سه شنبه, 28ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست فردوسی و شاهنامه حكيم فردوسی آیا فردوسی غریب افتاده است؟

حكيم فردوسی

آیا فردوسی غریب افتاده است؟

برگرفته از تارنمای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد  کهان  و  به نزد  مهان

«فردوسی»

اردیبهشت امسال توفیقی دست داد که ما بار دیگر سفری به مشهد داشته باشیم. این سفر به دعوت انجمن دانشجویان دانشکدۀ علوم صورت گرفت. به مناسبت برگزاری روز خیّام، و آن مقارن شد با روز فردوسی که از جانب دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه فردوسی ترتیب داده شده بود[1].

پس از زیارت آستان امام هشتم(ع) و گردشی در شهر، می ماند که از آرامگاه فردوسی نیز دیداری داشته باشیم. باغ آرامگاه در همان صلابت خاموش خود حکایت از گذشت روزگاران داشت. درخت‌ها اندکی از کم آبی در گله بودند. دیدارکنندگان، زن و مرد و کودک، پراکنده وار می‌گشتند. گویا درست روشن نبودند که این آرمیدۀ بزرگ را در کجای ذهن خود جای دهند و چه پایگاهی برای او قائل باشند؟

از پلّه ها سرازیر شدیم و بر سر آن «تربت پاک» (به قول سعدی)، تأمّلی کردیم، بنای آرامگاه فردوسی با همۀ اخلاص و کوششی که در ساخت آن به کار رفته، باز آنگونه نیست که در خور خفتۀ نامدار خود باشد.

آنگاه سری به کتابخانه زدیم که بخصوص مورد نظر ما بود. می خواستیم ببینیم که ظرفیّت آن را دارد که کتابهائی را که کسانی بخواهند به آن اهداء کنند در خود بپذیرد. تاکنون چند تن از دوستان اعلام چنین آمادگی ای کرده اند، از جمله خود من. ولی ما آنچه به عنوان کتابخانه در آرامگاه دیدیم، دلسردکننده بود. آمدند و درش را باز کردند، و ما با یک محوّطۀ خاموش روبرو شدیم. اطاقی بود، نه بیش از یک اطاق، با چند قفسه، حاوی تعدادی کتابهای معمولی، و حالت متروک و گَرد گرفته.

نام فردوسی به کتابش وابسته است. او امیدوار بود که کتاب خود را نگاهبان پایداری ایران کند. ارزش شاهنامه تنها در آن نیست که سرآمد کتابهای ایران است، بلکه از آن مهم تر، برای آن است که کتاب سرنوشت بشریّت است.

بعد از پدید آمدن شاهنامه، هیچ کتاب ارزنده ای در زبان فارسی نوشته نشد، مگر آنکه سایه ای از این کتاب بر سر خود داشته باشد. و این سایه، بنحو آگاه یا ناآگاه، هرگز ضمیر ایرانی را ترک نگفته است.

چه بپذیریم و چه نپذیریم. چه به آن آگاه باشیم و چه نباشیم، شاهنامه با نام ایران و موجودیّت ایران گره خورده است. بشماریم ببینیم کلمۀ ایران چند بار در شاهنامه آمده و واجد چه ارجی بوده که کسانی آماده بوده اند تا در راه دفاع از آن، از جان خود بگذرند. مفهوم ایران تنها در پهنه­ای از خاک نبوده، بلکه در آن نیز بوده است که شرف انسانی از اعتبار نیفتد.

آیا نه آنست که چون به ماندگاری این کشور می اندیشیم، قبل از هر چیز شاهنامه به یاد می­آید؟

نگاه کنیم به پیرامون خود. کجا رفتند آن تمدّن های دیرینه: سومر و بابل و مصر و فینیقی؟ آیا یک نام از آن دوران کهن بر روستاهای آنها هست؟ بر نوزادهای آنها هست؟ ولی درودیوارهای ایران پر است از یادگارهای باستانی، ریشه دار بودن چیز کمی نیست. ما چون داریم، قدر آن را نمی دانیم. در دنیای پرتب و تاب کنونی، باز هم ممکن است به شاهنامه محتاج شویم:

    چو به گشتی طبیب از خود میازار                  چراغ   از   بهر  تاریکی   نگه دار

نمونه ای بیاورم. چنانکه همه می دانند هشتصد سال پیش از میلاد مسیح، کتابی به نام «ایلیاد» در یونان از جانب شاعر نابینائی به نام «هُمر» سروده شد. این کتاب شرح نبرد میان دو قوم یونانی و تروائی است که به پیروزی یونانیان خاتمه یافت، و آن را به پیروزی غرب بر شرق تعبیر کرده اند.

دنیای غرب، از آنجا که تمدّن خود را از سلالۀ تمدّن یونان می شناسد، منظومۀ ایلیاد را هم حماسۀ خود می داند، و چون نتیجۀ جنگ «تروا» به سود یونان تمام شده، آن را تسرّی می دهد به دوران جدید تا به تبع این جنگ خود را برندۀ همیشگی بیابد.

از این روست که کتاب «ایلیاد» کتاب اوّل دنیای غرب شناخته شده است. آنان چنین می اندیشند که غرب باید بر جهان چیره بماند، همانگونه که یونان بر «تروا» چیره شد، و هُمر این پیروزی را جاودانی کرد.

اکنون بیائیم بر سر واقعه ای که همین یکی دو ساله اتّفاق افتاده است. یونان که عضو اتّحادیۀ اروپاست دستخوش اختلال شدید اقتصادی می شود که نزدیک به ورشکستگی است. اتّحادیۀ اروپا برای جلوگیری از این پیش آمد، خود را ناگزیر می بیندکه او را از ین مخمصه بیرون آورد. برآورد شده است که برای بازگرداندن اقتصاد یونان به حال عادی، احتیاج به کمک چهارصد میلیارد یورو است. اروپا تا کنون نیمی از آن را بر عهده گرفته است، در حالی که خود او هم در معرض تشنّج اقتصادی است. چرا باید اروپا چنین فداکاری ای بکند؟ یک دلیلش آنکه یونان کشور خاصّی است. سرچشمۀ تمدّن غرب شناخته می شود، و همر سخنگوی این تمدّن است، بنابراین باید در مواقع بحران به دستگیری او شتافت.

ببینید که یک سخنور، دامنۀ نفوذش تا کجا کشیده می شود. یونان امروز، در قرن بیست و یکم میوۀ درختی را که همر در 2800 سال پیش کاشته است، می چیند. این است قدرت کلام[2].

ارزش فردوسی برای ایران ار ارزش همر برای یونان بیشتر است. متأسّفانه انسان قدر داشته­های خود را زمانی که نداشته باشد، درمی یابد. و باز متأسّفانه دارندگی غفلت می آورد.

نسل ها می آیند و می روند. آنچه ادامۀ حیات ملّی در گرو آن است «یاد» است. این یادها می­توانند خوش یا ناخوش باشند. امّا چگونگی آنها حکایت از آن دارد که یک قوم که آمده است و رفته است، از خود چه برجای نهاده؟ آیا به گفتن می ارزد؟

از خود بپرسیم که از دوران محمود غزنوی، چه بر جای مانده است؟ از آن همه لشکرکشی به هند، و بروبیا و شوکت، که شاعران مدّاح به آن آب و تاب داده اند، چه بر جای است؟ ناصرخسرو وصفش را در این چند بیت آورده است:

  به  ملک  تُرک  چرا  غزّه اید،  یاد  کنید       جلال  و  دولت  محمود  زوالستان   را

  کسی  چنو به جهان  دیگری  نداد  نشان           همی  به  سندان  اندر  نشاند  پیکان را

 کجاست اکنون آن مرد و آن جلالت و جاه          که زیر خویش همی دید برج سرطان را؟

همه بر باد رفتند، آنچه مانده شاهنامه است.

                                         *   *  *

خوشبختانه این سالها نشانه هائی در جوانان و دانشجویان دیده می شود که حاکی از نوعی بیدارشدگی نسبت به ارزش این کتاب است. جلسات متعدّدی در دانشگاه ها و مجامع راجع به فردوسی و شاهنامه برگزار می گردد و با حضور قلب و اشتیاق گوش داده می شود. ولی این قدم اوّل است، باید روح شاهنامه که مبشّر پیروزی نیکی بر بدی است، زنده بماند و از آن سرمشق گرفته شود. نبرد میان نیکی و بدی از قدیم ترین زمان مهم ترین دل مشغولی بشر بوده است، و امروز گویا بیشتر از همیشه چنین باشد، و گمان می کنم که هیچ کتابی در جهان بهتر از شاهنامه آن را در خود بازتاب نداده است، وظیفۀ انسان پیروز کردن نیکی بر بدی است.

اگر ما آگاهی به این نبرد داریم، سخنگوی آن را در غربت نگاه نداریم، تنها به ستایش زبانی در مجامع رسمی و غیررسمی اکتفا نکنیم.

در میان همۀ نشانه های غفلت، یک نمونۀ ساده بگویم و بگذرم، زیرا مشت نمونۀ خروار است: برای رفتن از مشهد به توس، راهی از جادۀ قوچان جدا می شود و به آرامگاه می پیوندد. این راه که چند کیلومتر بیشتر نیست. از سالها پیش ناظر بوده ایم که همانگونه به حال خود رها شده است. وسط آن برای درخت کاری در نظر گرفته شده، ولی همانگونه به صورت یک خاکریز بایر مانده است. هیچ کس به فکر نیفتاده و لازم ندیده که چند درخت در آن بکارد. این کار ساده ای بوده است که با رویاندن قدری سبزه و درخت آن را از حالت برهوت بیرون آورند.

آنچه مربوط به مردم عادی است، نمی گوئیم که شاهنامه را بنحو آگاه یاناآگاه، در درون خود پاس نمی دارند. مگر نام فرزندان خود را فریدون و سهراب و رودابه و کتایون نمی گذارند؟ فردوسی هرگز حضور خود را از ضمیر ایرانی جدا نگرفته است. او گوئی روح ایران را در درون خود به دیده بانی نشانده. «ایرانسرای فردوسی» برای تجدید یاد این روح بود که اعلام گردید، و اگر هنوز در حال انتظار به سر می برد: گناه بخت پریشان و دست کوته ماست!

بازگردیم به سر کتابخانه. همانگونه که اشاره کردیم چند تن از دوستان اظهار تمایل کرده اند که کتابخانۀ شخصی خود را که حاصل یک عمر گردآوری مشتاقانۀ آنهاست، به کتابخانۀ آرامگاه اهداء نمایند، که به نام خود آنان نگاهداری گردد. کسان دیگری هم اگر مایل باشند که به این اقدام فرهنگی بپیوندند خوب است ما را در جریان بگذارند. کتابها می­توانند در موقع مناسب در طیّ زندگی، یا بعد از آن، تحویل گردند.

تا زمانی که جایگاه مناسبی در محوّطۀ آرامگاه برای کتابخانه ایجاد نگردیده، می­توان انباری تهیّه کرد و کتابها را به نام اهداءکننده در آنجا به امانت گذارد.

از سوی دیگر، شاید در فرصت مناسب، این امکان فراهم شود که به همّت مردم فرهنگ دوست و بیداردل، بنای شایسته­ای برای کتابخانه در محوطۀ آرامگاه بر پا گردد. فردوسی می­گفت: نگر تا چه کاری، همان بدروی!

محمّدعلی اسلامی ندوشن

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] سخنرانی ها عبارت بودند از: «خیّام کیست» از دکتر شیرین بیانی. «مقام علمی خیّام» از مهندس دالکی. «چند سؤال دربارۀ خیّام» از محمّدعلی اسلامی ندوشن و سخنرانی دیگری تحت عنوان «خیّام و فردوسی» در دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه فردوسی.

[2] لرد بایرون، شاعر معروف انگلیسی، برای کمک به رهائی یونان از قید اشغال حکومت عثمانی - زمانی که جنگ آزادیخواهانۀ یونان با عثمانی در جریان بود - داوطلبانه عازم جبهۀ جنگ می شود، و در سال 1824 جان خود را از دست می دهد. این، به سبب دلبستگی و احترامی بوده است که وی برای تمدّن یونان باستان داشته است.


( ۱۳۸۹/۳/۲۵ )

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه