سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی ادبیات تلمیح به فلکیات در فصلی از عبهرالعاشقین روزبهان بقلی شیرازی

ادبیات

تلمیح به فلکیات در فصلی از عبهرالعاشقین روزبهان بقلی شیرازی

رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبان‌های باستانی


دیباچه

عبهر العاشقین تألیف عارف قرن ششم هجری روزبهان بقلی فسایی [ثَم شیرازی] و به نظر می‌آید نام کامل‌تر او با توجه به کتاب‌های ذکر نَسَب ابومحمدپورِ ابی نصرپورِ روزبهان بقلی فسایی شیرازی (522- 606 ﻫ.ق، 588 خورشیدی) است. این کتاب با ویرایش هانری کربن و محمد معین به چاپ رسیده و آگاهی‌های موجود از نامِ او را می‌توان در دیباچه این کتاب جستجو کردن. (انتشارات منوچهری، چاپ نخست: 1382).

عبهر را گل نرگس زرد و یا یاسمین و بستان افروز نیز آورده‌اند: عبهر: نرگس، یاسمین، بستان افروز (اقرب الموارد، منتهی الارب، آنندراج). نرگس که در میان آن زرد باشد به خلاف شهلا که سیاه باشد (غیاث اللغات، مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا

گل نرگس در ادب پارسی به غمگینی معروف است و شاید در اینجا آن غمِ عشق و جاودانی عاشقان باشد و یا با توجه به معانیِ دیگرِ واژه بتوان آن را به بوستان عاشقان معنا کرد.

ببوییدم او را وز آن بوی او
بر آمد ز هر موی من عبهری
منوچهری

در آفتاب عبهر تو هست تازه‌تر
کز فر و تازگی برد از عبهر آفتاب
خاقانی

سوسن او به گونه سنبل
لاله او به رنگ عبهر اوست
خاقانی

فصل هفدهم از کتاب عبهرالعاشقین ویژه عشق انسانی است؛ «فی خلاصه العشق الانسانی». دو بندِ آغازین این فصل یعنی بندهای 185 و 186درباره آغاز و جنبش درونی در دریافت حقیقت عشق و شور و غوغای عرفانی حاصل از این لذت است،روزبهان این دریافت‌ها و دگرگونی‌های درونی را با استفاده از اصطلاحات ستاره‌شناسی و تلمیح به فلکیات بیان نموده است. لذت و شوق حاصل از عشق در زبان روزبهان به چرخش بی‌وقفه خورشید و ماه و قمرهای سیاره‌ها در مداراتِ آسمان و بروج فلکی مانند می‌شود.

این دو بند پُر است از اصطلاحات کلیدی و مهم در ستاره‌شناسی که روزبهان بقلی توانسته با دست‌مایه قرار دادن آنها به زیباییِ سخن‌اَش بیافزاید. روزبهان نیز همچون دیگر عرفا و فلاسفه و ادیبان و دانشمندان این سرزمین از دانش و پیشینه ستاره‌شناسی بهره‌ها دارد و در اثبات و یا تفهیم سخنان خود از اصطلاحات این دانشِ با ارزش – ستاره‌شناسی-  سود می‌برد. شناخت افلاک و گردش هفت اَپاختر (سیاره) در مدارات خود و نام‌ها و طالع هر یک در فهم سخنان این بزرگان از ابزار شناخت است. روزبهان بقلی این نام‌ها را به گونه عربی آن آورده ولی برخی ستاره‌شناسان همچون شهمردان بن ابی الخیر رازی در کتاب «روضه‌المنجمین» هر دو نام پارسی و عربی این اصطلاحات را به دست می‌دهد. دانستن نام پارسی اصطلاحات نجومی نوعی خودباوری و اعتماد بنفس در دانشجوی ایرانی به بار می‌آورد و ذهن دانشجو را به پیشینه‌های ایرانیِان دانش سوق می‌دهد.



روش کار

در ادامه این دو بند را از اصل کتاب آورده و روشنگری‌هایی پیرامون مسائل ستاره‌شناسی و مفهومی در حد بضاعت بیان می‌گردد. در پایان برخی آگاهی‌های نجومی از کتاب «روضه المنجمین شهمردان بن ابی الخیر رازی» دانشمند قرن پنجم برای مراجعه و استفاده بیشتر خواننده آورده شده است.


الفصل السابع عشر
فی خلاصه العشق الانسانی

(185) اعلم یا اخی- زادَک الله فهم القاء السّمع- که چون شموس و اقمارِ افلاکْ در ابراجِ افلاکِ جانْ به سیرِ حقیقت در آمد، نقطه زمینِ دل- که مرکزِ فلکِ عشق است- به دَوَرانش بین اَطباقِ سَمواتِ طبایعْ به سرعتِ هیجان مقیَّد کرد؛ درجات و مقامات و منازل در طرایقِ غیبْ روحِ ناتوانِ عشق را سُلّم شد. به هر لحظه‌ئی نجومِ بروجِ سعادت در جهانِ دل و صورتْ اشکالهاء غیبی حادث کند.

سخن را با گفتاری دعاگونه آغاز کرده است: [اعلم یا اخی- زادَک الله فهم القاء السّمع- ]: بدان ای برادر -خداوند فهمیدن آن چه باگوش درک می‌کنی را در تو بیفزایاد! - همان گونه که در آسمان و جهان طبیعت خورشید و ماه و افلاک و بروج است که در بروج فلکی به سیر و گردش‌اند، به همان شکل در جانِ آدمی نیز خورشید و ماه و افلاک و بروجی است که برای درک حقیقت در بروج جان به گردش هستند. این سخن می‌تواند اشاره‌ای باشد به عالم صغیر به مثابه عالم کبیر در اندیشه‌های ایرانی که در متون ایرانی همچون کتاب بُن‌دهشبدان اشاره شده است:

«تن مردمان بسان گیتی است، زیرا گیتی از آب سرشکی ساخته شده است. چنین گوید که این آفرینش نخست همه آب سرشکی بود، مردمان نیزاز آب سرشکی می‌باشند. همان‌گونه که گیتی را پهنا با درازا است مردمان نیز به همان گونه‌اند: هر کس را درازا [به اندازه] پهنای خویش است. پوست چون آسمان، گوشت چون زمین، استخوان چون کوه، رگان چون رودها و خون در تن چون آب در رود، شکم چون دریا و موی چون گیاه است. آنجا که موی بیش رسته است چون بیشه. گهر تن چون فلز، آسن خرد چون مردم، گوشان سرود خرد چون گوسپند و گرمی چون آتش است. دست و پای‌افزار چون هفتان و دوازدهان. شکم خورش گواراست چون ابر و آتش وازیشت. دم برآوردن و فروبردن چون باد است. جگر چون دریای فراخکرت، بندکده تابستان؛ اسپرز چون ناحیت اپاختر که جایگاه زمستان است...»
(بُن‌دهش، مهرداد بهار، رویه 123)

[نقطه زمین دل]: دل را به زمین تشبیه کرده به دلیل مرکزیت زمین در عالم چه قدما اعتقاد داشتند که زمین مرکز عالم است و در واقع رصد ستارگان با این پیش فرض انجام می‌شده است که زمین ثابت و مرکز ثقل جهان است.
[اَطباق سموات طبایع]: یعنی طبایع چهارگانه صفرا، سودا، بلغم، دم و یا چهار حالت گرمی، سردی، خشکی، تری یا رطوبت.
[نجومِ بروجِ سعادت]: اشاره به سعدی و نحسی هفت اَپاختر در بروج دوازده‌گانه دارد، مشتری سعد بزرگ و کیوان نحس بزرگ است.

وجود آدمی همانند دوایر آسمانی مدام در چرخش‌اَند، هَنگامی که جان آدمی با تمامی قوای خود(خورشید و ماه و...) در پی خواستن به دنبال(سیر) حقیقت در آمد، دل به دلیل مرکزیتی که در وجود آدمی دارد با دَوَران خود میان طبقات آسمان‌های چهار طبعبه سرعت این هیجان را مقید کرده یعنی به طبایع مسلط شده و آنها را به بند می‌کشد. در این حالت است که انسان آماده دریافت‌های درونی می‌شود چه حواس و طبایع از مشغولیات ذهن و تن رهایی یافته‌اند درجات و مقامات و منازل در راههای غیب برای روح ناتوان عشق یکی یکی مسلم شده و در هر لحظه‌ای ستارگانِ برج‌های سعد در جهان دل صورت شکل‌های غیبی حادث می‌کند. اشاره به سعدی و نحسی هفت اَپاختر دارد.

روشنگری اینکه تسلط بر طبایع و حواس طریقتی است که در ایران کمینه پیشینه‌اش را در گاتهای زرتشت باید جستن نخستین گام «راستی» را پیشه کردن است، رفتن به سوی راستی،«دانایی» را به همراه می‌آورد و انسان باید بکوشد تا «سروش»(دریافت درونی، وجدان) در دلش آوا دهد(گات‌ها، 12/ 43)، بهترین راه بالندگی و تسلط بر حواس و طبایع از دیدگاه زرتشت «اندیشیدن در آرامش» است(همان، 15/ 43). پس از این دو مرحله است که سخن از «حواس دهگانه» به میان می‌آورد: «ای مزدا اهورا این از تو می‌پرسم مرا به درستی بازگوی چگونه در پرتو راستی نیروهای دهگانه برونی و درونی من زایا و نیرومند و فروزان می‌گردند تا با آنها رسایی و جاودانگی را دریابم و آن دو را نیاز  مردمان گردانم.»(همان، 18/ 44). آن چه روزبهان از آن سخن به میان می‌آورد راهِ عرفان و طریقت حکمای اقدم در این سرزمین است یعنی شناخت خود و سیر و سلوک درونی.  اندیشیدن خود ارزش‌گذاری شده است؛ اندیشه باید نیک باشد نه بد، این را بهمن نامیدند یعنی «اندیشه نیک»، از اندیشیدن نیک است که به پارسایی یعنی «اَردی‌بهشت» توان رسیدن، پس از این تو شهریار وجود خویش خواهی شد یعنی «شهریور»، آنگاه است که به بالندگی می‌رسی و مردمان را راهنما می‌شوی یعنی «سپندارمذ»، به کمال می‌رسی یعنی «خرداد» و جاودان در هستی، می‌شوی یعنی «اَمرداد». این شش را اَمشاسپندان نامیدند.

(186) گه زهره بربطِ عشقْ در مقامِ عشق زند. گه مشتری در منزلِ کیوانْ آئینه‌داریِ حُسن کند و در آن مرآت که صفتِ فعلست، حقیقتْ روی حقیقت نماید. گه کیوان در بامِ فلکِ هفتم- که اثباتِ عقلِ کُلّست- شهرِ عشقْ به سلطنتِ حکمت و توحید بگیرد. مرّیخ در بزمِ جان به شمشیرِ عقلِ کلّ سر نفسِ کلّ بر دارد. عطارد-که عقل روحانیست- در مدارج غیب از اشکالِ غیب در دُرج خیالِ روحانی حرف مزوّر نویسد. شمس صفت- که روحِ اوّلست- از کوهسارِ عقولِ ربّانی در جهان روحانی سیر کند و ظلمتِ طبایع از طرْف حقایق بِبَرد. قمر – که سرِّ ضمیرِ فواد است و نورِ غیب که پیشرو عکس روحست- ولایت اقالیم فضاء دل را مربّی باشد، بهر یکی بعد از سکونِ سلطنت و آشوبِ ملک در ملکوتِ کبری به إذنِ اسرارِ الهام و حقیقتِ کلامْ مقامی از مقامات پیدا کند، اخلاق را بپروراند و اشجارِ احوالْ در زمین دل برویاند.

[گه زهره...]:زهره(اَناهید، ناهید) فلک خرمی و اعتدال و رطوبت و تری است. در چنین حال طربناکی که جان در کشف حقیقت، راه‌های غیب را شناخته و هر لحظه‌ای در جهانِ دل و صورت شکل‌های غیبی حادث می-شود زهره در مقام عشق بربط عشق می‌نوازد.

[ گه مشتری در منزلِ کیوانْ...]: مشتری(هرمزد) که درستاره‌شناسی سعد بزرگ است در منزل کیوان که نحس بزرگ است آیینه‌داری حُسن می‌کند و در آن آیینه، حقیقت روی می‌نماید. آیینه صفت فعل و عمل است. سعد و نحس به هم بر آمده و از میان می‌رود و حقیقت روی می‌کند.
[گه کیوان...]: کیوان فلک خشکی و سردی و ساکنی است و هفتم فلک است. کیوان در بام فلک هفتم که اثبات عقل کل است با حکمت و توحید، شهر عشق را تصاحب می‌کند!

[مرّیخ در بزمِ جان...]: مریخ(بهرام) فلک آتش و خشکی و خصومت است از این روی است که در نگاه روزبهان شمشیر به دست گرفته یعنی با شمشیر عقلِ کُل سِرِّ نفسِ کُل بردارد.عقل کل و نفس کل در واقع اشاره به کیفیت صدور موجودات از صادر اول است. همه فلاسفه به مبحث کیفیت صدور موجودات نپرداخته‌اند. گویا پورسینا و فارابی بیشتر توجه نشان داده و پیشتر از آن دو افلاتون ولی پیشتر از افلاتون نیز در اندیشه‌های ایرانی و در اوستا در قالب مبحث اَمشاسپندان مطرح شده است و به گفته روانشاد عباس مهرین شوشتری امشاسپندان تجلیات اوهرمزدند که در فلسفه پَسین به گونه کیفیت صدور موجودات عنوان گردیده است.

تاریخ ادبیات عصر اوستایی، عباس مهرین شوشتری: 96

این شش امشاسپند به همراه خود اوهرمزد به هفت امشاسپند شناخته می‌شوند. اینان همان‌هایی هستند که در قرون پسین هفت مرحله عرفانی را رقم می‌زنند.

١. وهومنَ/ بهمن/ اندیشه نیک/٢. اَشَه وَهیشتَ، اَردی بهشت/ بهترین راستی/٣.خْشَثْرَ وَئریَه، شهریور/ شهریاری مورد آرزو/٤. سپنتا آرمَئیتی، سپندارمزد/ اسفند/٥. هَئورْوَتاتَ، خرداد/ کمال/ ٦. اَمِرِتاتَ، اَمُرداد/ بیمرگی.

[عطارد-که عقل روحانیست- ...]: عطارد(تیر)در ستاره‌شناسی فلکِ علم و معرفت و حیله است بدین دلیل است که عطارد را عقل روحانی نام نهاده است که در مدارج غیب و از اشکال غیب در دُرجِ خیالِ روحانی حرف‌های شیرین و مزور می‌نویسد.
[شمس صفت...]: شمس(مهر) فلک پادشاهی و قدرت و نور و حشمت و بزرگی است، همچون شمس که روح اول است از کوهسار عقول ربانی در جهان روحانی سیر کند و تاریکی طبایع را از چهره حقایق بِبَرد، آخر این چهار طبع پرده‌های کشف حقایق‌اَند. طبایع همچون حواس ده‌گانه درونی و بیرونی(بینایی، شنوایی،... قوه مشترکه، قوه مصوره،...) از موانع کشف حقیقت‌اند. زرتشت در گاتها راه غلبه بر حواس ده‌گانه را اندیشیدن در سکوت می‌داند، با غلبه بر حواس است که پرده‌های حواس و طبایع کنار رفته و سروش درونی به ندا در می‌آید.

[قمر – که سرِّ ضمیرِ فواد است]: قمر(ماه) فلک زمان و دلیل چیز است. ماه تنها قمر سیاره زمین است. از آنجایی که دل آدمی را به زمین تشبیه کرده بود اکنون با آوردن گفتار «قمر – که سرِّ ضمیرِ فواد است...»، بر تأثیرات ماه بر زمین صحّه گذاشته است. می‌گوید:ماه سرِّ ضمیر دل است و نور غیب که پیش رو عکس روح است، ولایت اقلیم‌های فضای دل را بر عهده داردو به اذن اسرار الهام و حقیقت کلام، مقامی از مقامات پیدا کند، اخلاق را بپروراند و درختان احوال در زمین دل برویاند. گِرانش (جاذبه) ماه بر آب‌خواست و آب-کاست(جذر و مد) و بر رویش گیاهان و درختان تأثیر دارد.]

پس از دریافت این بارقه‌هایِ شناخت از بند 187 به بعد بر دریافت این جریانات صحّه می‌گذارد. بند 187 را می‌خوانیم و خوانندگان را برای مطالعه بیشتر بدان کتاب رَه می‌نماییم:
(187) از بُطنانِ غیب و سرّ فعل در جهانِ دل و جان، نوری از انوارِ صفت وزیدن گیرد. جمیعِ اشکالِ باطن از پوستِ افعال بیرون آیند و در فضاء صفاء فعل و مرغزارِ لوایحِ کشوفِ غیبِ صفت، منزل کنند و هر یکی؛ از طبعِ معادن انسانی و روحانی و جسمانی و حیوانی بیرون آیند و از حق به حق منزل خواهند، در سرابِ فقد در سایه صفت بنشینند تا انوار تجلی بی‌التباس در رَسَد و همگنان را ذوقِ حقیقت بدهد؛ نارسیدگانِ افعال را در عینِ نورِ تجلی برَساند و در حقیقت از منزل تلوین به جهانِ تمکین رَساند.
عبهرالعاشقین، هانری کربن و محمد معین: 89



پیوست‌ها

فلک چیست و هفت اَپاختر (سیاره) کدامند و هر یک از هفت اَپاختر بر چه چیز دلالت دارد؟ فهم اینکه هفت اَپاختران مفید چه معنایی هستند و ستاره‌شناسان چه معنایی از آن می‌فهمیدند به فهم سخن روزبهان بقلی کمک می‌کند. به عنوان مثال می‌دانیم که سیاره مشتری در زبان ایرانی هرمزد/ اورمزد است، از طرفی مشتری منتسب است به فلک جان و خرد؛ اورمزد نیز از دو بخش اهورا مزدا تشکیل شده است و مزدا را خرد ترجمه می‌کنند، از این جاست که می‌توانیم دلیل نامگذاری این سیاره به نام اورمزد را به دست ایرانیان بفهمیم.



نام‌های پارسی اصطلاحات ستاره‌شناسی

خورشید (شمس)، ماه(قمر)، اقمار(سیاره‌های کوچکی که به گرد سیاره‌ای می‌چرخند)، افلاک (جمع فلک، مدارهایی که سیاره‌ها در آن مسیر به گرد خورشید می‌گردند.)، اَبراج (جمع بُرج، بروج دوازده‌گانه)، زمین (مرکز فلاک، مرکز عالم قرار دارد)، اَطباق(طبقات، طبقه‌های آسمان)، طبایع (چهار آخشیج، چهار عنصر آب، زمین، آتش و هوا)، بروج سعادت (سعدی و نحسی بروج).
اَپاختر/ اَپاختران (سیاره/ سیارات)، هفت اَپاختر(هفت سیاره)، ماه(قمر)، تیر(عطارد)، اَناهید(زهره)، مهر(شمس)، بهرام(مریخ)، هرمزد(مشتری)، کیوان(زحل).اَختر/ اَختران(ستاره/ ستاره‌ها).



هفت اَپاختر

مرحله نخست در فهم سخنان عرفانی روزبهان بقلی شناختن نام‌های هفت اَپاختر است. این نام‌ها را به پارسی و عربی و دلیل انتساب هر یک را از کتاب روضه المنجمین شهمردان بخوانیم:

«باب اول: نهاذ فلک‌ها و ستارگان که بر کذام فلک باشند
[بدانک] ایزد عزّ و جل بقدرت خویش هفت فلک آفریذ، گرد بر گرد از گوئی چنانک طول و عرض و عمق مساوی یکدیگر باشذ و نهاذشان اندر میان یکدیگر[است] و از گردش نیاسایذ و هر فلکی را جای ستاره[ی] کرد.
اول فلک قمر ماه(فلک زمان و دلیل چیز). دوم فلک عطارد تیر(فلک علم و معرفت و حیله).سوم فلک زهره اَناهید(فلک خرمی و اعتدال و رطوبت و تری). چهارم فلک شمس مهر(فلک پادشاهی و قدرت و نور و حشمت و بزرگی). فلک پنجم مریخ بهرام(فلک آتش و [خشکی] و خصومت). ششم فلک مشتری هرمزد و برجیس(فلک جان [و خرد] و حرکت و بها و توانگری[و خواسته]). هفتم فلک زحل کیوان(فلک خشکی و سردی و ساکنی)»
روضه المنجمین: 58

 

تصاویر از نویسنده

 

ورای هفتم فلک فلک هشتم قرار دارد و ورای آن را فلک الافلاک می‌گویند.



سعد و نحس اَپاختران

اما سعدی و نحسی اَپاختران مرحله دوم در شناخت مفاهیم عرفانی روزبهان بقلی است. این سعدی و نحسی را از روی کتاب روضه المنجمین شهمردان بخوانیم: «منجمان متفق‌اند که زحل نحس بزرگ است و مشتری سعد بزرگ و مریخ نحس کوچک و زهره سعد خرد و شمس سعد از دوستی و نحس از دشمنی و قمر بذات خویش سعد است لکن از جهت نهاذ او پیوستن [با] ستارگان بگردذ و عطارد[ممتزج] با سعد، سعد و با نحس، نحس و پذیرنده طبع‌هاست و چون تنها بوذ بسعادت گرایذ و رأس[و ذنب را بعضی گویند: رأس] با سعد، سعد است و با نحس، نحس و ذنب بخلاف این، با سعد، نحس و با نحس سعد و همچنین گفته‌اند که رأس مشتری را سوذ کنذ و زهره را نه سوذ کند و نه زیان و دیگر ستارگان را زیان کنذ و ذنب همه ستارگان را زیان کنذ الا زحل را که قوت بیافزاید اما آنچ درست‌تر دارند آنست[کی] رأس اگر با سعد بوذ و اگر با نحس و [آن طبع و] دلیل را زیادت و پایندگی دهذ و چون ذنب بوذ تفریق کنذ و بپراکنذ و حکم جز بر مجاسده نیست.»
روضه المنجمین: 61



منابع

رازی، شهمردان بن ابی الخیر ، 1382، روضه المنجمین، مرکز نشر میراث مکتوب، چاپ نخست
بقلی شیرازی، روزبهان، 1383، عبهر العاشقین، هنری کربین و محمد معین، نشر منوچهری، چاپ چهارم
وحیدی، حسین، 1365، گاتها، نشر آفتاب، چاپ نخست

 

 

 

پایان
اردیبهشت 1396 خورشیدی
رضا آقازاده

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید