پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جهان ایرانی نام آذربایجان بر اران - دکتر هوشنگ طالع

جهان ایرانی

نام آذربایجان بر اران - دکتر هوشنگ طالع

برگرفته از آذرپادگان

0پیش از خردادماه 1297 خورشیدی (مه 1918 میلادی)، نام آذربایجان و آذری در منطقه ی قفقاز، کاربرد نداشت. پیش از اسلام، نام این ناحیه «آلبانیا» یا «آلبانیای قفقاز» بود. پس از اسلام، رفته رفته نام «آران» جای «آلبانیا» را گرفت. روس ها پس از استیلا بر قفقاز، به تحقیر، ساکنان نژاده و والاتبار سرزمین اران (آران) یا آلبانیای قفقاز را «تاتارهای قفقاز» نامیدند. این اصطلاح در دوران استیلای روسیه ی تزاری بر قفقاز - چه درنوشته های روسیان و چه در نوشته های اروپاییان - برای مردم اران به کار گرفته می شد.

 

در درازای تاریخ، از دوران های دور، مراد از «آذربایجان» (آذرآبادگان، آذربایگان، آذرپادگان و...)، یکی از استان های مهم ایران بود که در جنوب رود «ارس»، قرار داشته و دارد. به دنبال فروپاشی امپراتوری روسیه، مردمان قفقاز با هویت تاریخی خود به پا خاستند. مردمان اران نیز در پی نامی برای سرزمین خود بودند تا از ننگ «تاتار» بودن برَهَند. از این رو و برای زنده کردن پیوندهای دیرین و دیرپا، متوجه سرزمین مادر شدند و در این راستا، از میان مناطق نام آور ایران چونان خراسان، فارس و ...، نام آذربایجان را که نزدیک ترین استان به آنان بود بر سرزمین خود نهادند. گزینش نام آذربایجان بر سرزمینی که پیش از آن هرگز این نام را نداشت و اقبال عمومی مردم از گزینش این نام، نمایان گر میل درونی آن مردمان به ایجاد یگانگی ِدوباره با دیگر ایرانیان و «سرزمین مادر» بود.

مردم قفقاز به دنبال اعلام استقلال، خواست خود را مبنی بر ایجاد فدراسیون با ایران به «انجمن صلح ورسای» اعلام کردند. اما چنان که می دانیم، یورش بلشویک ها به قفقاز، امکان عملی شدن فدراسیون با ایران را از میان برد. به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی، مردم اران در سرمای سخت زمستان، شناکنان از آب های سرد ارس گذشتند و خود را به ایران رسانیدند. آن ها فریاد می زدند : «آذربایجان بیراولسون - تبریز، مرکز اولسون»(آذربایجان یگانه گردد - تبریز مرکزآن گردد). این مردمان، نیک می دانستند که تبریز، مرکز یکی از مهم ترین استان های ایران است. آنان در این راستا، خواست وحدت طلب و یگانگی جویی خود را این گونه ابراز می داشتند.

در راستای خواست یگانگی مردم اران با ایران، وثوق الدوله نخست وزیر وقت دولت ایران، در نامه ای به «لرد کرزن» وزیر امور خارجه ی بریتانیا در باب مساله ی قفقاز و به طورکلی مساله ی جمهوری آذربایجان به طور ویژه، می نویسد :

«... این ارتباط [ ارتباط میان ایران و اران ] به قدری است که حتی به خود اجازه دادند از این نام [ آذربایجان ] استفاده کنند تا جدایی خودشان را از امپراتوری سابق روسیه مدلل سازند.»[1]

از سوی دیگر، گروهی نیز در این میان می خواستند مقاصد دیگری را از این نام گذاری، برآورده سازند. چنان که این نام گذاری برای «ترک های عثمانی که قصد داشتند از این پایگاه نه فقط آذربایجان یعنی شمال غرب ایران که بخش هایی از آسیای میانه را نیز به دست آورده و امپراتوری جدیدی تحت عنوان «توران» برپا دارند، فرصت گران بهایی بود.[2]

هنگامی که بلشویک ها بر این خطه دست یافتند، نه تنها نام نوظهور آذربایجان، بلکه بسیاری دیگر از خصوصیات ... را حفظ کردند. در واقع، جمهوری جدید آذربایجان شوروی در استراتژی کلی بلشویک ها، همان نقشی را برعهده گرفت که در استراتژی کلی پان ترکیست های عثمانی بر عهده داشت.[3]

گفته می شود که آقای «محمد امین رسول زاده»[4] از زمره ی کسانی است که نام «آذربایجان» را بر خطه ی اران نهادند. وی در توجیه تاریخی گزینش نام آذربایجان بر خطه ی اران، می نویسد :

«... اسم این قوم [ بدون تردید مقصود وی سرزمین است ]، نه آران است، نه شیروان و نه مغان، تنها آذربایجان است. این معنی یا تعبیر، نه آن است که بعد از انقلاب روسیه و بعد از ظهور هوس استقلال پیدا شده بلکه قبلا نیز موجود بوده است. 35 سال قبل [ 1264خورشیدی 1885 میلادی ] در دارالفنون ِپطروگراد، طلاب مسلمان که از بادکوبه و گنجه و ایروان رفته بودند و بر روی اساس ملیت جمعیتی تشکیل دادند آن را «جمعیت آذربایجان» نامیدند و هرساله یک جشن و مسامره [5] در پایتخت روس تشکیل داده و آن را لیله ی آذربایجان موسوم نمودند ...»[6]

هرگاه این قول آقای رسول زاده را بپذیریم و قبول کنیم که طلاب مسلمان بادکوبه و گنجه و ایروان در پایتخت روس، انجمنی درست کرده و هر ساله جشنی به نام آذربایجان برپا می کردند، از یک سو تایید برداشت نویسنده از مساله است و از سوی دیگر رد ادعاهایی نادرستی است که از آن روز آغاز شده و تا امروز ادامه دارد :

تایید برداشت نویسنده است، زیرا دانشجویان مزبور که به دلیل استیلای درازمدت امپراتوری تزاری اصلیت خود را فراموش کرده بودند، در پی هویتی بودند تا از عنوان سخیف «تاتار» بگریزند. از این رو، چنان چه گفته شد، در میان نام سه استان بزرگ ایران، یعنی خراسان، پارس و آذربایجان، نام اخیر را که بیش تر به گوش هایشان آشنا بود و نیز در اثر حضور هزاران آذربایجانی در خطه ی اران، این نام را برگزیدند. اما، نام آذربایجان بر خطه ی آذربایجان، نامی است دیرین و دیرپا. پیشینه ی آن را دستکم از قرن ها پیش و یا بیش تر، می توان پی گرفت. آیا این که گروهی اندک در سال 1264 خورشیدی (1885 میلادی)، نام آذربایجان را بر انجمن خود نهاده اند، بنیان تاریخی و مبنای توجیهی برای نامیدن خطه ی اران به نام آذربایجان می شود ؟

اسماعیل خان زیادخان اوف و شاهزاده همایون میرزا، نمایندگانی بودند که حکومت بادکوبه در آغاز کار به تهران گسیل داشت. استدلال زیادخان اوف در مورد گزینش نام آذربایجان بر خطه ی اران، نیز شنیدنی است. او می گوید :

«قفقازیه فعلا به چهار قسمت متمایز تقسیم شده است : اولا، آذربایجان قفقاز با گنجه و توابع، پایتخت بادکوبه و ... پرسش شد : آیا چه سابقه ای برای این وجود دارد که قسمت اول را آذربایجان نام نهادید. در حالی که تا حال آذربایجان جز به ایالت مهم ایران اطلاق نمی شده و اصرار در تسمیه ی مزبور برای چیست ؟ جواباً اظهار داشتند : از نقطه نظر تاریخی چون که بادکوبه در قدیم معبد آتش پرستان بوده و کلمه ی آذر از آن مشتق است به این علت این نام را برای مملکت جدید التاسیس خود اختیار نموده ایم. مجددا پرسیده شد : بر فرض این که بادکوبه معبد آتش پرستان بوده باشد و علاقه به این کلمه داشته باشید، چه اصراری دارند که کلمه ی آذربایجان را انتخاب کنند. در حالی که می توان آذرستان بنامند ... آقای اسمعیل خان [ زیادخان اوف ] در جواب گفتند : این بد حرفی نیست و در آینده باید در این زمینه صحبت کرد...»[7]

در سال 1270 خورشیدی (1891 میلادی)، سلطان اوف در روزنامه ی کشکول چاپ باکو در یک مقاله ی طنز آمیز می نویسد :

« در گفتگوی دو مسلمان قفقازی یکی از دیگری می پرسد، ملیت تو چیست ؟ می گوید : ترک و مسلمانم. می پرسد عثمانی ؟ می گوید، خیر، بی جانلی. می پرسد، سرزمین بی جانان کجاست ؟ پاسخ می دهد، آن سوی ارس موطن آذری هاست و این سو نیز سرزمین بی جان ها». خلاصه ی کلام آن که نتیجه می گیرند چرا مشکل را با ترکیب آن دو، یعنی آذربایجان، حل و فصل نکنند ؟ [8]

سال ها بعد، محمد امین رسول زاده که متوجه نادرستی کار شده بود، بر اثر تاثر دایمی خود، «از سو تفاهماتی که در افکار عمومی ایرانیان پیدا شده است» به سید حسن تقی زاده می نویسد :

«... اگر بالای سر ما حکومت مقتدر ایرانی وجود می داشت، روس ها به این سهولت نمی توانستند وارد بادکوبه شوند و نه در قفقاز این همه فجایع را می توانستند مرتکب گردند».

وی در ادامه می نویسد :

هر نوع ... خط حرکتی در آذربایجان قفقازیه (یا به تعبیر شما که مناسب دیده اید «اران»)، ضروری و اصلح باشد، بیان کرده و خاطرنشان می سازم که ... با کمال خلوص نیت و اطمینان خاطر منتظر دریافت دستورات شما هستم».[9]

اما، راستی چرا امثال محمد امین رسول زاده ها، نام تاریخی آن سرزمین را به دست فراموشی سپردند و با جعل تاریخ و بافتن «آسمان و ریسمان» در این کار پیشگام شدند. تنها انگیزه، خدمت به امیال جهانگیری حکومت عثمانی بود ؟ یا «بحران هویت» ؟ گرچه طرفداران «پان ترکیسم» و سپس حکومت شوروی و اکنون پس ماندگان هر دو، در پی بهره گیری نامشروع از این نام گذاری بوده و هستند. اما مردم اران برای گریز از عنوان ناصواب تاتار قفقازی که بر آن نهاده شده بود، خود را محق می دانستند که به سرزمین مادر ملتجی گردند.

دکتر قاسم زاده، وزیر خارجه ی دولت ملی مساوات در باکو درباره ی گزینش نام آذربایجان بر خطه ی اران می گوید :

پس از انقلاب 1918 میلادی هنگامی که لنین سررشته ی کار را در دست گرفت و حزب بلشویک اعلام آزادی مردم از زیر یوغ تزارها را داد، ما در باکو، حزب ملی مساوات را برپا داشتیم و دولتی به همین نام تشکیل دادیم که من وزیر خارجه ی آن شدم. چون گمان کردیم که اگر به ایران که وطن گذشته مان بود ملحق شویم، می توانیم از شر روس ها رهایی یابیم. به مقامات ایرانی مراجعه کردیم و درخواست کردیم که ما مردم آران را از نو به وطنمان بپذیرد. بدبختانه نه این که از این سو اقدامی نشد، پاسخی هم به ما ندادند ... ما در آن زمان، نام سرزمین خود را آذربایجان نهادیم و گمان کردیم که به این دستاویز می توانیم خود را ایرانی معرفی کنیم ...[10]

--------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:
1. نصرت الدوله، مجموعه ی مکاتبات، اسناد، خاطرات. سند شماره ی 63  ص 170.
2. کاوه بیات، آذربایجان در موج خیر تاریخ، ص 9.
3. همان، ص 14.
4. از فعالان حزب دموکرات در تهران و مدیر روزنامه ی ایران نو، ارگان حزب مزبور و از بنیان گذاران حزب مساوات.
5. مسامره = میهمانی در باغ (گاردن پارتی).
6. روزنامه ی آذربایجان، چاپ باکو، شماره ی 152 - 7 رجب 1377 برابر با 18 فروردین 1298 و 8 آوریل 1919).
7. روزنامه ی ایران، شماره ی 411، غره رجب 1337، 12 حمل 1298 (12 فروردین 1298).
8. کاوه بیات، آذربایجان در موج خیز تاریخ، صص 6 و 7.
9. مجله ی آینده، فروردین و اردیبهشت 1367، سال چهارم، شماره ی 1 و 2 ص 57.
10. درباره ی آذربایجان و آران و زبان آذربایجانی، دکتر نصرت الله جهان شاه لو، مجله ی ایران شناسی، چاپ آمریکا، سال دهم، شماره‌ی سوم، پاییز 1377.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید