چهارشنبه, 05ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان یکی از آن سه نفر - به پاس خدمات فرهنگی استاد دکتر نصرالله پورجوادی

نام‌آوران ایرانی

یکی از آن سه نفر - به پاس خدمات فرهنگی استاد دکتر نصرالله پورجوادی

برگرفته از روزنامه شرق، شماره ۱۷۹۱، پنج شنبه ۳ مرداد 1392

مجید تفرشی
تاریخ‌نگار و سندپژوه

گفتن و نوشتن درباره استاد دکتر نصرالله پورجوادی، کاری سهل‌وممتنع است. می‌توان با کمی کوشش و کنکاش، سیری در اینترنت و منابع مکتوب کرد و نوشته‌ها و انتشارات و گفت‌وگوهای وی را یافت و زندگینامه‌ای دقیق یا کلی درباره او نوشت. ولی شناخت پورجوادی به عنوان یک مدیر موفق، کارآمد و ماندگار فرهنگی لزوما از طریق سیر دنیای مجازی یا فهارس نشریات فرهنگی به دست نمی‌آید. در این یادداشت کوتاه قصد ندارم وارد وادی نوشتن درباره زندگی و کارنامه علمی شخصی او شوم چرا که اولا حوزه مطالعات و تخصص او عمدتا در موضوعاتی است که من دانش بسیار ناچیزی در آنها دارم و ثانیا دیگران در این مورد حق مطلب را ادا کرده یا خواهند کرد. تلاش من برای توجه به وجه خاصی از حیات علمی و اجرایی پورجوادی است که یا کاملا مغفول مانده یا کمتر مورد توجه واقع شده است.

درواقع یکی از اهداف من از نکوداشت و تاکید بر قدرشناسی از پورجوادی، پرداختن به تجربه ارزشمند و احتمالا تکرارنشدنی مدیریت علمی و فرهنگی او و شماری از هم‌طرازان او، به‌خصوص در دوران پرتنش و حساس سال‌های پایانی دهه 50 و دهه 60شمسی است. گفتنی است که این یادداشت کوتاه خلاصه‌ای از یک بخش از سه‌گانه مفصلی است که در همین موضوع در دست نگارش دارم و امیدوارم روزی بتوانم در فرصت دیگر و فضایی مناسب آن را منتشر کنم. به‌دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، تصفیه‌های گسترده و بی‌مهابای استادان و دیگر دانشگاهیان، وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن مراکز آموزش‌عالی، در چند مرحله، بسیاری از استادان دانشگاه‌ها در بیشتر رشته‌ها یا دچار بازنشستگی زودهنگام و بازخرید اجباری شده یا کلا از دانشگاه رانده و اخراج شدند. در این بین، برخی استادان رشته‌های فنی، مهندسی و علوم پایه بودند که توانستند به راه‌های مختلف، شرایط دشوار را تا حدی تغییر داده و از طریق مهاجرت، ورود به دنیای کار خصوصی یا دولتی صنعتی، اقتصادی و تجاری و آغاز کسب‌وکار مرتبط یا نزدیک به حرفه خود، نبود در محیط آکادمیک را تحمل کنند. در این کشاکش، اکثر استادان و دیگر دانشگاهیان رشته‌های علوم انسانی، هنری و فرهنگی دارای پناهگاهی مطمئن و امکانی جهت ادامه حیات علمی و مادی خود نبودند و ضمنا توان و مجالی نیز برای جلای وطن و استفاده از امکانات خارج از کشور را نیز نداشتند؛ امکاناتی که طبعا در همه جای جهان برای فرهیختگان علوم انسانی محدود و برای ایرانیان و ایران‌پژوهان کمتر از دیگران بود. در میانه این وانفسای روزگار، سه مدیر فرهنگی با سه عقبه مختلف، در سه وادی گوناگون و در سه موسسه علمی، پژوهشی مختلف، با تلاشی عجیب و به‌واقع با شنا کردن برخلاف جریان رایج آب، دست یاری به سوی این دسته بزرگ از فرهیختگان علمی و دانشگاهی رشته‌های علوم انسانی، هنری و فرهنگی دراز کردند و با بهره گرفتن از نفوذ اجتماعی و سیاسی و امکانات بالقوه و بالفعل خود، همچون ناجی غریقی کمک کردند تا این فرهیختگان دست‌کم برای مدتی ولو به‌طور محدود و موقت، از استیصال و اضطرار آن زمانه نجات یابند. این در حالی بود که نه شرایط زمانه به‌گونه‌ای بود که قدرشناسی از این اقدامات حمایتی از محققان علوم انسانی صورت گیرد و نه اساسا چنین اقدامی برای حامیان علوم انسانی نام و نانی داشت که برعکس، بسیاری، از جمله کسانی که امروزه مواضع خود را در جهت مثبت حمایت از علم و فرهنگ تغییر داده‌اند، به‌شدت مخالف چنین اقداماتی بودند و به‌زعم خودشان، حمایت از «مشتی غرب‌زده طاغوتی بیگانه با انقلاب» را اقدامی درست و ستودنی ارزیابی نمی‌کردند.

طبعا همه کسانی که زیر چتر حمایتی فرهنگی- اداری این سه مدیر دوران‌ساز فرهنگی قرار گرفتند، از نظر مشکلات در یک سطح نبودند. برخی صرفا در موج تعطیلی دانشگاه‌ها مشکل پیدا کرده بودند، برخی به دلیل ناسازگاری با شرایط انقلاب کنار گذاشته شده بودند، برخی متهم به همکاری با دستگاه‌های حکومت قبل از انقلاب بودند و برخی نیز متهم به داشتن فعالیت‌های سیاسی یا فکری علیه وضع موجود بودند و بعضا حتی در این راه،‌کارشان به بازجویی و زندان نیز کشیده شده بود. این سه مدیر ماندگار دوران‌ساز، محمود بروجردی، محمدکاظم موسوی بجنوردی و نصرالله پورجوادی هستند. مرحوم دکترمحمود بروجردی (شهریور 1312- اسفند 1389) معلم دبیرستان و سپس استاد دانشگاهی بود که به مدد شایستگی‌های فردی، مردمداری مثال‌زدنی، سوابق دینی و حوزوی خانواده پدری و دامادی رهبر و بنیانگذار جمهوری‌اسلامی، پس از چند سمت معاونت در وزارت آموزش و پرورش و امور خارجه و آموزش‌عالی، در اوایل دهه 60 به ریاست نهاد تازه‌تاسیسی با عنوان «موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی» رسید؛ موسسه‌ای که در واقع اتحادیه‌ای از 12موسسه فرهنگی و دانشگاهی بازمانده از سال‌های قبل از انقلاب بودند که پس از چند سالی وقفه، رکود یا بلاتکلیفی در هم ادغام شدند و در دوران ریاست بروجردی توانستند با حذف یا جذب استادان کنارکشیده، کنارمانده یا کنارگذاشته شده رشته‌های مختلف علوم انسانی، هم این قبیل فرهیختگان را سامان و پناه دهد و هم منشأ خدمات علمی و فرهنگی بسیاری شود. این موسسه اکنون با تغییر ساختار با عنوان پژوهشگاه نگارنده لازم می‌داند که در آینده‌ای نزدیک به بررسی کارنامه مدیریت فرهنگی و علمی دکتر محمود بروجردی بپردازد. محمدکاظم موسوی‌بجنوردی (متولد 1321) پس از‌گذار از زندگی در نجف و سپس ایران، در خانواده پدری که همگی از عالمان دین بودند، در ایران چاره اصلاح مملکت را در نبرد مسلحانه و تشکیل یک گروه چریکی دانست و پس از رهایی از اعدام و گذراندن سال‌های متمادی در زندان شاه، در آستانه انقلاب رها شد و پس از پیروزی انقلاب به مقامات اجرایی و سیاسی و حزب و سپس نمایندگی مجلس رسید. بجنوردی اما خیلی زود دریافت که نه جنگ‌افزار و نه کار سیاسی و حزبی و پارلمانی، هیچ‌کدام نمی‌تواند ضامن تغییر بنیادین جامعه و فرهمندی و تعالی اساسی ایران و رواج علم و فرهنگ شود. از این رو با تاسیس دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و گسترش و تعمیق تدریجی، ولی بی‌وقفه کمی و کیفی کار آن، تا به امروز توانسته موسسه خود را به یکی از آبرومندترین نهادهای علمی دانشنامه‌ای در ایران و جهان اسلام تبدیل کند. هرچند که در 30سال اخیر و به خصوص در هشت‌سال گذشته، تلاش‌های منظم و سازمان یافته فردی و گروهی آشکار و نهانی برای زمین‌زدن بجنوردی و خاموشی چراغ دایرة‌المعارف صورت گرفته، ولی بجنوردی همچنان پابرجاست و سازمانش برقرار. موضوع دایره‌المعارف و شخص آقای موسوی بجنوردی نیز دستمایه بخش دیگری از مطالعات سه‌گانه نگارنده از این دست است که امیدوارم به زودی تکمیل و منتشر شود. دکتر نصرالله پورجوادی (متولد تیر 1322) دیگر چهره علمی و فرهنگی مورد بررسی در این مختصر است. در دیگر نوشته‌های این مجموعه، در حد توان و مجال، به کارنامه علمی و فرهنگی پورجوادی و ابعاد و عمق دانش و تحصیلات او پرداخته شده است. من در اینجا صرفا به مساله مرکز نشر دانشگاهی و مجله نشر دانش از حیث گردآوردن جمع زیادی از استادان مختلف در رشته‌های مختلف که بر اثر انقلاب فرهنگی دچار مشکلات شغلی و از دست‌دادن فضای لازم برای فراغت ذهنی در جهت تولید آثار حرفه‌ای خود شده بودند، می‌پردازم.

مرکز نشر دانشگاهی در جهت فراهم‌آوردن فضای علمی و اداری مناسب برای استادان و محققان در جهت تالیف و تحقیق و تا حدی آموزش تاسیس شد. پورجوادی به مدد دانش و تجربه و ارتباطات تاثیرگذار خود توانست پناهگاه مطمئن دیگری برای این قبیل استادان فرهیخته، ولی واقعا درمانده و دچار مشکل شود. مرکز نشر دانشگاهی علاوه بر حمایت از محققان و استادان موجود، به تربیت نسل جدید محققان پرداخت و ضمنا با انتشار نشریات تخصصی و معتبر متعددی از جمله نشر دانش و باستان‌شناسی و تاریخ در دوره‌ای خاص پیشاهنگ و پرچمدار حفظ و اشاعه مطالعات ایرانی و کتاب‌پژوهی، نه‌تنها در ایران بلکه در جهان ایران‌شناسی بود. پورجوادی در آن مرکز، چندین کارگروه تخصصی در رشته‌های مختلف ایجاد کرد و گروهی از بهترین استادان هر رشته را در هر مورد به کار گرفت. یک تفاوت کار پورجوادی با دو مورد دیگر مورد بررسی قرار گرفته در این نوشته این بود که او، برخلاف بجنوردی و بروجردی، محدوده کارش در حوزه پژوهش و انتشارات را فراتر از علوم انسانی قرار داد و مرکز نشر دانشگاهی را در علوم پایه، مهندسی و پزشکی نیز فعال کرد. من تخصصی در ارزیابی و نقادی آن رشته‌ها ندارم، ولی گمانم بر آن است که، دست‌کم در آن زمان، آوازه نشر دانشگاهی در علوم انسانی بیش از دیگر رشته‌ها شده بودند. مرکز نشر دانشگاهی برای یک دوره طولانی در طول جنگ و مشکلات مختلف مالی و ارتباطی که کشور با آن مواجه بود، محل عرضه بهترین آثار دانشگاهی به دیگرزبان‌ها بود و محققان کارکشته و جوان با هزینه کردن ارز دولتی می‌توانستند بهترین، تازه‌ترین و بعضا غیرقابل دسترس‌ترین آثار مورد نیاز خود را خریده یا از کتابخانه مرکز نشر مورد استفاده قرار دهند. در آن زمان نشریات تخصصی مختلف و متعدد مرکز نشر، سرآمد و پیشگام هر رشته و دارای اعتبار ویژه‌ای در جامعه علمی ایران بودند. طبیعتا برای ما بهترین این موارد «نشر دانش» و «باستان‌شناسی و تاریخ» بود. به یاد می‌آورم که یک‌بار آقای حسین مشتاق، مدیر داخلی نشر دانش با استفاده از تعابیر طنزآلودی می‌گفت: در حالی که بسیاری از نشریات مشکل یافتن مقاله و مطلب جدی برای انتشار دارند، نشر دانش با نویسندگانی مواجه است که با اصرار و التماس و واسطه‌تراشی تلاش می‌کنند مطالبشان را به هر قیمتی در این نشریه منتشر کنند. من خود در دوران جوانی چند تجربه محدود و مختصر برخورد کاری با پورجوادی و مرکز نشر داشته‌ام. یک‌بار در سن 26سالگی در اواخر سال 1369 یادداشتی نوشتم با عنوان «مشکلات محققان در استفاده از اسناد آرشیوی ایران» و به نشر دانش دادم؛ موضوعی که متاسفانه هنوز هم معضل پژوهشگران تاریخ معاصر ایران است. امیدوار نبودم که این نوشته یک دانش‌آموخته نسبتا تازه‌کار جوان برای انتشار در چنین نشریه معتبری جدی گرفته شود. با این‌همه آن مقاله منتشر شد و بعدا شنیدم که شخص پورجوادی بدون آنکه من‌را بشناسد با توجه به اهمیت موضوع و نفس مقاله دستور انتشارش را در شماره بهار1370 نشر دانش داده بود؛ امری که در کشور ما رایج نبوده و نیست. برخی از دوستان و حتی استادان بارها با استفهام و تعجب از من می‌پرسیدند که آیا دوستی مخصوص یا نسبت فامیلی با پورجوادی دارم یا شخص مهم مملکتی توصیه مرا به او برای انتشار مقاله‌ام کرده، که طبعا پاسخ همه این موارد منفی بود. مورد دیگر، کمی دیرتر ارجاع یک کار ارزشمند کتاب‌شناسی انقلاب مشروطیت ایران از سوی مرکز نشر به من برای داوری و سپس ویرایش و تکمیل علمی آن بود که آن پیشنهاد هم در آن زمان کاری شجاعانه بود و نتیجه کار نیز درخشان و مورد تحسین محققان واقع شد. سخن در این مورد بسیار است. پورجوادی، همچون بجنوردی و بروجردی، به ایران و فرهنگ ایران خدمت بسیار و راهبردی کرده‌ است. جامعه سیاسی و اداری ایران می‌توانست و همچنان می‌تواند، بیش از اینها نسبت به آنان و دستاوردهایشان قدرشناسی کند. ولی اکنون مهم این است که نسل جوان و نوخاسته علمی کشور ما ضمن توجه دقیق و عمیق به دستاوردهای پژوهشی و آثار پورجوادی به دستاورد بزرگ او در تمرکز و پناه دادن به محققان و کارشناسان دانشگاهی ایران توجه کرده و صفحه خاصی از تاریخ علم و سیر تحولات فرهنگی ایران را به آنان و همگنان آنها اختصاص دهند.

بی‌گمان، این نوشته می‌توانست به افراد دیگری از این دست و با اینگونه خدمات ارزشمند علمی و پژوهشی بپردازد. ولی حیف و صدحیف که برخی از کسانی که من در این موارد در ذهن داشتم تا از آنان نیز ذکر خیر فرهنگی کنم، اکنون سخت گرفتار سیاست‌زدگی و سیاست‌ورزی، به‌خصوص از نوع شرقی آن هستند و ناگزیر در این ورطه، اعتبار و جایگاه و وجهه علمی و پژوهشی خود را برای پروژه‌ها و کارزارهای سیاسی زودگذر و دارای تاریخ مصرف گرو گذاشته و بیش از مردم و جامعه، در حق شخص خود و مقام و مراتب علمی خود ظلم کرده‌اند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید