سه شنبه, 04ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی ایران به روایت شیلتن برگر

ایران پژوهی

ایران به روایت شیلتن برگر

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 61 - رویه‌ی 33 و 34

در سال‌های سده‌های میانی (قرون وسطی)، بیش‌تر بازرگانی اروپایی‌ها با سرزمین‌های خاوری کشور، شهرهای ایتالیایی یعنی ونیز، پیزا و جنوا بود که خیلی زود، این بازرگانی را به گونه‌ی انحصاری درآوردند.
در سرزمین‌های آلمانی‌نشین آن روزگار کشور ـ شهرهای آگسبورگ، اولم، نورنبرگ و رگنزبورگ، دارای روابط گسترده‌ای با ایتالیایی‌ها بودند و نقش واسطه را در بازرگانی اروپا ـ شرق، بازی می‌کردند:
ایران در سده‌های میانی، گذرگاه‌ کالاهای چینی و هندی و نیز کالاهای تولیدی ایران به اروپا بود ... ایران به عنوان کشوری مجلل و دارا شناخته می‌شد. شهر تبریز در آن زمان، مهم‌ترین شهر ایران به شمار می‌رفت که آوازه‌ی آن دست‌کمی از بغداد نداشت.
هانس شیلتن برگر (Hans Schiltenberger)، نخستین آلمانی بود که در سده‌های میانی پای به خاک ایران نهاد و دیده‌های خود را به گونه‌ی سفرنامه منتشر کرد.
شیلتن برگر، هم‌زمان با کلادیخوی اسپانیایی به ایران آمد. او که در سال 1380 میلادی (759 خورشیدی) در یک خانواده‌ی اشرافی استان باویر به دنیا آمده بود، در 16 سالگی 1396 میلادی (775 خورشیدی)، در نبرد زیگموند پادشاه مجارستان (1437-1361 م / 816-740 خ) و سپس امپراتور آلمان که از پیروزی‌های سلطان بایزید عثمانی به هراس افتاده بود، از قدرت های سرزمین‌های اروپا، درخواست یاری کرد.
از فرانسه و بورگوندی، سواره نظام نیرومندی به فرماندهی یوهان فن نورز (Yohan Von Nevers) تشکیل گردید. هنگام عبور این گروه از جنوب سرزمین‌های آلمانی در سال 1394 م (773 خ)، مردم پیشباز گرمی از آن‌ها به عمل آوردند و بسیاری از نجیبان به آنان پیوستند.
«شیلتن برگر» نیز به عنوان سرباز یکی از نجیب‌زادگان، به این اردو پیوست. لشکریان شاه زیگموند، در بلغارستان با نیروی عثمانی برخورد کرد. در نبرد سرنوشت‌ساز در کنار شهر نیکوپولیس (Nikopolis) در سال 1396 م. (775 خ) نیروهای مشترک اروپاییان به سختی شکست خوردند. در این نبرد «شیلتن برگ» و بسیاری دیگر از جنگ‌جویان به اسارت درامدند. او سپس در شهر «بورسا» درخدمت سلطان بایزید قرار گرفت و در نبرد « انگوریه» (آنقره) به سال 1402 م (781 خ) که سلطان بایزید از تیمور لنگ شکست خورد، «شیلتن برگر» در این نبرد به اسارت تیمور درآمد و همراه با انبوه اسیران، به سمرقند فرستاده شد. هنگامی که تیمور با اسیران از اردبیل می‌گذشت، خواجه علی که پس از شیخ‌صدرالدین به پیشوایی خانقاه صفی رسیده بود، از تیمور خواست که اسیران باورمند به خانقاه صفی را آزاد کند که او، این خواسته‌ی خواجه علی را برآورده کرد.
پس از درگذشت تیمور در سال 1405 (784 خ)، بخش خاوری متصرفات تیمور به شاهرخ رسید و او، شهر هرات را به پای‌تختی برگزید.
در این میان «شیلتن برگر» نیز به خدمت شاهرخ درآورده شد. «شیلتن برگر» زمان درازی در خدمت شاهرخ بود. پس از آن میران شاه به جای برادرش شاهرخ نشست و پای‌تخت را به تبریز برد. «شیلتن برگر» نیز به تبریز برده شد. ابوبکر فرزند میران شاه، «چکراخان» فرمان‌روای رانده‌شده‌ی اردوی زرین را به پیشگاه خود پذیرفت و سپاهیانی را همراه وی کرد تا فرمان‌روایی از دست رفته‌ی خود را، دوباره بازیابد.
«شیلتن برگر» نیز در این ماموریت شرکت داده شد اما در نبرد برای بازپس‌گیری فرمان‌روایی «چکراخان»، سر خود را نیز در میدان نبرد باخت. بدین‌سان، آن بخش از سپاهیان او که در نبرد کشته نشده بودند، به اسارت درآمدند. این‌گونه بود که پای «شیلتن برگر» به کرانه‌های دریای سیاه رسید. در این جا بود که او به اندیشه فرار افتاد و سرانجام با تنی چند از اسیران مسیحی، این کار را عملی کرد. آنان خود را به شهر «باتوم» (مرکز جمهوری خودمختار آدشارستان در جمهوری نوپای گرجستان) رسانیدند و از سوی یک کشتی که ناخدای آن مسیحی بود، به کنستانتین پل (اسلام‌بول امروزی) برده شدند. اینگونه بود که «شیلتن برگر» سرانجام پس از 33 سال یعنی در سال 1427 م (806 خ)، دوباره به زادگاه خود در سرزمین‌های آلمانی‌نشین بازگشت. به دنبال بازگشت به سرزمین پدری، «شیلتن برگر»، «سفرنامه»ی خود را نوشت و آن را به فرمان‌روای «باواریا» پیش‌کش کرد. انتشار سفرنامه‌ی شیلتن‌برگر با استقبال زیاد روبرو شد زیرا تا آن زمان آلمانی‌زبان‌ها، بن‌نبشتی درباره‌ی سرزمین‌های خاوری در دست نداشتند.
شیلتن برگر در فصل سی و پنجم کتاب خود، زیر سرخط «سرزمین‌های متعلق به ایران» می‌نویسد: (1)
پای‌تخت امپراتوری ایران، تبریز است و مالیات پادشاه، تنها از این شهر، بیش‌تر از مالیاتی است که نیرومندترین فرمان‌روایان اروپا به‌دست می‌آورد. زیرا بخش بزرگی از کالاهای بازرگانان همه‌جهان، از این شهر می‌گذرد.

او درباره‌ی دیگر شهرهای ایران می‌نویسد:
سلطانیه، مرکز یک ایالت بزرگ در ایران است
شهرری دارای کشت‌زارهای پهناوری است. ساکنان این شهر، مانند دیگر مسلمانان، معتقد به «محمد» [ص] نیستند، بلکه به امام علی معتقداند... این مسلک را رافضی می‌نامند...
شهر نخجوان، در دامنه‌ی کوه آرارات قرار دارد که بر فراز چکاد آن کشتی نوح به خاک نشسته است. دور تا دور شهر، زمین‌های پربار کشاورزی قرار دارند.
مراغه، خلات و کورنا، سه شهری هستند که در اطراف آن‌ها، همه چیز به دست می‌آید.
ماکو، بر فراز بلندی قرار دارد. در این‌جا یک کلیسا قرار دارد که با وجودی که وابسته به فرقه دومنیکن است، اما مراسم مذهبی به زبان ارمنی به جای آورده می‌شود.
گیلان، یک سرزمین پربار است که بیش‌تر برنج است. مردم گیلان کفش‌های بافته می‌پوشند.
در شهر بزرگ گز [گزا، گنجه] پارچه‌های بسیار ظریف بافته می‌شود.
منطقه‌ی استرآباد، دارای سرزمین‌های باروری است.
آنتوشیا، شهری است که بر باروهای آن، چندان خون مسیحیان پاشیده شده است که هنوز رنگ سرخ آن باقی مانده است.
شهر آلین شا، شانزده سال برابر یورش تیمور، پایداری کرد.
سرزمین مازندران، بر اثر جنگل‌های انبوه، از گزند یورش‌گران در امان مانده است.
دریای سفید که از آن به نام دریای کاسپیان نیز نام می‌برند، شهر شاهی قرار دارد که در آن‌جا ابریشم تولید می‌شود.
بهترین ابریشم، فرآورده‌ی شیروان است. اما آن‌جا شهر گرم وناسالمی است.
اصفهان، پای‌تخت یک پادشاهی پرثمر است.
هرات در سرزمین خراسان، دارای 300 هزار خانه است.
شهر پرعظمت شیراز، اجازه‌ی ورود به مسیحیان که به قصد بازرگانی می‌خواهند به این شهر بروند، نمی‌دهد.
کرمان در یک منطقه‌ی بارور قرار دارد.
قشم شهری است در دریای پارس که از آن‌جا، مروارید به دست می‌آید.
هم‌چنین، بندر بزرگ هرمز، در کرانه [دریای پارس] قرار دارد. از این‌جا کشتی‌ها به هندوستان می‌روند. بازرگانان از آن‌جا کالاهای گران‌بهایی به کشور می‌آورند.
در خاف، گوهرهای بسیاری وجود دارد و بر روی سرزمین بارور این منطقه، گیاهان نادری وجود دارد. شهری به همین نام، بندری است برای مسافرت به هندوستان.
بدخشان، یک منطقه‌ی کوهستانی است. در کوه‌های آن‌جا، گوهرهای بسیاری وجود دارد. اما به دلیل وجود مارهای بسیار و جانوران وحشی دیگر، نمی‌توان از آن‌ها بهره‌برداری کرد. با آغاز فصل بارندگی، جویبارها از کوه سرازیر می‌شوند که با خود گوهر بسیاری را به پایین می‌آورند و مردمان آن‌ها را گرد می‌آورند.
در  غارهای کوهستان بدخشان «تک‌شاخ» [اسب شاخ‌دار]، زندگی می‌کند.


Friedrich Kochwasser / Iran und wir, Geschichte der doutsch – iranischen / Handels wnd Uirtschaftsbeziehung, HORS ERDMAN Verlag 1961

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه