایران نبوی و مزدایی و حکمت خسروانی عهد باستان و چه ایران اسلامی در عهد دولت قرآن و در پرتو فروغ مصطفوی، آن‌قدر هم آسان نیست که گمان رفته است؛ سرمایه عمر می‌طلبد و هزینه زندگی و اراده و عزم و همت ریختن به پایش. پیوند و پیوستگی میراثِ معنوی و متعالی و نبوی عهد باستان ایران با میراث نبوی وحیانی وحدانی ایران در عهد دولت قرآن، اصیل و عمیق و باطنی و بنیادیست. به همین دلیل نیز شناخت میراث مادّی و معنوی ایران عهد باستان برای ما ایرانیان مسلمان به طور اخص و ایرانیان به طریق اولی حائز اهمیت بسیار است. اگر این میراث نبوی و معنوی و تاریخ و فرهنگ و حکمت متعالی و اشراقی عهد باستان ایرانی نبود اسلام و مسلمانی ما و معرفت و فهم ما از قرآنِ شریف و عشق و ارادت ما به پیامبر و خاندان مطهرش سطحی و قشری و خشک و بی‌روح و حجازی می‌ماند که خداوند درباره آن‌ها فرمود: «قَالتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنوا وَلكِن قُولوا أَسْلَمْنا وَلمَّا يَدْخُلِ الْإِيمان فِي قُلُوبِكُم...» (سوره الحجرات، آیه چهاردهم)، و سرانجام سر از وهابیت و سلفیان و تکفیریان برمی‌کشد. ابزارهای شناختی که میراث ایران عهد باستان در اختیار ما قرار می‌داد و یک هزاره و نیم تجربه‌ای که از دیانت و معنویت مزدایی و زرتشت پیامبر داشتیم راه را در برکشیدنِ حکمت و معرفت و اشراق و ایمان و معانی عمیق‌تر از لایه‌های باطنی و منابع و ذخایر عظیمِ نهان در کلام وحیانی قرآن شریف هموار‌تر می‌کرد. چند سده پس از ظهور عیسی بن مریم (ع) هم حبشیان هم یونانیان و رومیان و اروپاییانِ لاتینی‌زبان به آیین مسیحیت متشرف شدند، لیکن حبشیان مسیحی آنگونه که یونانیان و رومیان و اروپاییان لاتینی‌زبان نه در دامن خود دیونیسیوس آریوپاگیت نه آنسلم و اوگوستین قدیس را و نه مایستر اکهارت آلمانی را پروراندند. چنین است تفاوت یک سرزمین غنی از یک میراثِ فکری و فلسفی و برخوردار از ابزارهای شناخت لازم در برقرار کردن نسبتی عمیق و زنده و پویا‌تر با کتاب و کلام و دیانت و معنویت و عهد جدیدی که به آن متشرف شده و با آن بسته است با سرزمین دیگری که دستش تهی از چنین ابزارهای شناخت و سنّت فکری و فلسفیست.

به هر روی ریچارد فرای فقید یک چهره علمی و شخصیت فرهنگی و ایران‌شناس با شهرت جهانی بود. وسعت دانش و دانایی و حجم سنگین و فراوان آثار ایشان را در معرفی تاریخ و فرهنگ و هنر ایران می‌توان در ترازوی نقد و تحلیل نهاد و درباره‌اش داوری کرد، لیکن ناخوانده و با باد دماغ نخوت و کبریت تعصب نه می‌توان آن همه میراثِ علمی و فکری و فرهنگی را در تنور جهل افکند و در آتش تعصب و تمسخر سوزاند و نه آنکه می‌توان برای همیشه انکارش کرد. ممکن است دهان و سر قیفِ سیاست برای بلعیدن دانش و دیانت و اخلاق و معنویت گشاده باشد، لیکن برای فرو بردن‌شان گلویش تنگ است و دستگاه گوارش ذهن و اندیشه‌اش سخت ناتوان از هضم. اتفاقاً این همه فحش و فریاد برای این است که لقمه‌های سنگینی که بر گلویش فشار آورده و دستگاه گوارشش را مختل کرده فاش نشود!

رئیس شورای تولیت بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، آقای دکتر سیدمصطفی محقق داماد، یک عالم و اندیشمند مسلمان شیعه هستند؛ ریاست بنیاد ایران¬‌شناسی، حضرت آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای، نیز یک عالم و متفکر مسلمان شیعه هستند. هر دو، هم با آثار فرای آشنایند، هم نظر خود را در رسانه‌های جمعی درباره رپچارد فرای فقید اعلام کرده‌اند. آقای سید کاظم موسوی بجنوردی، رئیس مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، و آقای علی مطهری، نماینده مردم تهران، که هر دو از خاندان برجسته‌ترین روحانیان کشور هستند نیز -همچون شمار دیگری از اصحاب فرهنگ- نظرات خود را اعلام کرده‌اند. تلاش‌های این چهره‌های بنامِ و شناخته‌شده میهن ما برای عمل به وصیت‌نامه ریچارد فرای فقید ستودنی است و تحسین‌برانگیز. انتظار می‌رفت مدیریت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نیز، به جای پرسه‌زدن کنار این مهمانسرا و مسافرخانه و هتل و متل و چرتکه‌زدن و شمارش مسافران نوروزی و اطلاق گردشگر به هر مسافر و ابن‌سبیلی، با احساس مسؤولیت بیشتری به میدان می‌آمد و با همت هرچه بیشتر شانه به شانه نهادهای دیگر تلاش می‌کرد تا ایران‌شناس بنام و فقید روزگار ما در کرانه زاینده‌رود به خاک سپرده شوند. نظر قاطبه باستان‌شناسان ایران را نیز -که مراد ما هم «انجمن» و هم «جامعه» باستان‌شناسان میهن ماست- می‌ستاییم که طی نامه‌ای از ریاست محترم جمهوری درخواست نموده‌اند به وصیت‌نامه ایران‌شناس برجسته آقای ریچارد نلسون فرای جامه عمل پوشانده شود و ایشان در کرانه زاینده‌رود به خاک سپرده شوند. جای امیدواریست که نظر قاطبه صاحبان اندیشه و دانش و فرهنگ میهن ما نیز چنین است.

پیشنهاد ما به آن جماعت اندک که افق‌های دور را نمی‌بینند و مصلحت و منزلت کشور را نمی‌فهمند و حفظ جاه و صلاح و رفاه شخصی و خاندانی خویش را بر مصالح و منافع یک ملّت مقدم می‌دارند این است که دست از عناد با هر آنچه صلاح و فلاح و رفاه و منزلت مُلک و ملّت ما در آن است بشویند و با ستون‌های پنجم نقاب‌دار فعالِ پشت صحنه که وحدت و انسجام و اعتبار و اقتدار ملّی ما را نشانه گرفته‌اند هم‌سو نشوند. از تکفیریان و سلفیان آدمخوارِ شعله‌ور در جهنمِ جنایت و قساوت و تعصب و جهل و جمود که نه دین دارند، نه اخلاق، نه اندک‌بهره‌ای از سیاست، نه اندک‌توشه‌ای از دانش و دانایی، نه جانشان آراسته به کرامت انسانیست، و نه وجدانشان بیدار به شرافت و شرافتمندانگی درس عبرت بیاموزیم و نگذاریم فکر باطل و ادبیات تهی از اخلاق و ادبشان در ذهن و فکر ما رخنه کند و بر زبان ما جاری شود. از حوادث روزگار درس عبرت بیاموزیم و از چشم اندیشه و خرد و حکمت واقعیت‌ها را ببینیم و با ترازوی عدل و مراعاتِ انصاف درباره‌شان داوری کنیم.

هنری راولینسون یک نظامی و دیپلمات انگلیسی بود و در خدمت منافع و مصالح کشورش؛ همین نظامی انگیسی موفق شد سنگ‌نبشته متروکی را که دو هزاره ‌و ‌نیم پیش به فرمان داریوش بر سینه کوه بیستون نقر و نگاشته شده بود هم کشف و هم رمزگشایی کند. از زیر آن کتیبه و کنار آن کوه، دو هزاره و نیم، لشکریان و کشوریان و عوام و خواص و مسافران و مهاجمان بسیاری گذشتند، اما کسی نه آن را دید و نه بر موجویت آن گواهی داد. وسعت و اهمیت این کشف و رمزگشایی چیزی نیست که بتوان آسان از کنارش گذشت. به صراحت می‌گویم هر سنّت اعتقادی و نظام دانایی و میراث معنوی که دستش تهی از اسطرلاب و تلسکوپ ردیابی و رصد و مشاهده با دقت و مراقبت و تحلیل عمیق و فهم درستِ سیلابِ رخداد‌ها و توفان تحولاتی باشد که در درون و بیرون جغرافیای مدنی و معنوی‌اش اتفاق می‌افتد، سرانجام میدان را به دیگری واخواهد نهاد.