شنبه, 01ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان به بهانه یکصد و بیست و ششمین مرگ روز محمدعلی جمالزاده؛ «قصه ما به سر رسید» کلاغه به خونش نرسید

نام‌آوران ایرانی

به بهانه یکصد و بیست و ششمین مرگ روز محمدعلی جمالزاده؛ «قصه ما به سر رسید» کلاغه به خونش نرسید

برگرفته از هنرنیوز

 

حدود یک قرن و بیست و شش سال از زادروز محمدعلی جمالزاده پدر داستان نویسی ایران می گذرد و قریب شانزده سال است که وی چهره در نقاب خاک کشیده است.

متنی که در زیر آمده است به قلم دکتر ایرج افشار درباره او و فهرست بندی آثار اوست؛

جمالزاده در یکصد و شش سالگی درگذشت. زادنش به سال ۱۳۰۹ قمری در شهر اصفهان روی داد و مرگش روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو – کنار دریاچه لمان – فرا رسید. پدرش سید جمال الدین واعظ اصفهانی نام داشت. محل اقامت او شهر اصفهان بود، ولی غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف می رفت.
در ده سالگی او، سید جمال اقامت در تهران را اختیار کرد و دو سه سالی بیش نگذشت که فرزند خود محمد علی را برای تحصیل به بیروت فرستاد(۱۹۰۸).جمالزاده در بیروت بود که اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی خواهان دچار سرنوشتی شد.سید جمال نیز در شهر بروجرد طناب انداخته و مقتول شد.
جمالزاده پس از چند سال متمایل به تحصیلات دانشگاهی اروپایی شد در سال ۱۹۱۰ قصد عزیمت به اروپا کرد. تا سال ۱۹۱۱ در سوئیس بود. در این سال به فرانسه آمد و دیپلم علم حقوق خود را در دانشگاه شهر دیژون گرفت. در سال ۱۹۱۵ به دعوت کمیته ملیون ایرانی، به برلن آمد و تا سال ۱۹۳۰ در این شهر زیست. جمالزاده پس از ورود به برلن، مدت درازی نگذشت که به ماموریت از جانب کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه اعزام شد بعد از شانزده ماه به برلن بازگشت و برای همکاری به مجله کاوه دعوت شد و تا تعطیلی آن با مجله کار می کرد. پس از آن مدت هشت سال سرپرست محصلین ایرانی بود و به خدمت محلی سفارت ایران در آمد. بعد به جامعه ملل پیوست و در سال ۱۹۵۳ بازنشسته شد و به ژنو مهاجرت کرد. وی در این دوران هفت بار به ایران سفر کرد ولی در هر یک از این سفر ها مدت کوتاهی در ایران بیش نماند. اما در سراسر این مدت با ایران می زیست. هر روز کتاب فارسی می خواند. هر چه تالیف و تحقیق کرد درباره ایران بود و اگر هم درباره ی ایران نبود به زبان فارسی و برای بیداری و گسترش معارف ایرانیان بود. لذت می برد از اینکه فارسی حرف بزند و خانه اش آراسته به قالی و قلمکار و قلمدان و ترمه و تافته و برنجینه های کرمان و اصفهان و یزد بود.
جمالزاده در رشته حقوق درس خواند ولی در آن مباحث یک سطر هم به قلم نیاورد. باید قبول کرد که دانشگاه واقعی او دوره ی همکاریش با مجله کاوه در برلن بود. وی از هم سخنی با ایرانیان دانشمند و مستشرقان نامور، دریافت های سودمند کرد. استفاده از کتاب خانه خاص و بزرگ کاوه و شرکت در جلسات خطابه های علمی و تحقیقی، موجب بسط یافتن دامنه معرفت و بینش جمالزاده شد.
جمالزاده فعالیت فکری و نویسندگی را با پژهش آغاز کرد و پیش از آنکه در داستان نویسی آوازه بیابد، نویسنده ی مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی به شمار می رفت.
نوشته های جمالزاده را در شش گروه می توان شناخت:


الف) نگارش های پژوهشی:
در این رشته مهم تر از همه گنج شایگان(۱۳۳۵) یا تاریخ اقتصادی ایران است و هنوز هم واجد اعتبار و مرجع اصلی عموم کسانی است که به تحقیق در این زمینه می پردازند.تاریخ روابط ایران و روس تالیفی است که درباره آن نوشته اند:
فرهنگ لغات عامیانه کتابی است که شالوده ی آن از روزگار نگارش داستان های یکی بود و یکی نبود گذاشته شد که محتوی هفت هزار واژه و اصطلاح و ترکیب می باشد.
فهرست کتاب های تالیفی او در زمینه تاریخ و ادبیات چنین است:
گنج شایگان
تاریخ روابط روس با ایران
پند نامه سعدی یا گلستان نیک بخت
یقصه ی قصه هابانگ نای ( داستان های مثنوی مولانا)فرهنگ لغات عوامانه
طریقه نویسندگی و داستان سرایی
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
اندک آشنایی با حافظ


ب) نگارش های داستانی:
فارسی شکر است نخستین نوشته اوست که هفتاد و پنج سال پیش به چاپ رسید. کتاب یکی بود و یکی نبود وی موجب تحسین و تمجید همگان و نوشتن ستایش نامه هایی درباره آن شد.
از داستان های جمالزاده نمونه هایی به زبان های انگلیسی، فرانسه، آلمانی، روسی، ایتالیایی و ژاپنی و …ترجمه شده است.
گر چه توفیق نوشته های بعدی او به مرز یکی بود و یکی نبود نرسید اما وی قطعات زیبا و ماندگاری را خلق کرده است. که شهرت جهانی یافته و در کشور های متعدد چاپ شده است. فهرست کتاب های او در این رشته به ترتیب نگارش چنین است:
یکی بود و یکی نبود
دار المجانین
عمو حسینعلی
صحرای محشر
قلتشن دیوانراه آب نامه
معصومه شیرازی
سر و ته یک کرباس
تلخ و شیرین
شاهکار (دو جلد)
کهنه و نو
غیر از خدا هیچ کس نبود
آسمان و ریسمان
قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار
قصه ما به سر رسید


ج) نگارش های اجتماعی- سیاسی
آنچه جمالزاده در مباحث سیاسی نوشت مقاله هایی است که به هنگام همکاری با مجله کاوه در راه مبارزه با نفوذ روس و انگلیس در مجله مذکور منتشر کرده و پس از آن، از نوشتن گفتار های سیاسی دست کشید. که به ترتیب نگارش چنین است:
آزادی و حیثیت انسانی
خاک و آدم
زمین،ارباب،دهقان
تصویر زن در فرهنگ ایران


د) نگارش های ترجمه ای:
ترجمه های جمالزاده دو نوع است. قسمتی آنهاست که پیروی از متن را الزامی دانسته مانند آثار مولیر و شیللر. قسمتی دیگر انهاست که برای مناسب ساختن متن با ذوق خواننده ایرانی در آنها دست برده و به آرایش زبانی و تعبیراتی آنها پرداخته. مانند کتاب قنبر علی جوانمرد شیراز اما به گفته خودش، چیزی از روح و مغز داستان نکاسته و فقط شاخ و برگ آن را افزوده است.
قهوه خانه سورات یا جنگ هفتاد و دو ملت (برناردن دو سن پیر)
ویلهلم تل ( شیللر)
داستان بشر (هندریک وان لون)
دون کارلوس (مولیر)
خسیس (مولیر)
داستان های برگزیده از چند نویسنده خارجی
دشمن ملت ( ایبسن)
داستان هفت کشور
بلای ترکمن در ایران قاجاریه
قنبر علی جوانمرد شیراز (آرتور کنت دوگوبینو)
سیر و سیاحت در ترکستان و ایران (هانری موزر)
جنگ ترکمن (آرتور کنت دوگوبینو)


هـ ) نوشته های خاطراتی:
نوشته های خاطراتی او دو گونه اند: قسمتی به سرگذشت دوستان و هم روزگارانش اختصاص دارد. مانند صادق هدایت، امیر مهدی بدیع، غلامحسین یوسفی و ….
قسمتی دیگر از نوشته های خاطراتی او عبارت است از آنچه مرتبط با سرگذشت پدرش و خودش می شود. که به صورت پراکنده در مجلات مختلف چاپ شده است.
و)نوشته های تفننی:
مقصود کتاب هایی است که بریده ها و چیده های مطالبی از کتاب ها و روزنامه های گوناگون و شنیده های افواهی را در آنها گرد آمده است.
هزار بیشه
کشکول جمالی(دو جلد)
صندوقچه ی اسرار(دو جلد)
یکی دو کتاب کوچک هم برای نوجوانان نوشت مانند اصفهان.


ز) انتقاد و معرفی کتاب:
جمالزاده تقریبا هر کتابی را که دریافت می کرد می خواند و در حاشیه آن یادداشت های ذوقی یا انتقادی می نوشت که برای مولف آن کتاب می فرستاد و یا به صورت مقاله در مجله ها چاپ می کرد. شاید نزدیک به هشتاد مقاله از این گونه داشته باشد که مهم ترین آنها در مجله راهنمای کتاب چاپ شده.
جمالزاده زمستان ۱۳۷۶ در ژنو درگذشت. او پنجاه و سه سال پیش از آن(خرداد ۱۳۲۳) در پایان کتاب سر و ته یک کرباس نوشت:
« در این آخر عمری تنها آرزویی که دارم این است که در همان جایی که نیم قرن پیش به خشت و خاک افتاده ام همان جا نیز به خاک بروم و پس از طی دوره ی پر نشیب و فراز عمر، خواب واپسین را در جوار زاینده رود دل نواز سر به دامان تخت فولاد مهمان نواز نهاده دیده از هستی پر غنج و دلال و پر رنج و ملال بربندم.»
اما ای بسا آرزو که خاک شده است. او به جای آرمیدن بر کناره زاینده رود کنار دریاچه لمان به خاک رفت.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید