شنبه, 01ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان پروین اعتصامی؛ بانویی‌که به «شکست» نباخت

نام‌آوران ایرانی

پروین اعتصامی؛ بانویی‌که به «شکست» نباخت

برگرفته از روزنامه اطلاعات

کریم فیضی

رخشنده اعتصامی، مشهور به پروین اِعتِصامی (1285ـ1320) از زنان شاعر ایرانی بود که به بلندایی بی مانند دست یافت، تا به آن حد که می‌توان او را غیر قابل فراموش کردن ارزیابی کرد و بیگانه با فراموشی.

پروین اعتصامی در روز 25 اسفند 1285 در تبریز پا به عرصه وجود نهاد. او فرزند اختر فتوحی (درگذشته 1352) فرزند میرزاعبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به «شوری» از واپسین شاعران دوره قاجار - با اصالتی تبریزی و آذربایجانی - و میرزا یوسف خان اعتصامی (اعتصام‌الملک آشتیانی، فرزند میرزا ابراهیم آشتیانی فرزند ملا حسن فرزند ملا عبدالله فرزند ملا محمد فرزند ملا عبدالعظیم آشتیانی) بود. پدرانش که نسل اندر نسل، صاحبان ذوق و استعداد بودند و با عنوان «مستوفی» شناخته می‌شدند. اما در این تبار میرزا یوسف خان اعتصامی، پدر پروین، مردی اندیشمند بود که در کنار مناصب فرهنگی و دولتی خویش، فضیلت نویسنده و محقق و مترجم بودن را هم داشت و سالیان سال در محافل ادبی و علمی خوش درخشیده بود. یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمده، ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبان‌های فرانسه را در همان شهر آموخته، به لغت عرب احاطه یافته بود. بیست سال از عمرش نگذشته بود که «قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب» - رساله در شرح یک صد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق - را به زبان عربی نوشت که گفته می‌شود در مصر جزو کتاب‌های درسی بود. او همچنین کتابی با عنوان «ثورة الهند» یا «المراة الصابرة» نوشت که مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت. از آثار اعتصام الملک می‌توان به کتاب «تربیت نسوان» ترجمه «تحریر المراة» قاسم امین مصری اشاره کرد که به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت. اعتصام الملک بی تردید از پیش گامان راستین تجدد ادبی در ایران و بحق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه، او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقشی بسزا ایفا کرد. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب که در میان آنها برخی از کتاب‌های ویکتور هوگو، از جمله «بینوایان» درخششی خاص دارد، در بهار 1328 هـ.ق مجله ادبی پرارزشی به نام «بهار» را منتشر کرد که تا 24 شماره در دو نوبت ادامه یافت و به اقرار اهل فن: «حاوی مطالب سودمند علمی، ادبی، اخلاقی، تاریخی، اقتصادی» بود و «فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب» عرضه می‌کرد.

باری، پروین تنها دختر خانواده بود در میان چهار برادر که از آن میان یکی وارد خدمات دولتی در وزارت خارجه شد و دیگری ابوالفتح اعتصامی، بعد‌ها به نشر دیوانش پرداخت هر چند که تا پیش از مرگ نابهنگام پروین، کسی نمی‌دانست که روزگار او را به یکی از شاعران جاودانه تاریخ فرهنگ ایرانی و ادبیات گران ارج فارسی تبدیل خواهد کرد.

پروین در حالی که 6 سال بیشتر نداشت، در سال 1291 به همراه خانواده‌اش از تبریز به تهران مهاجرت کرد. مهاجرت به تهران باعث شد که از نخستین مراحل زندگی و در واقع کودکی اش، با چهره‌های فرهنگی آن روزگار آشنا شود. از آن رو که پدرش میرزا یوسف به مشروطه‌خواهان علاقه و تمایل داشت، دختر خردسال او، ادب و ادبیات را در کنار پدرش، از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. بروز نخستین استعدادهایش در زمینه هنر و ادب باعث شد که پدر به فکر آموزش تنها دختر خویش باشد و چنین بود که پروین خردسال در دوران کودکی، زبان‌های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل پدری فرا گرفت. در برخی از منابع آمده است که پروین «از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می‌آمدند بهره‌ها یافت» و در گروهی دیگر از منابع اشاره شده است که: همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق‌العاده خویش دچار حیرت می‌ساخت.

در کنار آموزش‌های خصوصی در منزل، پروین جزو معدود دخترانی بود که برای تحصیل علم دانش به مدارس جدید و مدرن فرستاده شد و در مدرسه آمریکایی ایران کلیسا (IRAN BETHEL) تحصیل کرد. از قرار معلوم او در این دوره با مریم فیروز هم کلاس بود چرا که او در خاطراتش به همکلاس بودن با پروین اشاراتی کرده است. چیزی که در زندگی ادبی پروین شایسته توجه است، این است که: او از هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی و عربی) ترجمه می‌کرد، رسما به طبع آزمایی پرداخت که حاصل آن ساخته شدن شعرهایی استوار بود که حیرت کســـانی چون بهار را برمی انگیخت. به گونه‌ای که روایت شده بهار و دهخدا برای شنیدن آخرین سروده‌های دختر یوسف اعتصامی، مکرر به منزل او می‌آمدند.

باری، دخت یوسف خان اعتصام الملک در تیر ماه سال 1303 شمسی دوره تحصیلی مدرسه دخترانه آمریکایی را - که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می‌شد - با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه‌ای با عنوان « زن و تاریخ» ایراد کرد. پروین پس از اینکه تحصیل خودش را در آن مدرسه به اتمام رساند، بلافاصله به تدریس فراخوانده شد. او این دعوت را اجابت کرد و مدتی هم در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. جالب اینکه میس شولر، رئیس مدرسه آمریکایی دختران، خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه به قلم آورده و درباره پروین چنین گفته است: «پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتی‌اش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه‌ای که در دسترس خود می‌یافت شوق وافر اظهار می‌نمود».

با انتشار آوازه شاعری، پروین به تدریج شهره آفاق شد و شهرتش در همه جا پیچید. در گزارش‌هایی که هیچ گاه نه به صورت کامل تایید شد و نه به صورت کامل تکذیب شد، در همان اوان شایع شد که: دربار رضاشاه از او برای ورود و حضور در دربار دعوت به عمل آورد اما این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلندنظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد.قدر مسلم این است پروین از نوجوانی شهرتی بسزا داشت. همین موضوع باعث شد که کسانی بسیار خواهان وصلت با او باشند. پدر که نسبت به آینده فرزند حساس بود، علیرغم علاقه پروین به انتشار اشعارش، از چاپ و نشر آنها جلوگیری می‌کرد. در واقع، او منتظر روزگاری بود که انتشار شعرها و سروده‌های فرزندش «باورپذیر» باشد. این حالت زمانی روی داد که فرزندش در تیر ماه 1313 با پسر عموی خودش «فضل الله همایون فال» ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت و طولی هم نکشید که به خانه پدر برگشت و هرگز حاضر به ادامه زندگی مشترک با مردی که در قامت «شوهر» از افسران شهربانی بود، نشد.

نوشته اند: شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه‌ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود، پس از ازدواج ناگهان به خانه‌ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمی‌توانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از مهریه‌اش در مرداد ماه 1314 طلاق گرفت.

چه این روایات درست و مطابق با واقع باشد و چه نادرست، قدر مسلم این است که بانو پروین اعتصامی، تلخی شکست در زندگی و واقعه سهمگین «طلاق» را با خونسردی و متانتی بس شگفت‌آور تحمل کرد و تا پایان عمر، هرگز درباره آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود.اکنون نوبت انتشار دیوانی بود که پدر با انتشار آن پیش از ازدواج دخترش موافق نبود و چنین بود که با درخواست و تشویق ملک‌الشعرای بهار، دیوان بانو پروین در سال توسط چاپخانه مجلس چاپ شد و به انتشار رسید. انتشار دیوان پروین عکس‌العمل‌های مختلفی را در پی داشت. بهار که می‌دانست کمتر کسی خواهد پذیرفت که سازنده و پردازنده قطعاتی در ردیف قطعات ناصرخسرو و مسعود سعد و... است، به میل خود با نگارش مقدمه‌ای عالمانه بر دیوان دخت اعتصام الملک، بسیاری از شبهه‌ها و شایعه‌ها و توهم‌ها را نقش بر آب کرد. درخشش نام بهار در پیشانی دیوان بانویی جوان، کافی بود تا این اطمینان را در نزد اصحاب فکر و ادب و هنر پدید بیاورد که در قلمرو ادب فارسی بزرگ زنی ظهور کرده است و به قول دکتر زرین کوب: زنی، مردانه در قلمرو شعر و عرفان.

قریحه سرشار و استعداد خارق‌العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست!

چاپ اول دیوان که آراسته به دیباچه پر مغز استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگی‌های سخن پروین بود، با قطعه‌ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود.باری بعد از انتشار دیوان، پروین اعتصامی رنج و تلخی شکست و طلاق را کم کم به فراموشی سپرد و در کنار سرودن شعر و ساختن قطعات ناب و بی مانند، به تدریج به کارهای علمی و فرهنگی دیگر روی آورد. به عنوان مثال، او در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، در سالهای 1315 و 1316 به عنوان مدیر کتابخانه آن، مشغول به کار شد.

باری، پروین که با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم ‌کرده بود، فکر می‌کرد که روزگار بهره‌مندی از پدر فرا رسیده است. از این رو، انس و الفتش با پدرش را بیش از پیش کرده بود، غافل از اینکه روزگار خوبی دیگر دیده است و گرگ اجل، در جستجوی یوسفی دیگر است. و چنین بود که مرگ پدرش در دی ماه 1316 در سن 63 سالگی، ضربه هولناکی دیگر بود که به روح حساس شاعر رنجدیده وارد شد. عمق بی‌پایان این رنج را از مرثیه‌ای که پروین در سوگ پدر سروده ‌است، به خوبی می‌توان دریافت:

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نـخوری

غـم تـنهایی و مـهجوری و حـیرانی من

من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـی‌دانستم

ز چـه مـفقود شـدی؟ ‌ای گهر کـانی من

گنج خود خوانـدیَم و رفتی و بگـذاشتیَم

ای عجب! بعد تو با کیست نگهبانی من؟

با مرگ پدر، پروین روحیه شاداب خود را برای همیشه از دست داد. او بعد از فقد پدر فاضل و دانشورش دیگر در محل کار خویش حاضر نشد. بیشتر اوقات خود را در تنهایی می‌گذراند و جز مختصری هم سخنی با دوستان قدیمی خویش، انسی با کسی نداشت. خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که بیش از دوازده سال با او مراوده و مکاتبه داشت، با اشاره به ایام پر غم و اندوه پروین بعد از پدرش، یادآوری می‌کند که رنج‌ها و غم‌ها و ناراحتی‌ها باعث نشده بود که از چارچوب اخلاقی و باورهای اساسی خویش خارج شود. با اینکه خزان، سرگذشت تلخی را برایش رقم زده بود، او همان بود که بود: پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوش خو، خوش رفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار. این اوصاف نشان می‌داد که شاعره بزرگ ادب فارسی، از غم شکست نخورده و به اندوه نباخته است. گویا، در خلال روزهایی صامت و ساکت، منتظر روزی دیگر بود: روز رفتن و کوچ و پرواز و چنین بود که عمرش به درازا نکشید و 4 سال بعد از مفارقت از پدر در تاریخ 15 فروردین 1320 در سن 35 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت. او را در حرم حضرت فاطمه معصومه در قم در مقبره خانوادگی به خاک سپردند و اکنون مزار او در کنار گام‌های زایرین آن حضرت، محل مراجعه و فاتحه خوانی کسانی است که حتی اگر شعرش را نخوانده‌اند، زندگی‌اش را می‌دانند و او را آیینه تمام نمای زن ایرانی در دانش و دانشوری و فکر و فرهنگ و ادب و ادب‌ورزی می‌دانند. پروین، در قطعه‌ای که بر سنگ مزار خویش سروده و امروز با خطی از اخلاص بر قبرش حک شده، زندگی و مرگ خویش را به زیبایی تصویر کرده است تا نشانی ماندگار و جاودان از زندگی زنی باشد که مشرق زمین به وجودش می‌بالد و خواهد بالید:

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب، پروین است

گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسد، مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آنکس که در این محنت‌گاه
خاطری را سبب تسکین است

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه