پنج شنبه, 15ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان سرو قد افراشته - پرونده‌ای به مناسبت هشتاد سالگی استاد محمدرضا شفیعی‌کدکنی

نام‌آوران ایرانی

سرو قد افراشته - پرونده‌ای به مناسبت هشتاد سالگی استاد محمدرضا شفیعی‌کدکنی

برگرفته از تارنمای شهرآرانیوز / ایرانی

 

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی (۱۳۱۸، کدکن) شخصیتی بسیار مهم در تاریخ ادبیات معاصر ایران است. او از دوستان و ارادتمندان بزرگِ شعر معاصر ایران، مهدی اخوان ثالث، بوده است

فردا نوزدهم مهر، سالروز رخدادی خجسته است. این رخداد اگرچه در ارتباط با فرهیخته‌مردی معنا پیدا می‌کند که خراسانی است و سال‌ها در مشهد زیسته و پرورش یافته است، می‌تواند امری فراتر از جغرافیایی خاص باشد، چنان‌که خود آرزو کرده است: «ای کاش، آدمی وطنش را/ مثل بنفشه‌ها/ (در جعبه‌های خاک)/ یک روز می‌توانست/ همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست/ در روشنای باران/ در آفتاب پاک». مردی که در‌عین این جهان‌میهنی، به خراسانش و ایرانش عِرق دارد و این دل‌بستگی را می‌توان از بیش از نیم سده تلاش برای ارتقای فرهنگ و ادب ایران و معرفی بزرگان خراسانی تمدن ایرانی به‌ویژه در عرصه عرفان دریافت. از این رهگذر، اشاراتی که در شعرهایش دیده می‌شود، خود مصداقی دیگر بر این ادعاست: او وقتی در سروده‌های اجتماعی خود جباران زمانه را نکوهش می‌کند آن‌ها را تاتار می‌خواند که در تاریخ، قومی خون‌خوار و دشمن ایران بوده است، یا جایی‌که خسرو آواز ایران را می‌ستاید، او را «سفیر شادی وطن» خطاب می‌کند.

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی(1318، کدکن) شخصیتی بسیار مهم در تاریخ ادبیات معاصر ایران است. او که از دوستان و ارادتمندان آن بزرگِ شعر معاصر ایران، مهدی اخوان ثالث، بوده است، خود شاعری برجسته است که چامه‌های اجتماعی و انتقادی‌اش شهرت فراوان دارد: «آخرین برگ سفرنامه باران/ این است/ که زمین چرکین است» یا «نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن/ در این حصار جادویی روزگار بشکن».

او همچنین کتاب‌هایی نظری در حوزه ادبیات فارسی نگاشته که شهرت بسیار دارند: «صور خیال در شعر فارسی»، «موسیقی شعر»، «زب‍ان ش‍ع‍ر در ن‍ث‍ر ص‍وف‍ی‍ه‌» و جز این‌ها. از آن میان توجه به عرفان ایرانی اسلامی -که آن را همان تصوف می‌داند- بخش شایان توجهی از آثار او را به خود اختصاص می‌دهد؛ چه در قالب تصحیح متون نظم و نثر عرفانی و چه به شکل آثاری که درباره صوفیان و عارفان نوشته است: مجموعه «از میراث عرفانی»، کتاب‌های فریدالدین عطار نیشابوری و‌... .
استاد دانشگاه تهران در‌زمینه ترجمه نیز دستی بر آتش دارد؛ آثاری مانند «تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا» نوشته رینولد ا. نیکلسون یا «تاریخ نیشابور» از ابوعبدا... حاکم نیشابوری، اثباتی بر این بخش کارنامه اویند.
شفیعی مقالات متعددی نیز در نشریات داخلی و خارجی به چاپ رسانده است تا اکنون در هشتادسالگی نام خود را به‌عنوان فرهیخته‌ای پرکار نیز تثبیت کرده باشد. از دیگر افتخارات او کسب نشان‌های «مشهد پایتخت فرهنگی جهان اسلام» و «نشان عالی هنر برای صلح» است. پرونده پیش رو، ادای دینی است به این فقیه، ادیب، شاعر، پژوهشگر، مصحح، مترجم و‌... که افتخار ایران است.

 

تولد پیران خراسان از دل تذکره
گفت‌وگو با دکتر مجتبی مجرد درباره تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی از متون کهن فارسی

رادمنش | دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ادیبی است چندبعدی که در میان کتاب‌های گوناگون او، از دفترهای سروده‌هایش تا پژوهش‌ها و تصحیح متون کهن فارسی دیده می‌شود. در این میان، تصحیح‌ او به ویژه آنچه از آثار عطار نیشابوری به بازار کتاب فرستاده است، جایگاه ویژه‌ای دارد. این جایگاه تا بدان‌جاست که «تذکره‌الاولیا»ی شیخ عطار با تصحیح او که در سال جاری منتشر شد، برخلاف آنچه درباره آمار پایین کتابخوانی ایرانی‌ها گفته می‌شود و تخصصی بودن این اثر و بهای زیاد کتاب در وضعیت اقتصادی کنونی، با اقبال شگفت‌انگیز مخاطبان روبه‌رو شد.در گفت‌وگوی پیش‌رو، از دکتر مجتبی مجرد، پژوهشگر و استادیار زبان و ادبیات فارسی، درباره تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی پرسیده‌ایم. از مجرد تا‌ کنون کتاب‌هایی چون «سنت تصحیح متن در ایران پس از اسلام»، «تاریخ علمای خراسان» (تصحیح) و جز این‌ها به چاپ رسیده است.

از معروف‌ترین تصحیحات آثار عطار، تصحیحاتی است که استاد شفیعی کدکنی انجام داده‌اند. در کار ایشان چه ویژگی‌هایی را می‌بینید که باعث تمایزشان از دیگران می‌شود؟
در تصحیح متن ما دست‌کم با دو مسئله روبه‌روییم؛ یکی روش‌هایی که برای تصحیح‌ متن به کار می‌رود و دیگری قدرت فهم و ذوق و تتبع مصحح. دکتر شفیعی کدکنی در تصحیح آثار عطار از همان روش‌های مرسومی استفاده کرد‌ه‌اند که دیگران استفاده کرده‌اند و چه‌بسا حتی دیگران در استفاده از این روش‌ها پایبندتر از او باشند. اما وجه شاخص تصحیحات ایشان در آن شق دوم نهفته و آن ذوق بسیار بسیار ارزشمند و متتبعانه ایشان در باب عطار است‌. به هر حال ایشان کسی است که چندین دهه از عمرشان را صرف تتبع و خواندن آثار عطار کرده است و خود همین امر یک منظومه فکری برای ایشان تشکیل داده که بسیار نزدیک است به آن چیزهایی که عطار در آثارش قصد بیان آن‌ها را داشته است. پس اگر بخواهیم علل اصلی برجستگی تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی را ذکر کنیم، قطعا اولین و مهم‌ترین عامل دانش بسیار گسترده‌ای است که در نتیجه چندین دهه تتبع و خواندن آثار عطار و آنچه نزدیک به آثار عطار است، چه از حیث زبانی و چه از حیث موضوع، برای ایشان حاصل شده است. از طرفی تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی، چه آثار عطار و چه بقیه آثار، تعلیقات ارزشمندی دارد که ایشان نگاشته‌اند. این تعلیقات در بسیاری از موارد حاوی نکات تازه‌یابی است که در حوزه‌های مختلفی چون تاریخ زبان فارسی، تاریخ فرهنگ ایرانی، تاریخ تصوف و زمینه‌هایی از این دست بسیار ارزشمند است و چه‌بسا برای اولین بار مطرح می‌شود. سومین نکته‌ای که در آثار ایشان بسیار به چشم می‌خورد، دقت‌های بسیار ظریفانه و موشکافانه‌ای است که گاهی این دقت در باب یک حرف اضافه منجر به نتیجه‌گیری‌هایی در نوع خود کم‌سابقه یا بی‌سابقه می‌شود.

 


فکر می‌کنید چرا استاد از میان متون کهن فارسی که به تصحیح و پژوهش با محوریت آن‌ها پرداخته، توجه ویژه‌ای به برخی مخصوصا آثار شیخ عطار داشته است؟
درباره دیگر متون، یک نکته بسیار مشخص و برجسته است و آن حس خراسان‌دوستی بسیار عجیب و غریبی است که در دکتر شفیعی کدکنی وجود دارد، و نه فقط در ایشان بلکه در اقران ایشان مانند اخوان‌ثالث هم وجود داشته است. این خراسان‌گرایی از آن روست که دکتر شفیعی کدکنی خراسان را یا به تعبیر خود ایشان در گستره محدودتر، نیشابور را فشرده‌ای از ایران کهن می‌داند و به همین دلیل شاید همین عرق خراسان‌دوستی و نیشابوردوستی باعث شده است ایشان به ویژه در باب عطار نیشابوری اهتمام ویژه‌ای داشته باشد. البته به هر حال اینکه ایشان خود زاده کدکن است و به تعبیر خودشان کدکن محل زندگی عطار نیشابوری بوده هم در این مسئله بی‌تأثیر نیست.


اهمیت دو تصحیح مشهور دیگر ایشان، غزلیات شمس و اسرارالتوحید را در مقایسه با دیگر تصحیحات موجود این آثار در چه می‌بینید؟
ایشان غزلیات شمس را تصحیح نکرده‌اند، بلکه گزیده‌ای از آن را در دو چاپ مختلف ارائه کرده‌اند که به تعبیر خود ایشان مبتنی بر همان تصحیح بدیع‌الزمان فروزان‌فر است. البته ایشان در بعضی جاها نکاتی را متذکر شده‌اند، نکاتی که جنبه تصحیحی هم می‌تواند داشته باشد، اما دست به تصحیح غزلیات شمس نزده‌اند، هر چند در مواضع گوناگون این نکته را متذکر شده‌اند که غزلیات شمس نیازمند بازنگری و تصحیح دوباره است. بسیاری از آنچه به اسم غزل‌های مولانا در نسخه‌های غزلیات شمس وارد شده از آن مولانا نیست. غزلیات شمس باز از حیث داشتن تعلیقات بسیار مفید، خیلی ارزنده است، ضمن اینکه خود گزینش استاد شفیعی کدکنی از این غزلیات مبتنی بر یک شم مولاناشناسی است. ایشان براساس شم مولاناشناسی تشخیص داده‌اند که این غزلیات منتخب در مقایسه با دیگر غزل‌ها بیشتر به نگاه و جهان‌بینی مولانا شباهت دارد. در باب تصحیح اسرارالتوحید هم چنان‌که دیگران هم گفته‌اند ایشان کار را تا حد زیادی به اتمام نزدیک کرده‌ است. اینکه بعد از دکتر شفیعی کسی دوباره بخواهد به سراغ اسرارالتوحید و تصحیح آن برود جزو امور بعید به شمار می‌رود. چرا که مقدمه بسیار عالمانه و مفصلی که ایشان بر این کتاب نوشته‌اند، تعلیقات ارزشمندی که خودش یک جلد جداگانه است و بسیاری از مسائل مربوط به ابوسعید ابوالخیر عرفان و تصوف او را آشکار می‌کند، همه این‌ها جزو ویژگی‌های تصحیح ایشان است. روی هم رفته به دلیل اینکه دکتر شفیعی کدکنی نسخه‌های خوبی در اختیار داشته‌اند و باز همان دقت‌ها و موشکافی‌های خاص در نسخه ارائه شده ایشان از اسرارالتوحید به چشم می‌خورد، این کتاب چه از حیث مقدمه و چه از حیث تصحیح متن و چه از حیث تعلیقات، بسیار بسیار ارزشمند است.

کتاب‌هایی را که درباره و با استفاده از گزیده سخنان عارفان و صوفیان مشهوری چون بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی منتشر کرده است، چطور؟ آیا می‌توان این‌ها را تصحیح شمرد؟
چنان‌که می‌دانید، مجموع این کتاب‌ها که با عنوان پیران خراسان منتشر شده است، متفرعاتی است از تصحیح تذکره‌الاولیای عطار، یعنی اینکه جناب شفیعی کدکنی چند دهه مشغول تصحیح تذکره‌الاولیای عطار بودند -که شکر خدا این کتاب امسال عرضه شد- و حاصل این تلاش علاوه بر خود اثر یادشده، مجموعه کتاب‌هایی در کنار آن شده است. دکتر شفیعی در ضمن تصحیح وقتی به نام برخی بزرگان تصوف می‌رسیده که عطار از آن‌ها گفته است، در پی این هم بوده که منابع عطار برای ذکر این بزرگان چه بوده است. مثلا در باب بایزید بسطامی به سراغ کتاب «النور من کلمات ابی‌طیفور» می‌روند که بعد می‌بینند اصل عربی آن مشکل دارد، ایشان دوباره آن کتاب را تصحیح و به فارسی ترجمه می‌کند و بعد با برخی مقدمات و حواشی دیگر با عنوان «دفتر روشنایی» این اثر را منتشر می‌کند. این نشان‌دهنده این است که چقدر ایشان در تصحیح تذکره‌الاولیا و البته بقیه آثار عطار و دیگر متون زحمت کشیده‌اند و برای تصحیح یک اثر و برای تصحیح بخش مختصری از یک اثر، به سراغ منابع دیگر رفته و باز آن منابع را تصحیح کرده و الی آخر.

   ..........................................


نقدهای حاشیه‌ساز
نگاهی به سخنان جنجالی شفیعی‌کدکنی درباره شاملو و نیما

رضوانی| وقتی کسی، فارغ از اینکه در چه جایگاهی است، به مشاهیری که هواخواهان زیادی دارند انتقادی وارد می‌کند، دور از انتظار نیست که حاشیه‌های بسیاری درست شود. دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی هم اگرچه به نقدهای تند شهره نیست، نقد و انتقادش به برخی مشاهیر برای طرفداران آن‌ها گزنده بوده است. آنچه را او درباره احمد شاملو و نیمایوشیج گفته است، می‌توان از نمونه‌های این ابراز دیدگاه‌ها دانست. در سال1999 نامه‌ای از توکیو می‌رسد که گیرنده‌اش مشخص نیست، اما فرستنده‌اش چرا؛ سراینده «به کجا چنین شتابان؟» در این نامه نقدهایی به ا. بامداد وارد می‌کند که بعدها در کتاب «با چراغ و آینه» منتشر می‌شود. او در بخشی از این نامه می‌نویسد: «شاملو «مختلف‌الاضلاعی» است که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان‌ها می‌بینند و باز از «مختلف‌الاضلاعِ» شعرِ او هم فقط «ضلعِ» بی‌وزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچه‌ای چل‌برگ و با مداد دلش می‌خواهد ا. بامداد شود. [...] حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید «تجزیه» و «تحلیل» کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود ولی به‌هر‌حال، از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرفِ شعر، آن هم شعرِ این‌طوری -که در روزنامه‌ها می‌بینیم- نخواهند کرد. تو بهتر از هر کسی می‌دانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجه پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامه‌ها است.»
نقد شاملو که خود نقدهای تندی به بزرگانی چون فردوسی و سعدی وارد کرده بود، شهامتی می‌خواهد که دکتر شفیعی‌کدکنی از خود نشان می‌دهد؛ او با علم به اینکه مورد‌حمله قرار می‌گیرد، از بیان این دیدگاه‌هایش دریغ نمی‌کند، زیرا آن‌طور‌که در نامه‌اش نوشته است، شاملو باید تجزیه و تحلیل شود و اگر امروز این کار را نکنند، «این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد».
اما مقدمه‌ای که دکتر شفیعی‌کدکنی بر «گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری» نوشت، بار دیگر فضای ادبی کشور را از یکنواختی معمول خارج کرد. او در این مقدمه، به تاریخ شعرهای نیما و اصالت برخی از آن‌ها ایراد وارد کرده و این نظر را مطرح کرده که نیما از پرویز ناتل خانلری در شعرش تأثیر گرفته است؛ «قدری شجاعت لازم دارد و اندکی هم احتیاط که کسی امروز بگوید و از غوغای «عوام روشنفکر» نترسد که شاید بشود تأثیر اندکی از بعضی شعرهای خانلری را بر بعضی از شعرهای نیما، در سال‌های بعد از شهریور۱۳۲۰، دید. ظاهرا در تاریخ ادب فارسی، کفری صریح چنین که من گفتم کسی نگفته است و چنین خرق اجتماعی، در حدّ جنون، هیچ‌کس مرتکب نشده است که دست‌کم، در یکی دو شعر، نیما را متأثر از خانلری بداند ولی برای من -با همه ارادتی که به نیما دارم و با همه ستایشی که نسبت به عظمت او همیشه نشان داده‌ام- یک مسئله همیشه جای بحث بوده است و من از مطرح‌کردن آن هیچ پرهیز و پروایی ندارم. [...] آن کفر بزرگ و آن ذنب لایُغفَر این است که «در‌مورد آثار نیما‌یوشیج» چه نظم او و چه نثر او، ملاک اعتبار «تاریخ نشر» آن‌هاست و نه تاریخی که در پای آن‌ها نهاده شده است. نیما با نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه‌اش به ما ثابت کرده است که با همه مقام شامخ هنری‌اش، در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده است و بعضا از تهمت‌زدن به دیگران، گویا در لحظه‌های خشم و کین، پروا و پرهیز نداشته است. به همین دلیل تاریخ آن نامه‌ها و تاریخ آن شعرها، فقط در حدّ زمان انتشارشان اعتبار دارد و لاغیر. من جست‌وجویی در مطبوعات آن سال‌ها ندارم ولی تصور می‌کنم که نیما‌یوشیج شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد‌۱۳۲۳ سروده است و تاریخ قدیمی‌تری- فروردین‌۱۳۲۳- زیر شعر گذاشته است و تا‌آنجا‌که می‌دانم تاریخ نشر آن شعر نیما سال‌ها بعد از نشر شعر خانلری بوده است. [...] احتمال اینکه نیما بعد‌از شهریور‌۱۳۲۰ از کارهای خام و پخته شاگردانش مایه‌هایی گرفته باشد و تاریخ بعضی شعرها را به قبل از شهریور یا سال‌هایی قبل از تاریخ آن شعرها بُرده باشد، هست [...] می‌خواهم بگویم که احتمالا نیما‌یوشیج شعر «با غروبش» را بعد از خواندن شعر خانلری سروده است؛ چنان‌که تردیدی ندارم که «حرف‌های همسایه» را -با هر تاریخی که در زیر آن‌ها نهاده- به تأثیر از «چند نامه به شاعری جوان» ریلکه و ترجمه خانلری که در ۱۳۲۰، انتشار یافته نوشته است؛ البته بنده غافل از این نیستم که نیما هم زبان فرانسه تا‌حدی می‌دانسته و ممکن است نامه‌های ریلکه را در زبان فرانسه خوانده باشد و بگذارید این کفر دیگر را همین جا بگویم که به نظر من بخش‌های اصلی و محوری «ارزش احساسات» هم ترجمه آزاد و «بفهمی‌نفهمی» از یک کتاب فرانسوی است که مطالبی از کتابی نظیر دایره‌المعارف اسلام (چاپ اول)، درباره شعر معاصر ترک و عرب بر آن افزوده شده است.»
نقدهایی که در این مقدمه متوجه نیما شد، نقدهایی به خود را به‌دنبال آورد؛ از‌جمله صحبت‌های تند شراگیم یوشیج، پسر نیما و همچنین نقد افشین علای شاعر که نوشت: «فقط اجازه می‌خواهم به‌عنوان یک مخاطب شعر به خاطر شریف استاد بیاورم که موضع اخیرشان پیرامون نیما لااقل در لحن و شیوه، برازنده نبود و ما را به یاد اشتباه تاریخی زنده‌یاد شاملو درباره فردوسی بزرگ انداخت!»

   ..........................................

 

دلبسته خراسان و صبح‌های دل‌انگیز نیشابور است

رضا نقدی
پژوهشگر فرهنگ

استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی فرزند مرحوم آشیخ میرزا محمد است. خانواده شفیعی نسل اندر نسل از شیوخ کدکن بوده‌‏اند و لقب میرزا و نام شفیع و همچنین شفیعی که در این خانواده مرسوم است، برگرفته از نام میرزا محمد شفیع، وزیر شاه عباس اول صفوی است. بنده، رضا نقدی که افتخار خویشی از طرف مادر (پسرعموی مادر) با ایشان دارد در بعضی از مواقع که استاد به مشهد تشریف آورده‏‌اند به زیارت ایشان رفته و در بعضی از سفرهای ایشان به شهرهای خراسان ملازمشان بوده‌ام. گزارش این سفرها و شیرینی همراهی و اتفاقات آن خود کتابی خواندنی است. ولی به طور کلی آنچه در اینجا می‌توان گفت اینکه یکی از خصلت‌های مهم استاد در سفر و حضر مطالعه و جست‌وجوست. مثلا در سفرهای خراسان، ایشان از هر شهر و مکان باستانی و مقبره و یادمانی که دیدن می‏‌کردند قبلا درباره آن مطالعه و ‌تحقیق فراوان و با آن مکان آشنایی کامل پیدا می‌کردند و دیدن این شهر و مکان و مقبره درواقع تحقیقات میدانی ایشان بود. در سفر سال 1376 به تربت حیدریه ایشان پیشنهاد کرد تا به کاشمر برویم، به آنجا که رسیدیم شب شد و مجبور شدیم به نیشابور برگردیم، در این سفر هدف ایشان این بود که خودشان را به نامق در کوهسرخ کاشمر برسانند زیرا در آنجا مزار شیخ ابوالحسن پدر شیخ احمد جامی واقع بود و استاد برای استنادات کتاب «درویش ستیهنده» باید آنجا را می‌دیدند.
از برنامه‏‌های سفر استاد به خراسان، ابتدا زیارت امام رضا(ع) و سپس حاضر شدن بر سر مزار مادرشان فاطمه سلطان، دختر شیخ عبدالرزاق کدکنی (متوفی 21 اسفند 1331)، در باغ رضوان در ضلع شمالی حرم مطهر است. سپس دیدار اقوام و خویشان. محل سکونتشان در منزل پسر عمویشان، روانشاد محمد شفیعی، است که از نیکان روزگار و یکی از ملازمان همیشگی استاد بود. چند سال پیش که هنوز انجمن ادبی قهرمان دایر بود و شاعران و دوستانش زنده بودند سری به آنجا می‌زد؛ دوستانی همچون: احمد کمال‌پور، ذبیح‌ا... صاحبکار، محمد قهرمان، محمد عظیمی، علی باقرزاده و ... در هنگام درگذشت این دوستان، از تهران می‌آمدند و در مراسم تعزیه‌شان حاضر می‌شدند. مدتی بود که دوست شاعرشان محمد عظیمی مریض بود، در هنگام آمدن به مشهد دسته‌گلی با شیرینی تهیه می‌کردند و به عیادت ایشان می‌رفتند. از اقوام و همشهریان که صمیمیت بیشتری با آن‌ها دارند استاد محمد عبداللهیان پسر خاله ایشان و شیخ محمد خرقانی از همشهریان و همدرسان ایشان در حوزه علمیه و دانشگاه است که معمولا در سفر و حضر با ایشان است. از استادان مشهد با استاد دکتر محمدجعفر یاحقی نزدیک است و معمولا در سفر مشهد در جلسه علمی‌ای که در قطب علمی دانشکده ادبیات تشکیل می‌شود شرکت می‌کند.
استاد شفیعی به بیشتر شهرها و روستاهای خراسان سفر کرده است و از جمله در هر سفرش سری به شهرهای نیشابور و زادگاهش کدکن می‌زند. در نیشابور به زیارت عطار و خیام می‌رود و چندین بار با ایشان از آثار تاریخی نیشابور مثل قهندز و شارستان و شادیاخ و ...دیدن کرده‌ایم. حتی شبی مانده و از صبح دل‌انگیز نیشابور بهره برده‌ایم. معمولا یک روز و یک شب را در زادگاهش کدکن به سر می‌برد. هنوز باغ پدری‌اش در کدکن آباد است و به آنجا می‌رود و یادی از دوران کودکی و نوجوانی می‌کند و از اقوام و خویشان خبر می‌گیرد و بر سر مزار همشهریان و اقوامش در گورستان عیدگاه حاضر می‌شود و فاتحه‏‌ای نثار روحشان می‌کند؛ اقوامی همچون: دایی‌اش عباسعلی و خاله‌اش عذرا و عمویش میرزا حسین و دختر عمویش فاطمه و ... . استاد از تمام مناطق و روستاهای اطراف کدکن مثل دافی و اسفیز و برس و گلبو و ... دیدن کرده و حتی تا بلندترین نقطه سلسله جبال چهلتن و قله ملکوه رفته است که صعود و فرودی خاطره‌انگیز و تاریخی است که مجال آن در اینجا نیست. در این سفرها، او را فرهنگیان و استادان کدکن مثل استاد عبدالهیان، استاد خرقانی، دکتر مجیدی، دکتر یاوری، دکتر نجارزاده، دکتر فخرایی و غیره همراهی می‌کردند. در سفرهای اخیرش استادانی برجسته‏ مثل استاد ایرج افشار، استاد پارسی‌نژاد و دکتر اسلامی و دکتر فتوحی رودمعجنی با او همراه بودند.
او خوش‌سفر و بدون تشریفات است. در غذا سختگیر نیست و به‌خصوص شب‌ها با نان و ماست و پنیری سر می‌کند. ملاحظات همسفر را دارد و از همه مهم‌تر سعی می‌کند آزارش حتی به مورچه‏‌ای نرسد. همراهی با ایشان کلاس زندگی و علم است و در هر لحظه از افاضات ایشان بهره‌ها می‌توان برد. بدون هیچ خست و دریغی تمام داشته‌‏هایش را نثار طالب آن می‌نماید. در حلال و حرام دقت وافری دارد. از رفتن به مجالسی که سود علمی ندارد و برای نمایش و سوء‌استفاده است به‌شدت پرهیز می‌کند. توجه ویژه‌ای به مناطق کم‌برخوردار و مردم نیازمند دارد. علاقه خاصی به خراسان و استادان و همشهریان خراسانی خود دارد و بسیاری از آن‌ها مهمان او بوده‌اند و اگر کاری از دستش بر‌آید دریغ نمی‌نماید. بسیاری خواستند برای او جشن و همایش یا بزرگداشتی برگزار کنند ولی به شدت مخالفت کرده است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... .

   ..........................................


از بودن و سرودن
ادای احترامی به استاد شفیعی کدکنی و دو مطالبه فرهنگی

یوسف بینا
شاعر و مدرس زبان و ادبیات فارسی

استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی یکی از شخصیت های جامع الاطراف در ادبیات امروز ایران به شمار می آید که از این منظر هیچ یک از دیگر بزرگان حوزه ادبیات معاصر و حتی دیگر حوزه ها با او قابل قیاس نیستند. دکتر شفیعی کدکنی که بیش از 60 سال از عمر شریفش را خالصانه و به بهترین نحو ممکن به مطالعه و پژوهش و سرایش و نگارش در حوزه شعر و ادبیات فارسی اختصاص داده، هم زمان یکی از بزرگ ترین شاعران و نظریه پردازان معاصر ایران، بزرگ ترین پژوهشگر ادبیات عرفانی فارسی، یکی از بزرگ ترین نسخه شناسان و مصححان نسخ خطی، یکی از بهترین مقاله نویسان و یادداشت نویسان حوزه ادبیات و فرهنگ ایرانی، بزرگ ترین استاد رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های ایران و حتی جهان و در عین حال یکی از بزرگ ترین نویسندگانی است که آثارش علاوه بر تأثیرگذاری علمی و جریان سازی ادبی به عنوان نوعی فصل الخطاب در میان اهالی ادبیات دانشگاهی شناخته می شود و شگفت اینکه همه این ویژگی ها که هریک می تواند فضیلتی منحصربه فرد برای هر کسی باشد، به علاوه نوعی ویژه از اخلاق شاعرانه و عارفانه، در یک فرد جمع شده و از او شخصیتی منشورگونه ساخته است که در دوران معاصر ایران بی مانند و در همه تاریخ کم مانند است.
نکته دیگر درباره دکتر شفیعی کدکنی این است که اشعار و آثار استاد فقط در میان مخاطبان حرفه ای شعر معاصر و پژوهشگران ادبیات فارسی شناخته شده و ارجمند نیست، بلکه عموم فارسی زبان ها و حتی غیرفارسی زبان های علاقه مند نیز استاد را می ‎شناسند و کتاب های او را می خوانند و شعرهایش را در حافظه دارند.
این ویژگی ها باعث شده است که هیچ کسی نتواند درباره استاد سخنی بگوید که معرف شخصیت او باشد؛ محمدرضا شفیعی کدکنی نامی است که اکنون تبدیل به بخشی از خاطره مشترک ایرانیان معاصر شده و بخش هایی از حافظه مردم را به خود اختصاص داده است.
تولد در شهر تاریخی کدکن، زندگی و رشد علمی و تحصیل علوم دینی در حوزه های علمیه شهر مشهد و تحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد، علاقه بی پایان استاد به شهر باستانی نیشابور و جلوه روشن ادبیات و فرهنگ خراسان بزرگ در گفته ها و نوشته ها و سروده های استاد، نامش را با نام خراسان گره زده است و اگرچه حدود نیم قرن از زندگی اش در پایتخت گذشته و شغلش استادی دانشگاه تهران است، هرگز ارتباط پیوسته و ناگسستنی نامش با نام خراسان بزرگ از یادها نخواهد رفت.همه کسانی که استاد شفیعی کدکنی را می شناسند و با گفته ها و نوشته ها و سروده ها و خلق وخوی او تاحدودی آشنایند، می دانند که استاد هرگز میانه ای با مجالس بزرگداشت و کنگره های علمی و جشنواره های ادبی و برنامه هایی از این دست نداشته است و ندارد و هرگز به حضور در چنین مجامعی علاقه ای ندارد و تن نداده است، مگر در مواردی استثنایی که آن برنامه را به دلیل خاصی دوست داشته و در آن شرکت کرده است. برای نمونه، استاد سال ها پیش در مجلس بزرگداشت زنده یاد محمد قهرمان در دانشگاه فردوسی مشهد شرکت کرد و دلیل حضورش در این برنامه، رفاقت دیرینه اش با محمد قهرمان بود. همچنین شرکت در برنامه های مجله بخارا که در سال های اخیر با حضور بزرگانی همچون هوشنگ ابتهاج و محمدعلی موحد و داریوش شایگان و... رنگ بسیار ویژه ای به خود گرفته است، مورد علاقه استاد شفیعی کدکنی است.
با این حال، به نظر می رسد مدیران فرهنگی شهر و مسئولان دانشگاه فردوسی مشهد، وظیفه ای در قبال استاد دارند و می توانند با برگزاری مجلس باشکوهی برای بزرگداشت استاد، بخشی از این وظیفه را انجام دهند. اگرچه ممکن است برگزاری چنین برنامه ای با مخالفت ابتدایی استاد روبه رو شود، قطعا پیگیری های برگزارکنندگان می تواند نظر او را تغییر دهد؛ زیرا چنین اقدامی اینک یک مطالبه عمومی به ویژه از سوی فرهیختگان شهر مشهد است. همچنین از مدیریت شهری مشهد انتظار می رود در آستانه هشتادسالگی استاد و به برکت حضور آفتاب گونه اش در عرصه ادب و فرهنگ ایران معاصر، یکی از معابر مهم و اصلی مشهد به نام استاد شفیعی کدکنی نام گذاری شود و بدین ترتیب فرهیختگی و قدرشناسی مردم مشهد به آن استاد بی مانند در تاریخ این شهر ثبت و ضبط شود.

   ..........................................


تصحیح در خدمت عرفان خراسان

فاطمه مجیدی کدکنی
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه نیشابور

یکی از اندیشمندانی که به‌حق هم شاعر بزرگی است، هم پژوهشگری برجسته، هم مصححی توانمند و هم نظریه‌پردازی یگانه در عرصه زبان و ادبیات فارسی، استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است. این چندگانگی ابعاد شخصیت استاد به او چهره خاصی بخشیده است که با دیگر کسانی که در یکی از این ابعاد ویژه شده‌اند، تمایز آشکاری دارد. در مورد وجه شاعری و نظریه‌پردازی و پژوهش‌های ایشان بسیار سخن گفته‌اند و البته هنوز بسیار ناگفته‌ها هست؛ اما آنچه در این مختصر مورد نظر ماست شخصیت ایشان به عنوان مصححی برجسته است. نخست لازم است در اهمیت تصحیح این نکته را بیان کنم که بدون داشتن یک متن منقح و نزدیک به سخن شاعر یا نویسنده، تقریباً تمام پژوهش‌های مربوط به آن متن، مردود یا نامقبول است.
اگر در کارنامه علمی دکتر شفیعی کدکنی نظر کنیم به تصحیحات فراوانی برمی‌خوریم از جمله: تصحیح اسرارالتوحید، تصحیح حالات و سخنان ابوسعید، تصحیح گزیده غزلیات شمس، تصحیح تاریخ نیشابور، تصحیح مرموزات اسدی در مزمورات داوودی، و از همه مهم‌تر تصحیح آثار عطار شامل مختارنامه، اسرارنامه، الهی‌نامه، منطق‌الطیر، مصیبت‌نامه، تذکره‌الاولیا. نکته‌ای که در مورد کارهای تصحیحی شفیعی درخور تأمل است این است که این کارها بسیار هدفمند انجام گرفته است. جز کار مرموزات اسدی همه این کارها در حوزه عرفان خراسان است و معرف عرفان مکتب خراسان. و شفیعی کدکنی بیشترین و بهترین کارها را در حوزه عرفان خراسان و شناساندن پیران خراسان انجام داده است.
شفیعی کار تصحیح را بسیار مهم می‌داند و اصیل‌ترین کارها و این از اهتمام او به امر تصحیح حتی در گزیده‌هایی که از شعر شاعران تهیه نموده است، نمایان است؛ مانند "گزیده غزلیات شمس"، "مفلس کیمیافروش" گزیده اشعار انوری، "تازیانه‌های سلوک" گزیده قصاید سنایی، "در اقلیم روشنایی" گزیده غزلیات سنایی، "زبور پارسی" گزیده غزلیات عطار و... . تصحیح آثار عطار از مهم‌ترین کارهای استاد در این زمینه است که سرآغاز عطارپژوهی جدیدی است و عطار به روایت شفیعی کدکنی را از تمام پژوهش‌های پیشین در این حوزه متفاوت می‌کند و با توجه به انتشار این تصحیح آثار عطار پس از دیگر کارهای استاد، عصاره اصلی عمر پژوهشی استاد شفیعی کدکنی، تصحیح آثار عطار است و این موضوع نشانگر اهمیت تصحیح در نگاه و نظر این پیر خراسانی است.
خدایش نگهدارد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید