شنبه, 21ام مهر

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان دکتر جواد طباطبایی

نام‌آوران ایرانی

دکتر جواد طباطبایی

به کوشش: شایان فرحی

 

بیست و سوم آذر زادروز دکتر جواد طباطبایی فیلسوف سیاسی ایران، در دیار بزرگان و آزادگان، است.

دیر زیاد آن بزرگوار خداوند
جان گرامی به جانش اندر پیوند

دایم بر جان او بلرزم، زیراک
مادر آزادگان کم آرد فرزند

 

تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا، تالیف استاد جواد طباطبایی

سیدجواد طباطبایی برجسته‌ترین و جدی‌ترین اندیشمند علم سیاست، به ویژه در زمینه تاریخ اندیشه ی سیاسی، در ایران است که توانسته با تالیف آثار ژرف اندیشانه و معتبری به نظریه پردازی در اندیشه سیاسی ایران و تاریخ نگاری در اندیشه سیاسی غرب بپردازد.

بی‌شک طباطبایی یکی از معدود اندیشمندان ایرانی است که به صورت جدی پروژه‌ای فکری را دنبال می‌کند. پروژه تحقیقی وی مساله‎ محور و روشمند است؛ یک کل منسجم را دنبال می کند، مسیر تحول روشنی را با خود به همراه دارد؛ متکی بر خوانش متون مهم است که البته با توجه به تسلط طباطبایی به زبان‌های گوناگون اکثراً از اصل آن ها خوانش می شوند.

طباطبایی در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب مجموعه ی «تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا» را به بازکاوی انتقادی فکر سیاسی غربی از دوره مسیحی و تحول و تکوین آن در دوره جدید اروپا اختصاص داده است. این مجموعه نوعی تاریخ نگاری ایرانی در حوزهٔ اندیشه ی سیاسی غرب است که بر پایه‌ی آثار اصلی متفکران غربی تالیف شده است.

طباطبایی این مجموعه را همچون درآمدی بر تاملی درباره ایران نگاشت، که تفصیل پیدا کرد و خود مجموعه ای مفصل شد.

البته درسگفتارهای طباطبایی در باب حقوق و انديشه سیاسی در غرب که به صورت صوتی و پی دی اف منتشر شده اند را هم می توان در این زمینه در نظر گرفت.

پروژه‌ی تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا قرار است در سه جلد(و احتمالا نُه مجلد) تالیف شود، که تا کنون تنها دفتر نخست و سوم از جلد اول آن منتشر شده است. طرح این مجموعه به شرح زیر است:

جلد اول: تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا از نوزایش تا انقلاب فرانسه(۱۷۸۹-۱۵۰۰)
دفتر اول: جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاست
دفتر دوم: جدال قدیم و جدید در فلسفه حقوق و نظریه جمهوری خواهی در فلورانس
دفتر سوم: نظام های نوآیین در اندیشه سیاسی

جلد دوم:
بخش اول: فلسفه سیاسی انقلاب فرانسه
 بخش دوم: نظریه سیاسی در ایده آلیسم آلمانی از کانت تا هگل
 بخش سوم: از مارکس تا نیچه

جلد سوم: اندیشه سیاسی قرن بیستم

 

تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، جلد نخست: از نوزایش تا انقلاب فرانسه، دفتر نخست: جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاست، تالیف دکتر جواد طباطبایی
ویراست جدید: نشر مینوی خرد، ۱۳۹۳، ۶۰۰ص

 

تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، جلد نخست: از نوزایش تا انقلاب فرانسه، دفتر سوم: نظام های نوآیین در اندیشه سیاسی، تالیف دکتر جواد طباطبایی
نشر مینوی خرد، ۱۳۹۳، ۶۰۵ص

 

سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی، بازنویسی سیدجواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۲، ص ۱۰۸

يوداش تادوش كروسينسكی راهب يسوعی لهستانی و از مبلغان مسيحی بود كه در زمان يورش افغان‌ها به اصفهان و سقوط صفويه در اصفهان به سر می‌برد.

گزارشات او از اوضاع كشور محل مأموريتش، در كتابی با عنوان تاريخ واپسين انقلاب ايران توسط آنتوان دو سرسو، شش سال پس از سقوط اصفهان منتشر شد.

كتاب "سقوط اصفهان" بازنويسی كوتاه‌ شده‌ای از كتاب مذكور است.

 

خواجه نظام الملک طوسی (گفتار در تداوم فرهنگی ایران)، سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۳، ص ۲۶۴

از فصل سوم: مقام سیاستنامه در تاریخ اندیشه سیاسی ایران

مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی ایرانشهری، به خلاف اندیشه شریعت‌نامه نویسان که شریعت مبتنی بر وحی الهی است، شاه آرمانی دارای فره ایزدی است و تردیدی نیست که با توجه به همین دو مفهوم متمایز دو شیوه متفاوت ساماندهی اندیشه و نهادهای سیاسی پدید آمده است که از بنیاد با یکدیگر متفاوت و حتی متعارض اند.

در اندیشه ایرانشهری، شاه آرمانی دارای فره ایزدی عین شریعت است و نه مجری آن و ، از این حیث، شاه آرمانی نسبتی با خلیفه در شریعت‌نامه‌ها ندارد. این تعارض را آشکارا می‌توان در اثر خواجه دید، زیرا اگرچه او به عنوان وزیر حکومتی که مشروعیت خود را از خلیفه می‌گرفت، مناسبات خوبی با خلیفگان داشت، اما از این ظاهر مناسبات با خلیفگان و حسن سلوک با آنان که بگذریم، خواجه، در نظر و عمل کمترین ارجی به خلیفه و دستگاه خلافت نمی‌نهاده است.

کتاب سیاست‌نامه او نوشته‌ای است که به طور کلی در تداوم سنت سیاست‌نامه‌های ایرانشهری پرداخته شده است و، در مجموع، مسائل عمده آن را بازتاب می‌دهد... ازاین حیث، از همان آغاز، سیاست‌نامه در تعارض کامل با الاحکام السلطانیه اثر ماوردی و السیاسه الشرعیه اثر ابن تیمیه، به عنوان دو نمونه بارز شریعت‌نامه نویسی، تدوین شده است که هر دو با تکیه بر منابع کتاب و سنت با بحث امامت آغاز می‌کنند.

 

زوال اندیشه سیاسی در ایران، جواد طباطبایی، انتشارات مینوی‌خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۶، ص۶۰۶

از فصل تاملی در برخی نتایج

در شرایط کنونی مطالعات درباره تاریخ ایران، هیچ نظریه‌ای وجود ندارد که بتوان در کلیت آن در مورد همه دوره‌های تاریخ ایران به کار برد. در دهه‌های گذشته، نظریه تاریخی مارکسی،  که ادعای جهان شمولی و توضیح همه تاریخ جهانی را داشت، این توهم را ایجاد کرده بود که با کاربرد آن می‌توان تحول تاریخی ایران را نیز توضیح داد. آنچه از آن همه مطالعات، در درون و بیرون ایران، فراهم آمده مجموعه ای درباره تاریخ ایران، و، در مواردی، تاریخ اندیشیدن ایرانی است که نه تنها نتوانسته است پرتوی بر هیچ زاویه‌ای از تاریخ ایران بیفکند، بلکه یگانه نتیجه به دست آمده، عرضه کردن روایتی از تاریخ ایران بوده است که بتواند ایران را به ناحیه‌ای در تاریخ تحول کمونیسم جهانی، که خاستگاه و کانون انتشار آن اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان نظام تجدید تزاریسم در روسیه بزرگ بود، وارد کند. این تاریخ نویسی بخشی از استراتژی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی برای تسخیر کشورهایی نظیر ایران بود که احزاب " برادر" در درون این کشورها، با پشکاری مثال زدنی، وظیفه پیشبرد اهداف آن استراتژی را بر عهده داشتند. از این نخستین واردات نظریه در تاریخ نویسی در ایران کمابیش هیچ نتیجه ای برای تبیین تاریخی ایران به دست نیامد.

در تاریخ نویسی جدی  نظریه‌های بسیار دیگری نیز با توجه به مواد تاریخی اروپایی تدوین شده و برخی از آنها هوادارانی نیز در ایران پیدا کرده است.  نظریه تاریخی میشل فوکو یکی از همین نظریه‌هاست. این نظریه تاریخی دارای دو بخش مهم است که نخستین آنها نظریه‌ای برای تبیین نظام‌های تاریخ علم است. این نخستین بخش ناحیه‌ای در دانش جدید غربی است و، به سبب پیچیدگی‌هایی که در نحوه بیان فوکو وجود دارد نظر اهل تاریخ را جلب نکرده است. دومین بخش، در نظریه فوکو، ایدئولوژی ناشی از برخی مقدمات او برای توضیح نسبت قدرت و دانش است که نظام‌های حقیقت را تابعی از نظام قدرت و سرکوب می‌داند.

ادوارد سعید کوشش  کرد جنبه نظریه ایدئولوژیکی فوکو را مورد دانش شرق شناسان درباره شرق به کار گیرد، اما از آنجا که مقدمات فوکو با مواد"شرق" ادوارد سعید، که بیشتر از آنکه واقعیت تاریخی داشته باشد، رویایی خیالی بود، سازگار نبود نتیجه‌ای که از پژوهش‌های سعید به دست آمد جز دامن زدن به خیال اندیشی‌های ملت‌های " شرق" نبود... .

آنچه این‌جا و اینک در تاریخ نویسی ایرانی باید موردتوجه قرار گیرد، این است که تا زمانی که «تاریخ جامع» یا «تاریخ کلی» ایران وجود نداشته باشد، یعنی تا زمانی که نتوانسته باشیم، بر پایه همه اسناد و مدارک، یک دوره تاریخ ایران را بنویسیم تفسیرهای تاریخی که مبانی نظری آن از دیگر علوم اجتماعی گرفته شده‌اند مانند تاریخ فرودستان، ممکن نخواهد شد.

 

«تاملی در ترجمه‌ی متن‌های اندیشه سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاولی»، جواد طباطبایی، تهران: مینوی‌ خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۲، ۲۴۵ص

«تاملی در ترجمه متن‌های اندیشه سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاولی» اثری در نقد ترجمه های ماکیاولی، به تالیف استاد جواد طباطبایی است.

دکتر سید جواد طباطبایی در این کتاب بزرگ‌ترین مشکل ترجمه آثار سیاسی در ایران را تفاسیر و ترجمه نادرست این آثار به دلیل نبود روح پژوهش و غلبه روحیه «تتبعات ادبی» در نهادهای متولی تولید علم در ایران می‌داند که نتیجه آن فروغلتیدن در «تفنن و لغت‌بازی» و تولید «توهم دانش» به جای دانش است.

وی بحث خود را با نمونه موردی کتاب «شهریار» ماکیاولی که از نخستین متن‎های اساسی اندیشه‎ سیاسی جدید است آغاز می‌کند. طباطبایی می‌گوید یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که درباره فهم ماکیاولی در ایران وجود دارد به دلیل فن غلط ترجمه‌ آثار اوست که این مساله موجب شده که تفاسیر نادرستی هم از او ارایه شود.

وی در این کتاب بیان می‌کند مشکل ترجمه‌ «شهریار» ماکیاولی در ایران این است که بیشتر آن‌ها دقیق نیستند و فهم درستی از مطالب او نشده است و بیشتر ترجمه‌هایی که از این اثر در ایران شده، بی‌سر و ته و نادرست است. بنابراین ما متوجه نمی‌شویم که او دقیقا چه چیزی گفته و نکته‌ دیگر این‌که این فهم غلط موجب شده که تفاسیر نادرست از او به وفور در آثار علمی تکرار شود و اتفاقا به همین دلیل ماکیاولی شهرت پیدا کرده است.

طباطبایی این کتاب را با توضیحی درباره میل مفرط به «لغت‌بازی» در حوزه تالیف و ترجمه در حوزه اندیشه سیاسی آغاز کرده است. بحث محوری طباطبایی در این کتاب آن است که دانشگاه در ایران در «تفنن و لغت‌بازی» فرو لغزیده و در نتیجه نهاد متولی تولید علم، به جای دانش تنها به تولید «توهم دانش» پرداخته است و مهم‎ترین نتیجه‎ جانشین‌کردن تخصص با تفنن، بی‎اعتنایی به جوهر اندیشه و ایجاد توهم دانستن و فهمیدن است.

طباطبایی معتقد است، «لغت‌بازی» در قلمرو اندیشه با آن‌چه در ادبیات و با زبان سر و کار دارند، متفاوت‌ است. این قیاس، قیاس مع‌الفارق است. لغت‌بازی در قلمرو اندیشه برخلاف ادبیات با محور عقلانیت است که به ثمر می‌نشیند.

وی در کتاب خود آورده است: «اصل در انتقال اندیشه، فهم اندیشه برای بیان دقیق آن در زبان دیگری است، نه پرداختن به واژه‎ها و این ممکن نیست مگر با آشنایی دقیق با مبانی فکر.»

 در واقع در این کتاب بحث او بر سر این است که ترجمه را چه کسانی و چه نهادی می‌بایست به سرانجام رساند؟ در ایران نهادی چون دانشگاه متولی نهضت ترجمه نیست و این کار را به بیرون از نهاد آکادمیک و هر کس که سودای آن را در سر داشته باشد، سپرده‌اند.

در کتاب طباطبایی ترجمه‎ محمود محمود ‎ و ترجمه داریوش آشوری از کتاب «شهریار» مفصلا نقد شده اند.

چاپ نخست کتاب «تاملی در ترجمه متن‌های اندیشه سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاولی» تالیف جواد طباطبایی در ۲۴۵ صفحه، از سوی انتشارات مینوی خرد در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.

 

تاریخ اندیشه سیاسی در ایران (ملاحظاتی در مبانی نظری)، سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ دوم: ۱۳۹۶، ۴۳۲ص

 

تأملی دربارۀ ايران_جلد نخست: ديباچه‌ای بر نظريۀ انحطاط ايران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ايران، سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ سوم:١٣٩۶، ۶۳۰ ص

در تبیین تاریخ ایران و کاربرد مفاهیم و مقولات رایج در علوم اجتماعی جدید نباید جانب احتیاط را از دست داد. حتی اگر در مواردی گریزی از کاربرد آن مفاهیم و مقولات نباشد، یا بر پایه پژوهش‌های پیشین درستی کاربرد آنها توجیه شده باشد، تنها در صورتی این کاربرد راهگشا خواهد بود که به محک مواد تاریخ ایران زده شده باشد. رعایت این اصل، به ویژه در مورد دوره‌ای از تاریخ ایران که با فرمانروایی صفویان آغاز می‌شود، دارای اهمیت بسیاری است، زیرا برآمدن صفویان با آغاز دوران جدید تاریخ اروپا همزمان بود و با جهانی شدن مناسبات میان حکومت‌هایی که تا آن زمان از محدوده ناحیه‌ای و قاره‌ای فراتر نمی‌رفت، ایران در مدار مناسبات جهانی قرار گرفت.

ابهام وضع ایران در این دوره که ما از آن به دوره گذار تعبیر می‌کنیم، ناشی از این واقعیت پرتعارض است که، از سویی، ایران یکی از قدرت‌های کمابیش بزرگ درگیر در مناسبات سیاسی جهانی بود، اما، از سوی دیگر، در برابر سیطره منطق مناسبات جدید از خود پایداری نشان می‌داد. در این دوره، ایران زمین، در درون دنیای جدید و در عین حال در بیرون آن قرار داشت. تبیین این وضع دوگانه و ایضاح منطق آن، که یکی از ویژگی‌های تاریخ ایران در دوره گذار است، از دیدگاه تاریخ و علوم اجتماعی جدید، خالی از اشکال و دور از ابهام نیست و اگرچه در تبیین تاریخ ایران از کاربرد مفاهیم و مقولات تاریخ و علوم اجتماعی جدید گریزی نیست، اما کاربرد آنها نیز خالی از اشکال نمی‌تواند باشد.

از فصل طرحی از نظریه انحطاط ایران؛ برخی نتایج

تاریخ بنیادین ایران زمین تاریخ شاهان و فرمانروایان نیست، تاریخ زبان‌ها و آئین‌های گوناگون، ادب، هنر، و اندیشه است.

وحدت ایران زمین وحدتی پیچیده و پرتعارض است. شالوده استوار وحدت سیاسی و آئینی ایران زمین تنوع آن است: ایران زمین تا زمانی توانست وحدت سیاسی خود را حفظ کند که اساس آن برتنوع استوار بود و هر بار که " وحدت در تنوع"  به درستی فهمیده نشد و بیشتر از آن، هربار که وحدت بر تنوع چیره شد وحدت و تنوع به یکسان دستخوش مخاطره شده است.

یگانه بیانی که از پیچیدگی این وحدت در تنوع به دست داده شده، در حوزه نظر درقلمرو ادب فارسی بوده است، در حالی که همه ساکنان ایران زمین با رعایت مدارای دینی _که البته به دیانت به مفهوم رایج آن محدود نمی‌شود_ این نکته را برجسته کرده اند که، در عمل، وحدت در تنوع ایران از محدوده تنگ صرف نظام حکومتی و وحدت سیاسی آن بسی فراتر می‌رود. ایران را نه به فرمانروایان آن میتوان فروکاست و نه به نظام سیاسی آن؛ پیوسته فاصله ای میان فرمانروایان و واقعیت کشور وجود داشته است.

 

تأملی درباره ایران _جلد دوم: نظريۀ حكومت قانون در ايران_ بخش نخست: مكتب تبريز و مبانی تجددخواهی، سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ سوم ۱۳۹۶، ۶۹۸ ص

نطفه آگاهی تاریخی جدید ایرانیان به دنبال شکست در جنگ‌های ایران و روس بسته شد و با پیروزی جنبش مشروطه خواهی و ایجاد نظام حکومت قانون به طور گسترده‌ای جانشین آگاهی کهن شد.  با تشکیل دارالسلطنه تبریز ایران در ”آستانه“ دوران جدید قرار گرفت و با تشکیل نخستین مجلس قانونگذاری، نظام حقوقی جدیدی بر پایه تفسیری از قانون شرع تدوین شد که اتفاقی بی‌سابقه در جهان اسلام به شمار می‌آمد و ایران با تدوین نخستین نظام حقوقی و ایجاد نهادهای جدید گامی بزرگ از ”آستانه“ به سوی دوران جدید برداشت...

بدین سان، «تبریز» به این معنا نه اسم خاص، بلکه مفهومی عام به عنوان «آستانه» دوران جدید، آزادیخواهی و حکومت قانون است. بدیهی است که نه اندیشه تجددخواهی در آن دوره به تبریز اختصاص داشت و نه همه پیشگامان فکری جنبش تجدد و آزادیخواهی از تبریزیان بودند، بلکه تبریز خاستگاه این جنبش بود... ازین حیث تاریخ جدید ایران به پیش و پس از «مکتب تبریز» تقسیم می‌شود...

توضیح وضع قلمروهای متفاوت حیات اجتماعی ایران نیازمند ایجاد دگرگونی‌های اساسی در مضمون نظام مفاهیمی است که تاکنون در تدوین تاریخ ایران به کار گرفته شده است. پدیدارشدن دو زمان متفاوت یا بهتر بگوییم تکثر زمان در ساختار تمدن ایرانی، از پی آمدهای بحرانی بود که به دنبال شکست ایران در جنگهای ایران و روس در آگاهی ایرانیان پدیدار شده بود، اما این تاخر زمان سنت نسبت به زمان دگرگونی‌های دیگر قلمروهای حیات اجتماعی ایران به نوبه خود بحران آگاهی از شکست سیاسی را ژرف‌تر کرد...

صورتی از دگرگونی زبانی به دنبال شکست ایران در جنگهای ایران و روس پدیدار شد... و ایرانیان با برخی مفاهیمی که به دستگاه اندیشه تجدد تعلق داشت آشنایی به هم رساندند... اما پدیدار شدن این مفاهیم به قلمرو عمل محدود می‌شد؛  در دارالسلطنه تبریز عباس میرزا با تکیه بر آن مفاهیم اصلاحات خود را آغاز کرد و  اگرچه میرزا ابوالقاسم قائم مقام به اهمیت ترک آن «بساط کهنه» و درانداختن «طرح نو» پی برده بود، طرحی نو در اندیشه سیاسی درانداخت، اما به هرحال مبنای نظری نظام اندیشه  سنتی تنها افقی بود که ایرانیان نمی‌توانستند از محدوده آن فراتر روند.

 

تأملی درباره ایران _جلد دوم: نظريۀ حكومت قانون در ايران_ بخش دوم: مبانی نظريۀ مشروطه‌خواهی، سیدجواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ دوم ۱۳۹۵، ۷۲۸ ص

از فصل: تجدید مطلعی در مفهوم سنت

...کوزلک توضیح داده است که گذار از تجربه به انتظارات بدون گسست امکانپذیر نیست و «آن که گمان برد می‌تواند همه انتظارات خود را از تجربه استنتاج کند، به خطا می‌رود و آنگاه که امور به گونه ای جریان پیدا کنند که انتظار نمی‌رفت، رفع اشتباه می‌شود... اما آن کس نیز که انتظارات خود را بر پایه تجربه استوار نمی‌کند، اشتباه می‌کند؛ او این امکان را داشت که اطلاعات بیشتری به دست آورد. تمایز آشکار میان دو مقوله ما را به یکی از ویژگی‌های زمان تاریخی احاله می‌دهد : همیشه، چیزی بیشتر یا کمتر از آنچه از نشانه‌های مقدماتی بر می‌آمد، اتفاق می‌افتد» با استفاده از این مقوله‌ای که راینهارت کوزلک در تاریخ نویسی وارد می‌کند می‌توان گفت که کسانی از طرفداران نظام سنت قدمایی، که با تکیه بر قلمرو تجربه دوران قدیم خود در مناسبات جدید وارد شدند، به کاری خطیر و پرمخاطره دست زدند. دریافت آنان از زمان، که اگاهی آنان را متعین می‌کرد، دریافتی قدمایی بود.

برخی از پژوهندگان توضیح داده اند که دریافت جهان اسلام از زمان با الزامات تاریخ نویسی سازگار نبود و، از اینرو تاریخ نویسی در جهان اسلام از محدوده شرح وقایع فراتر نرفت. در بخش بزرگی از جهان اسلام دریافت از زمان، ارسطویی باقی ماند که زمان را به زمان طبیعی تعریف کرده بود، در حالی که تاریخ زمان ویژه خود را ایجاد می‌کند.

ملاصدرا با وارد کردن حرکت جوهری در حکمت متعالیه از زمان طبیعی فراتر رفت. با بسط نظریه صدرالدین شیرازی درباره حرکت جوهری و این سخن ارسطو که زمان را مقدار حرکت تعریف کرده بود، می‌توان گفت که از نتایج بحث در حرکت جوهری ملاصدرا قول به زمان جوهری است، یعنی همچنانکه نظریه پردازان علوم انسانی توضیح داده اند، هر حرکتی زمان خاص خود را ایجاد می‌کند و زمان هر شانی از ساحتهای دنیای انسانی ضرباهنگ ویژه خود را دارد. ملاصدرا نظریه حرکت خود را به مناسبت دیگری طرح کرده بود و ازین‌رو نتوانست آن نظریه را به قلمرو ساحت‌های حیات انسانی بسط دهد درحالیکه نظریه او به نوعی با دگرگونی‌های دورانی که آغاز می‌شد پیوندهایی می‌توانست داشته باشد.

با استفاده از این تلقی از زمان جوهری می‌توان گفت که با آغاز دوران جدید تاریخ ایران ضرباهنگ زمان جوهری دگرگونی‌های ایران نیز تغییر پیدا کرده بود.

 

فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، هانری کربن، ترجمه سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ نخست ۱۳۹۲، ص ۲۰۸

از مقدمه مترجم

«ایران به امان اهل ادب رها شده است». منظور اسوالد اشپنگلر (۱۹۳۶-۱۸۸۰)، مورخ و فیلسوف تاریخ مشهور آلمانی، از این عبارت آن است که شخصیت‌های علمی زیادی در باب هنر، تاریخ، فرهنگ، جامعه، سیاست و.... ایران پژوهش کرده‌اند و در این مورد نظریات زیادی مطرح شده است. اما آنان هیچ توجهی به جهان‌بینی فلسفی فیلسوفان ایرانی نداشته‌اند و تنها با لایه سطحی زبان و ادبیات آن آشنا بوده‌اند. این در حالی است که هیچ کس بدون آشنایی با فلسفه یونانی از تمدن یونانی سخن نمی‌گوید. هیچ کس جرات نمی‌کند بدون آگاهی از مایستر اکهارت، یاکوب بوئمه، کانت، فیشته، شلینگ، هگل و بسیاری فیلسوفان دیگر، در مورد فرهنگ آلمانی چیزی بگوید.

هانری کربن نیز با این سخن اشپنگلر همدل است. از نظر او روح همه وجوه فرهنگ ایران فلسفه آن است و برای درک و فهم آن باید با فلسفه آن به خوبی آشنا بود. به همین دلیل کربن رویکردی فلسفی به تاریخ و فرهنگ ایران داشت و فلسفه ایرانی را تا زمان حاضر، سنتی زنده و پویا می‌دانست. او به علت همین باور عمیقی که به فلسفه ایرانی داشت، در زمینه معرفی فلسفه و فیلسوفان ایرانی به جهانیان تلاش‌های زیادی کرد.

این کتاب نیز مصداق یکی از همان تلاش‌ها به‌شمار می‌آید. البته این نوشته در اصل چهار سخنرانی بوده که در بازه زمانی سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۵ در مراکز فلسفی مختلف ایران ایراد شده است.

 

تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن، ترجمه سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ سوم: ۱۳۹۶، ۵۲۸ ص

 

درباره معمای ایران

”این رویکرد به بحث نظری، اگر اجازه بدهید، از آن به جهاد اکبر تعبیر خواهم کرد. جهاد اکبر همان طور که می‌دانید یعنی در پیکار با خود. اینجا باید بگویم که پرسش از ایران طرح یک مساله نیست، بلکه وضع ایران به عنوان یک مشکل است. دکتر محمود هومن مشکل را به عنوان معادلی برای Problem در زبان‌های اروپایی به کار برده بود. او این بیت از حافظ را مثال می‌زند که: مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش/کو به تایید نظر حل معما می‌کرد.

مشکل من مساله نیست که راه‌حل روشن و مشخصی دارد، بلکه «معمایی» است که «به تایید نظر» می‌توان حل کرد! گمان می‌کنم که ایران، افزون بر این که مسائلی دارد که در دانشگاه‌ها زیر عنوان مسائل ایران بررسی می‌کنند، به عنوان یک مشکل نیز مطرح است. بدیهی است که هر ایرانی دریافتی شهودی از کشور خود و جایگاه آن دارد، اما ایران به عنوان یک مشکل پرسشی از نوع دیگر است. نمی‌خواهم ادعا کنم که چیزی را فهمیده‌ام که دیگران نفهمیده‌اند! می‌خواهم بگویم با ور رفتن پنجاه ساله با منابع تاریخ و ادب ایران، یک حس از معمایی پیدا کرده‌ام که کوشش می‌کنم زبانی برای بیان آن پیدا کنم. به عنوان مثال، در جایی از تاریخ جهانگشای جوینی نقل کرده ام که برای توصیف یورش مغولان تعبير «وزیدن باد بی نیازی خداوند» را به کار برده و با توجه به این تعبیر گفته‌ام که به لحاظ استراتژیکی ایران در مسیر وزیدن دائمی باد بی نیازی خداوند قرار گرفته است. همه کشورها چنین نیستند. این وضع به عنوان مثال با انگلستان قابل مقایسه است که جزیره است و بلاهایی از نوع دیگری بر آن جزیره می‌وزد و آن بادها -ناچارم تعبير عطاء ملک را در همان یورش مغولان به کار گیرم- «صندوق مصحفها را به کاهدان چهارپایان» تبدیل نمی‌کند و عبارت شگفت دیگری را از مولانا در مجالس او آورده‌ام. می‌گوید مریدی بر مرشد خود وارد شد و گفت ای شیخ در راه که می‌آمدم عجایب ها دیدم و در پاسخ به این که چه دیده می‌گوید: قومی را دیدم که کشت کرده بودند، چون محصول برداشتند به آن آتش زدند. مولانا این را به مناسبت دیگری گفته، اما بر من معلوم نیست که چرا این تعبیر عجیب را به کار برده است.

من وقتی این دو را در کنار هم می‌گذارم -تقارن زمانی بیان هم جالب توجه است- از خود می‌پرسم این چه باد بی نیازی خداوند است که بر این آتش افتاده است؟ عذر تقصیر می‌آورم و مثل بیهقی با اندک تصرفی می‌گویم: سخت است که بر زبان من این سخن می‌رود، اما چه کنم در تاریخ محابا نیست. این باد افتاده در آتش باید منطقی داشته باشد. ایضاح این منطق هم چون دیباچه‌ای بر پرسش از مشکل ایران یا بهتر بگویم ایران به عنوان یک مشکل است؟ این که گفتم بحث من در ذیل روشنفکری جای نمی‌گیرد معنایش این است. این بحث فعال سیاسی و اجتماعی نیست. یعنی پرسش بنیادین است که جایی در مناسبات قدرت ندارد.“

 سیدجواد طباطبایی
ماهنامه مهرنامه (۳۲)، ص ۳۷

*********

 


چرا طباطبایی بخوانیم؟ - فرحی

میدانیم که خواندن مجموعه آثار یک نویسنده و از راه آن وارد جهان اندیشه وی شدن به دقت و وقت بسیار نیاز دارد.
از این رو کسانی که علاقمند به موضوعات فرهنگی و تاریخی به‌طور کلی و اندیشه سیاسی و حقوقی به‌صورت تخصصی هستند، باید نهایت وسواس را در گزینش آثار با توجه به آشفته بازار کنونی بازار فکر و فرهنگ داشته باشند.

این امر از دو جهت ضروری‌ست: یک آن‌که با نظریات اندیشمندان در آن زمینه‌ها به درستی و به دور از دخل و تصرف‌های معمول و گمراه‌کننده‌ی برخی از نویسندگان میهنی آشنا شوند؛ دو دیگر آن‌که روش پژوهش در این موضوعات را دریابند و بتوانند آن را در آینده به کار گیرند.

با این مقدمه بسیار کوتاه به سراغ پرسش آغازین متن می‌رویم که «چرا طباطبایی بخوانیم؟» و می‌کوشیم تا حد امکان به صورت موجز به معرفی یکی از اصلی ترین دلایل آن بپردازیم.

دعوت به خوانش و بازخوانی سنت اندیشگی «ما» و «آن‌ها»!

این بزرگترین و بهترین ویژگی -دست‌کم از دید نگارنده- طباطبایی‌ست که در سطر سطر آثار وی با آن روبه‌رو می‌شویم.
 ضمن آن‌که هشداری است برای خفتگان تا به جای آن که اسیر دعوای‌ِ پایان‌ناپذیر «آنچه خود داشت» و «باید از سر تا به پا فرنگی شد» شوند، دگرگونی‌های عظیم جهان اندیشه در غرب را طی چند سده‌ گذشته بپذیرند. دگرگونی‌هایی که جهان مدرن و سیادت سیاسی و فرهنگی غربیان از دل آن پدید آمده و از سه سده پیش نیز جهان فکری و زندگی ما را در همه وجوه آن اندک اندک دستخوش تحولات دامنه‌دار و پایدار گوناگون کرده است و نیز فراخوانی است تا باری دیگر به سراغ تمام آثار برجامانده از فرهنگ کهن « خودی » بروند و آن‌ها را با سنگ محک اندیشه‌ی نو، به دور از افتادن در هاویه ایدئولوژی‌های فرسوده و ناکارآمد شرق‌شناسانه و مارکسیستی و...، بسنجند.

طباطبایی در اینجا با طرح ایران به عنوان " مشکل " و نه " مساله " که اغلب حل آن به نسخه‌پیچی و ارائه‌ی راهکارهای ایدئولوژیک می‌انجامد، درصدد بررسی منطق مناسبات حوادث و دگرگونی‌های رخداده در تاریخ ایران است؛ اما از آن‌جا که هنوز مواد و شرایط نوشتن تاریخ ایران به صورت یک مجموعه فراهم نیامده ازین‌رو طباطبایی به ناچار، چنان‌که در آثارش بدان اشاره می‌کند از جمله در خواجه نظام الملک (گفتار در تداوم فرهنگی ایران) که آن را می‌توانیم به عنوان تک‌نگاری‌ در تاریخ ایران، به عنوان راه چاره‌ای موقتی، نیز به شمار بیاوریم، دست به بررسی مهم‌ترین دگرگونی‌ها و تغییرات فکری_فرهنگی ما و به موازات آن اروپا در چند سده اخیر، به عنوان پروژه اصلی خود، می‌زند.( تاملی درباره ایران و جدال قدیم و جدید)

اگرچه همچنان از سرچشمه‌های اندیشه مدرن و سنت خودی غافل نمی‌شود و با طرح مفهوم " زوال " به پژوهش در جنبه‌های مختلف سیر دگرگشت اندیشه ایرانی از پیش از اسلام و پس از آن می‌پردازد، این بخش از فعالیت‌های طباطبایی نیز البته بیرون از طرح اصلی وی قرار نمی‌گیرد بلکه مکمل آن است به دیگر سخن ریشه و مبنای بسیاری از تحولات طرح شده در پروژه اصلی در این آثار بررسی می‌شوند.

طباطبایی در خصوص تاریخ اندیشه، به ویژه اندیشه سیاسی، پس از اسلام تقسیم‌‌بندی ویژه‌ای را از سه جریان کلان، به ترتیب ذیل ارائه می‌دهد:
سیاست‌نامه نویسی "، " شریعت‌نامه‌ نویسی " و " اندرزنامه‌ نویسی "  که مباحث مربوط بدان‌ها را در کتاب‌های مانند زوال اندیشه سیاسی در ایران ، تاریخ اندیشه سیاسی در ایران (ملاحظاتی در مبانی نظری) و ابن خلدون و علوم اجتماعی طرح و بررسی نموده است.

گرچه پژوهش‌های طباطبایی طیف گسترده‌ای از وقایع را از نظر زمانی و جغرافیایی در برمی‌گیرند، اما یک اصل در تمام آن‌ها مشترک است و آن هم جدیت و به تفنن برگذار نکردن کار پژوهشی است.

این اصل که بنیاد روش پژوهش طباطبایی بر آن استوار است، شاید به مذاق بسیاری خوش نیاید ولی پیامدهای مهمی در چگونگی نگریستن وی به متن به عنوان بازنماینده اندیشه و بلکه فرهنگ جامعه‌ی نویسنده دارد.
نگاهی به منابع و متون کلاسیک و تاثیرگذار به همراه سیاهه‌ای از تفسیرهای آنان که در آثار طباطبایی مورد بازپژوهی قرار گرفته‌اند، به خوبی نشان‌دهنده تلاش او در احاطه بر همه جوانب آرای است که اظهار می‌کند.

ازین رو ما در آثار طباطبایی گاهی دقیق‌ترین بررسی‌ها را در خصوص تبار یک واژه و تحول معنایی و مفهومی آن در پهنه زمان و آثار نویسندگان مختلف می‌بینیم و گاهی نیز شاهد موشکافانه‌ترین سنجش‌ها در معنا و سیاق(بافتار) در خصوص جمله‌ای از اندیشمندان مختلف که به فارسی برگردانده شده هستیم.

این دقت جنون‌آسا که برخی آن را خرده‌گیری تعبیر کرده‌اند، چیزی نیست جز کوشش برای شناساندن روش علمی پژوهش به جامعه علمی کشور. به عبارت دیگر طباطبایی هدفی ندارد جز از بین بردن رخوت در فضای علمی و ایجاد بنایی -هر چند لرزان- که پایه و اساس پژوهش درست را به دیگران (و آیندگان)  نشان دهد.

این کشیدن جور سده‌ها رخوت و ایستادن دربرابر سهل‌انگاری علمی به طباطبایی زبانی متفاوت داده است. او چنان‌که خودش نیز بیان می‌کند، در دایره تنگ واژگان و مفاهیم رایجی که در ایران به عنوان علوم انسانی محل بحث و درس است جای نمی‌گیرد؛ بدین معنا که او اگر چه از همین واژگان رایج در زبان فارسی امروز بهره می‌گیرد، برخلاف دیگرانی که آشفته‌زبانی را حُسن می‌دانند و یا در برخی موارد به دلیل رویکرد احساسی به زبان ملی سعی در پالایش افراطی آن دارند، با تصرفی که در مفاهیم می‌کند، (به عبارتی با پوشاندن رخت نو به تن آنان) از این مفاهیم به عنوان مصالح بیان طرح و اندیشه خود بهره می‌برد.

به همین سان طباطبایی ناگزیر است از مفاهیمی نوآیین که در چهارچوب علوم انسانی سنتی ایران نمی‌گنجد، سخن بگوید.
 بیان این موضوع که ایران هم نام ملت بوده است و هم دولت و ارائه دلیل برای آن امری نه خُرد که همچون یک شگفتی در برابر افرادی بوده که راهی جز انطباق مواد تاریخ ایران با نظریه‌های مدرن و اکنون پست‌مدرن نمی‌شناخته‌اند.

زبان‌دانی و آشنایی با زبان‌های سنتِ خودی و مدرن از دیگر ویژگی‌های طباطبایی‌ست. نیک دانستن زبانی که اندیشمندان تاثیرگذار نوشته‌های خود را -همراه با ظرایف بسیاری که برای چشم ژرف‌نگر دارند- بدان قلمی کرده‌اند، خود سرآغاز ورود به قلمرو فکری و فرهنگی نو و بازگرداندن آن‌ها به زبان فرهنگ خود است. کاری که طباطبایی به بهترین وجه در جدال قدیم و جدید و تفسیر پدیدارشناسی روح موفق به انجام آن شد، که همانا همچون گشودن دری به روی آن متون برای خوانندگان آثارش است.

 اما واپسین نکته در شرح ویژگی روش طباطبایی که شاید گزافه نباشد اگر بگوییم مهم‌ترین ویژگی آن است، ایستادن در نقطه‌ی مشخصی به نام ایران است .
  بدین صورت است که می‌تواند هم از تدوام فرهنگ ایرانی بگوید و هم از زوال اندیشه آن؛ زیرا بیهقی‌وار معتقد است که در گفتن تاریخ محابا پیشه کردن خطاست و این جز با واکاوی همه‌ی سنت و حاضرکردن آن در دادگاه خرد ممکن نیست.

به همین جهت تعیین نسبت با همه ایدئولوژی‌ها و جریان‌های شبه‌علمی و پست‌مدرن که مبناهای گوناگون اما اهداف کمابیش یکسانی دارند، از مهم‌ترین ویژگی‌های روش و رویکرد طباطبایی هنگام مواجهه با متون است. ایدئولوژی‌ها و و جریان‌هایی که تاریخ‌نویسی را به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود در نظر می‌گیرند و سرانجام با چنین برداشت‌هایی و بدون دقت در منطق چگونگی حوادث دست به نسخه‌پیچی جهت حل همه مشکلات فکری و فرهنگی می‌زنند.

 ایستادن در آستانه رویارویی بی‌واسطه با جهان اندیشه‌ی مدرن از سویی و نگسستن از فرادهش ایرانی از دیگر سو طباطبایی را به این مهم توانا ساخته که در مقابل چندین دهه و بلکه چندین سده گسست بایستد. این گسست که ناشی از برداشت نادرست از «جایگاه» و «نسبت» تاریخی ما با تمدن نو و جهانی که پدید آورده بوده است در روزگار ما به آن اندازه رسیده که تبدیل به مرزی میان دو اقلیم کهنه و نو شده است.
    در اینجا کسی می‌تواند به پرکردن این گسست و شکاف خطر کند که اهل هر دو اقلیم را بشناسد و در عین حال بداند جایگاهی که بر آن ایستاده است چه نام دارد.
    آری این کار سترگ جز از کسی که قلندر دو اقلیم *است، برنیاید. کسی که می‌داند ایرانی‌ ست و چه نسبتی با جهان دارد.

    *برگرفته از سخنان دکتر ملاصالحی در وصف دکتر طباطبایی در نشست ایران همین جاست که ایستاده‌ایم.

    ********


تمیز «پژوهش علمی» از «بیانیه‌نویسی ایدئولوژیک» به  بیانِ استاد جواد طباطبایی:

فرق بنیادین میان بیانیه‌ی ایدئولوژیکی و تحقیق علمی این است که بیانیه نویسی ناظر بر مناسبات قدرت است، اما تحقیق علمی چنین نیست. منظورم این نیست که تحقیق علمی هیچ نسبتی با مناسبات قدرت ندارد، بلکه می‌خواهم بگویم که اصل در صدور بیانیه‌ی ایدئولوژیکی، قرار گرفتن در جایی در مناسبات قدرت است تا بواسطه‌ی چنین بیانیه‌ای بتوان رابطه نیروها را به نفع یک طرف مناسبات قدرت برهم زد. اهل ایدئولوژی، حتی اگر در کسوت علم و پارسایی باشند، آغاز کننده‌ی هر بحثی را که در مناسبات قدرت نتواند آبی به آسیاب آن ها بریزد، لاجرم، دشمن ایدئولوژیکی خود می دانند، و به هر بهانه ای بر آنان سخت مناقشه می کنند. موضوع ایدئولوژی، حقیقت علمی نیست که ناظر بر صحت و سقم امور و ضابطه های پژوهش در آن باشد، بلکه میدانی است که آرایش رابطه‌ی نیرو ها در آن دگرگون می شود. برای اهل ایدئولوژی اهمیتی ندارد که جایگاه حقیقت کجاست، بلکه مهم این است که جایی که دوستان ما قرار دارند، کجاست؟ در این میدان، ضابطه‌ی حقیقت، جبهه ای است که ما در آن قرار داریم! از آن جایی که رستگاری در بیرون از جبهه ما ممکن نیست، آن که بیرون آن قرار داشته باشد، هر جایی که ایستاده باشد، دشمن به شمار می آید!
    ... مهمترین ویژگی اهل ایدئولوژی این است که هیچ چیزی را جز از پشت شیشه‌ی کبود مناسبات قدرت نمی توانند دید. این امری نیست که اهل ایدئولوژی آن را انکار کنند، اما آن چه آنان نمی توانند از پشت "پرده‌ی پندار" ببینند این است که برای این که پیکان تیز نقادی های دشمنان بر تن نهال ایدئولوژی رنجور آنان ننشیند، هر مخالفتی را به ایدئولوژیکی بودن منتسب می کنند، تا مبادا بحثی درگیرد، و از آن جا که در مواردی از ترس‌خوردگانِ برهان قاطعِ آنان حرفی صادر نمی شود، و بحثی در نمی گیرد، همیشه می توان این توهم را داشت که پیروزی با ماست!
    ... وانگهی، اهل ایدئولوژی، در پرده پندارِ ایدئولوژی، نقشی را می بینند که می خواهند ببینند، در جستجوی توطئه ای هستند و شگفت این که آن را پیدا می کنند، و شگفت تر این که هیچ چیزی را که آبی به آسیاب آنان نریزد، نمی بینند!
    ...افزون بر این، از آن جا که ایدئولوژی ناظر بر مناسبات قدرت است، تاریخ ندارد، زیرا رابطه‌ی نیروها جز در زمان حال دگرگون نمی شود. از این رو، اهل ایدئولوژی، به خلاف نظر بندیتو کروچه، "هر تاریخی را تاریخ معاصر" نمی دانند، بلکه از گذشته تصویری با ضابطه‌ی منافع جبهه‌ی ما در زمان حال عرضه می کنند.


    زوال اندیشه سیاسی در ایران، جواد طباطبایی، انتشارات مینوی‌خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۶، ص ۱۴-۱۲

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه