چهارشنبه, 05ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی نام آذربایجان

تیره‌های ایرانی

نام آذربایجان

برگرفته از تارنمای آذرپادگان

از: آژیر
در تاریکی‌های تاریخ، آن زمان که کوه‌ها، دشت‌ها، جنگل‌ها و دریاها نامی نداشتند. آن‌گاه که نام‌ها برخون بود و آن را با خون بر جای‌ها می‌نوشتند و یا بهتر، در کار نوشتن بودند، دوده‌هایی از دور یا نزدیک، یا از پس کوه‌هایی که امروزه در دامان اروپا جای دارند و یا از سرزمین‌هایی که امروز «جدا قفقاز» ما خوانده می‌شوند و بعضی آن‌جا را از کهن سرزمین سپید‌نژادان دانسته‌اند، به سوی جنوب روان شده و هر تیره جایی گزید: از کوه‌های قفقاز و سرزمین ماد‌های جنگ‌آور و پارس‌های « فرهنگ خدای» تا کرانه‌های دریای هند، سراسر از دودمان‌ها و خانواده‌های آریایی پوشیده گشت. چنین سرزمینی که از سوی « فرغانه» نیزتیره‌های جدا گشته از سر نژاد هند و ایرانی، ‌بر آن انبوهی کرده بودند، ایران نام یافت. پیوندی پاک از خون نخست آریاها با خاک پرارج فلات ایران پدید آمد، به ریخت خانواده، دودمان، شاهی و سپس شاهنشاهی ایران که گاه پادشاهی ماد بود، گاه شاهنشاهی بی‌نظیر در نظم هخامنشیان و گاه شاهنشاهی کم‌نظیر در شکوه ساسانیان.

تاریخ جهان گواه است که نخست نام ها را با خون می‌نوشتند، بر جای‌ها و چنین کردند نخست آریاها و چنین از پیوند خون آنان با خاک، « ایران» پدید گشت. چونان که به گاه دیرین، نه قفقاز، نه افغانستان، نه بلوچستان، نه فارس، نه خوزستان، نه کردستان و نه تهران، هیچ یک جدا به یاد نیایند بلکه ایران همه جاست، از آنان که گفتیم و بسیاری که نگفتیم.

چون نامی بر خاک نوشته شد و میهن پدید آمد، استوار جایگاه فرهنگ پدید گشته است. آن گاه به فرهنگ و زبان چه بسیار نوین نام‌ها پدید آیند که بر جای‌ها به یادگار آن خون و آن فرهنگ و آن زبان، سال‌ها، بماند.

آن تیره‌های نخست آریا هم که بر خاک ایران زمین جای گرفتند تا این سرزمین، ایران شد، با خون خود فرهنگی آفریدند که در اندیشه‌های تابناک، همه خونی و جنگی، بود: خونی بود، در چهره‌ی بی‌پایان قدرت‌ها و یکتا خواست‌ها، چنین بی‌کران، بی‌آغاز، بی‌همتا و بزرگ‌تر از هر بزرگ و قویتر از هر قوی و زیباتر از هر زیبا که بی‌چون هست  به هر اندیشیدنی یکتا خدای و معبود آن‌ها گشت. جنگی بود، به رنگ هستی، که نه آسایش است و نه سکون. بل همه در رفت، همه درآمد و چنین هستی واحد و بی‌چون، نیز نیست، ‌جز به چهره‌ی جنگی و ستیزی پیوسته و همیشه.

از سویی می‌دانستند که خونی که آدم‌ها از آنند، پیوسته در جوشش است، به خواست هستی و نیرومندی و یکتا گشتن به هر هنر و هر آیین و هر قدرت. چنین خونی نمی‌میرد، هر چند آدم‌ها امروز هستند و فردا، نه. زیرا آدم‌هایی که امروز نیستند. فردا خواهند بود. زین‌ روی، ‌همه در آن‌ها، نمایش‌های جاویدی بود، چه به چهره‌ی جاویدی روان و رستاخیز و چه به گونه‌ای امید همگان و شوشیانس.

آن‌ها  « مهر» را ستودنی می‌دانستند که نگاهبان میهن بود و خانواده و « آذر» را که پرتو از آن برمی‌خاست. به هر خطه‌ای آذرگاه و آتشکده‌ها داشتند، به نام‌های گوناگون. و از آن میان، به جنوب « جدا قفقاز» ما نیز آذرگاهی بود، آذرگشسب، نام و سرداری بر آن پاسدار، آذرپاد نام. سال‌های بعد که تا زمان ما همی کشد،‌ نام آذرپادگان یا آذربایگان یا آذربایجان، بر آن خطه مانده است، ‌به نام خون آذری‌ها، به نام زبان آذری‌ها، و به یاد صدها صد مردی که در آن خطه جان فشانده و خونشان بر خاک ریخته. و هزاران هزار بانویی که کودکان آذری زبان را به آغوش پر مهر خود پروریده‌اند. و نه نام و یاد آتشکده‌ی آذرگشسب که در آن خطه می‌بوده است و هست، که آذر آن به هر قلبی است که به یاد ایران و به یاد آذربایجان، می‌تپد.

13/9/1331 خورشیدی.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه