جمعه, 23ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر «خرمشهر آزاد شد»!

شعر

«خرمشهر آزاد شد»!

برگرفته از روزنامه اطلاعات

جلال رفیع

چو خورشیدِ خرداد، در خون شکفت

شب شرمگین، روی در گِل نهفت

سحرگاهِ سوم، که بخت سپید

ز پیشانی صبح صادق دمید

گــل «آتشین چشمـه»ی خــاوری

نظر کرد با چشم ناباوری

به دریای ایمان، به دشت امید

هراسان به هر سو نظر کرد، دید:

کران تا کران، سر به سر، جان به کف

سیاووش و سهراب را صف به صف

علی دید و عباس و عزم نبرد

لبِ لعـــلِ از تشنــگی لاژورد

فریدون و هم کاوۀ سینه چاک

زمین کرده از لوثِ ضحاک، پاک

کجا بود ضحاک و بد نام بود

همانجای، صدام و صد دام بود

چُئو را تو ‌ای چرخ برگشته بخت

نهادی به زیر و زبر، تاج و تخت؟!

کهن جامۀ ظلم، کردن رفو؟

«تفو بر تو ‌ای چرخ گردون تفو»

دلیران، همه دل به دریا زده

بر این تاج و این تخت، تیپا زده

شرف را به آزادگی پاس‌دار

علی‌‌وار، جان بر کف و سربدار

«محمد»، خود از خاک برخاسته

«جهان» را به خوبی «بیاراسته»1

جهان رای و آرای و خرم سرشت

سرآورده بیرون ز باغ بهشت

یکی جاری رود، اروندوار

ستیغ سیادت، دماوند وار

یکی موج نستوه و بشکوه، کوه

بلندای والای شهر شکوه

به شکرانه، خورشید آمد فرود

بر‌آن خاک خرم بسی جبهه سود

همه دشت، لبریز فریاد شد:

خدایا «خرمشهر آزاد شد»!2

1 ـ سردار شهید محمد جهان آرا

2ـ ‌سروده خرداد 1361 شمسی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه