پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها گفتگو نگاهی به تعصبات ضد ایرانی تاریخ نویسان غربی در گفت و گو با شادروان مرتضی ثاقب‌فر / دگرگون کردن هویت ایران در تاریخ، جنایت عمدی است

گفتگو

نگاهی به تعصبات ضد ایرانی تاریخ نویسان غربی در گفت و گو با شادروان مرتضی ثاقب‌فر / دگرگون کردن هویت ایران در تاریخ، جنایت عمدی است

برگرفته از خبرگزاری میراث فرهنگی

 

گفتگو از : آرزو رسولی، میترا بختیار
 

بزرگ ترین پشتوانه ملت ایران، فرهنگ و تمدن آن است که روزگاری سایر تمدن های جهان باستان را تحت الشعاع خود قرار داده بود و هنوز ردپای آن در ایران امروز حتی در جهان غرب مشهود است. اما امروز در کتاب های غربیان، ایران و تمدن بزرگ آن نادیده گرفته می شود و البته هستند هموطنانی که به کمک غربیان شتافتند و سعی در انکار ریشه های تاریخی خود دارند یا با سکوت خود، مهر تاییدی بر اتفاق ناخوشایندی که در شرف وقوع است، زده اند: حذف ایران از عرصه جهانی!

این موضوع را یک بار با دکتر تورج دریایی، استاد تاریخ نگاری و تاریخ جهان در دوره باستان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و سردبیر نشریه نامه ایران باستان در میان نهادیم و این بار با آقای مرتضی ثاقب فر، محقق و مترجم، گفت و گو کرده ایم که تاکنون از ایشان ترجمه های زیادی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران منتشر شده یا در دست انتشار است. برخی از این ترجمه ها عبارتند از: ایران باستان نوشته یوزف ویسهوفر؛ هخامنشیان نوشته آملی کورت، امپراتوری ایران نوشته دان ناردو؛ کوروش بزرگ نوشته ژرار ایسرائل، از ایران زردشتی تا اسلام نوشته شائول شاکت، شاهنشاهی هخامنشی نوشته امانوئل کوک؛ شاهنشاهی اشکانی نوشته یوزف وولسکی؛ شاهنشاهی ساسانی نوشته تورج دریایی؛ چهار جلد از تاریخ کمبریج؛ جلدهای یک و چهار از کتاب یونانیان و بربرها نوشته امیر مهدی بدیع.

 

* آقای ثاقب فر، ممکن است پیش از هر چیز، برای ما بفرمایید شما که در رشته جامعه شناسی تحصیل کرده اید و تحقیقاتی در این زمینه انجام داده اید، چه طور شد به تاریخ و فرهنگ ایران علاقه مند شدید و در این زمینه، کار کردید؟

 

_ از آن جا که مجبور بودم از راه ترجمه زندگی ام را بگذرانم، فکر کردم بهتر است که خدمتی هم از نظر فرهنگی به کشورم بکنم. جالب است که به دلیل بی توجهی به فرهنگ ملی و تاریخ ایران باستان، علاقه مردم به ایران باستان خیلی بیشتر شده و حتی گاه به حالت افراط در آمده است.

 

_ من با افراط موافق نیستم اما معتقدم که ایرانیان خود باید روی تاریخ خودشان کار کنند. چون متاسفانه در اوج رشد غرب، یعنی قرن هجدهم و به خصوص نوزدهم، ایران دوره قاجاریه را پشت سر می گذاشت و آن دوره، نهایت تباهی و عقب ماندگی ایران بود. به همین دلیل، نه تنها در دوره باستان تا پایان دوره ساسانی، نویسندگان تاریخ ما یونانیان و بعد هم رومیان هستند، بلکه در قرن نوزده تاکنون هم اکثر اکتشافات مربوط به تاریخ و فرهنگ ما را غربیان انجام داده اند. البته ما مرهون دانشمندان غربی هستیم، این یک واقعیت است و این تقصیر آنان نیست. تقصیر خود ماست. ما عقب مانده بودیم و کارهای اساسی در مورد تاریخ و فرهنگ خود خیلی کم کرده ایم. کارهایی هم که انجام گرفته، هنوز کافی نیست. دوره پهلوی اول و اوایل پهلوی دوم بیشتر دوره شناخت متون اصلی چه تاریخی و چه ادبی، و دوره تصحیح متون بود. تصحیحات مهمی صورت گرفت، کارهای زیادی انجام شد، خطوط میخی خوانده شد، اوستا از نظر زیان شناسی بررسی شد. حالا ما ابزار و مصالح کار را در اختیار داریم، وقت نوشتن و فکر کردن است.

  

* گفتید که بیشتر کتاب ها را در مورد تاریخ و فرهنگ ایران غربیان نوشته اند. نظر آنان را نسبت به ایران چگونه می بینید؟

 

_ در دوران باستان، بیشتر یونانی ها و رومیان در مورد تاریخ ما نوشته اند که البته دشمن ما بودند و بی اغراق، 99 درصد نوشته های آنان مغرضانه و جانب دارانه است. بنابراین تحریف و اشتباه و حتی دروغ عمدی در آن زیاد است. می رسیم به قرن های هفده و هجده که اروپا در حال شناخت هویت خود است. به قول مارکس مفهوم Nation «ملت»‌ از بعد از رشد بورژوازی و انقلاب بورژوازی فرانسه در اروپا معنا پیدا کرد و هر کشوری خودش را به عنوان یک ملت شناخت و هویت جدیدی برای خودش یافت. بماند که مارکسیست های ایرانی به تبع از مارکسیست های خارجی فکر می کردند که در ایران هم همین طور بوده و از آن جا که هیچ شناختی از تاریخ خود نداشتند، الگوهای مارکس را عینا در ایران تطبیق می دادند و فکر می کردند که در ایران هم بردگی بوده، فئودالیسم بوده و... و این مراحل طی شده و معنای ملیت هم برای ما تازگی دارد. همه این تصورات غلط است. در ایران، مفهوم خودآگاهی ملی و حتی نام ایران از دوره اوستا وجود داشته است. در اوستا، شما به نام «ایرانویج» برخورد می کنید به معنی «سرزمین ایران»؛ مردم این سرزمین خود را زاده ایران و ایرانی می دانستند، یعنی به هویت خود، خودآگاهی داشتند، چه رسد به دوره های بعد. به هر حال، اروپای قرن هفده و هجده پس از کسب این خودآگاهی ملی، در صدد بود برای خودش هویتی بتراشد. و از آن جا که علاقه به دموکراسی داشت، ردپای آن را در یونان پیدا کرد، گرچه دموکراسی کوچک و گذرایی بود ولی به قول پروفسور «آرتور پوپ» جرقه ای بود در تاریخ جهان. بگذریم که این دموکراسی فقط در آتن بود و بقیه دولت شهرها مثل اسپارت، تبس و جزایر مختلف پادشاهی بودند و هر کدام یک تیران Tyran، به یونانی تورانوس، یعنی «جبار» داشتند. دموکراسی آتن هم اصلا دموکراسی نبود برای این که از تقریبا سیصد هزار آتنی، حدود 10 درصد یعنی حدود 35 هزار نفر مذکر بالغ بودند که حق رای داشتند. نزدیک به 65 یا 70 درصد یعنی حدود 200 هزار نفر از مردم آتن برده بودند، بقیه هم زنان و کودکان و سرانجام متیک ها بودند. یعنی مهاجرانی که به یونان آمده بودند و حق شهروندی و در نتیجه حق رای نداشتند.

این عده قلیل که حق رای داشتند معمولا به قول خود یونانیان در «اگورا»، یعنی سربازار و میدان شهر جمع می شدند و حرف می زدند. بگذاریم که چه تباهی ها و فسادی در آن میان بود که ایرانیان اصلا به ذهنشان نمی رسد. تمام رهبرانشان بی استثنا خیانتکار بودند.

تقریبا تمام رهبران بزرگ یونان که علیه ایران جنگیده بودند، متهم به دزدی و اختلاس یا خیانت به کشورشان شدند و به شاهنشاهی ایران پناهنده شدند. در حالی که شما یک ایرانی را پیدا نمی کنید که یا زمان جنگ یا غیر آن به ایران خیانت کرده باشد یا مزدور خارجی شده یا از ایران فرار کرده باشد. این حرف را از قول خود «هرودوت و پلوتارک» و دیگر تاریخ نویسان یونانی» می زنم.

با این حال، اروپاییان چون احتیاج به هویت داشتند و می خواستند دموکراسی را برقرار کنند، از یونان برای خود بتی ساختند و هر ملتی را که با یونان جنگیده بود، «بربر» نامیدند.

«بربر» در زبان یونانی یعنی «بیگانه، غیر یونانی»، اما اروپاییان به آن بار منفی دادند و در معنای «وحشی» به کار بردند و ایرانیان را بربر گفتند. در نتیجه، شما می بینید بزرگانی مثل «ولتر» یا «بوسوئه» که سازندگان فکر انقلاب فرانسه اند، می گویند اگر در «سالامیس» یعنی جنگ یونان با خشایارشا در چهارصد و هشتاد قبل از میلاد، یونان از ایران شکست خورده بود، بربرها بر اروپا مسلط می شدند و معلوم نبود وضع اروپا و وضع آزادی چه می شد. با این قبیل حرف های یاوه معلوم است که آنان اهمیت شاهنشاهی ایران، اساس آن و انسانی بودن آن را درک نکرده بودند. چرا که بعضی از نویسندگان متفکر و بزرگ یونان، مثل افلاطون، مثل گزنفون که شاگرد سقراط و افلاطون بود، زبان به ستایش ایران می گشایند. مثلا افلاطون در رساله الکیبیادس، به الکیبیادس، سیاستمدار معروف یونانی و سردار آتن می گوید: «برو تربیت را از ایرانیان بیاموز». سپس به شرح تربیت شاهزادگان ایرانی می پردازد و از اخلاق و تربیت و آموزش و پرورش ایران ستایش و به دموکراسی آتن و تربیت اکیبیادس حمله می کند. به همین دلیل هم پیشنهاد جمهوری و حکومت فلاسفه را می دهد. فلسفه افلاطون هم برگرفته از فلسفه مینوهای زردشت است یا به قول غربیان مثل «دیدوس» یعنی مثل های افلاطونی و این را شاگردان افلاطون هم تصدیق می کنند. گزنفون هم کتابی دارد به نام سیروپدیا یا کوروپدیا که به سیرت کورش کبیر ترجمه شده یا در واقع پرورش کورش و در آن از تعلیم و تربیت و اخلاق و فرهنگ ایرانی ستایش می کند. گزنفون کسی بوده که روایت نمی کند بلکه خود در ایران حضور داشته، در کنار کوروش کوچک جنگیده، به چشم خود دیده است.

این گفته های خود متفکران یونانی و آتنی است. اما در هر حال، تعصبات ضد ایرانی در قرن 17 و 18 و حتی 19 در میان تاریخ نویسان غربی به وجود آمد که در حال حاضر، رسوبات اندکی از آن باقی مانده است. البته این را که می گویم درمیان دانشمندان شان است، در مورد افراد عادی که غرض ورزی های سیاسی می کنند. گرچه در قرن اخیر دانشمندان غربی هم سعی کردند جانب بی طرفی را بگیرند. این را بر اساس کتاب های زیادی که در مورد ایران باستان خواندم یا ترجمه کردم، می گویم. فقط در مورد هخامنشیان شش کتاب و در مورد کل ایران باستان، بیش از 10 کتاب ترجمه کرده ام. و اکثر آنها سعی کرده اند بی طرفی را رعایت کنند. تنها استثنایی که در این روزگار با آن برخورد کردم، آقای «امانوئل کوک» است. ایشان شیفته یونان است. تا اینجا اشکالی ندارد، هر کسی می تواند شیفته هر جایی که دلش خواست باشد ولی وقتی قلم به دست می گیرد که تاریخ بنویسد، باید خوب مطالعه کند، خوب فکر کند و بی طرف باشد. دیگر در قرن بیست و یکم که ما نباید نسبت به دو هزار و پانصد سال پیش کمپلکسی داشته باشیم. باید بی طرف بنویسیم. متاسفانه ایشان نه تنها این کار را نکرده بلکه مکرر در مکرر به مردم ایران و تاریخ ایران توهین می کند و دروغ می گوید.

برای مثال، چند مورد را خدمتتان عرض می کنم. در آغاز منابع تاریخ ایران را به درستی بر می شمرد: کتاب مقدس، سنگ نوشته های ایرانیان، نوشته های مورخان یونانی به ویژه تاریخ هرودوت. سپس دو منبع نخست را رد می کند. می گوید تورات کتاب مذهبی است و اصلا درست نیست پس آن را کنار می گذارم. سنگ نوشته های ایرانی را هم تبلیغات می شمرد و رد می کند و می گوید: «متاسفانه چند سال اخیر در غرب مد شده که می گویند استوانه کورش منشور حقوق بشر است. چنین چیزی نیست و نوشته های آن یک مشت حرف های تبلیغاتی است.» در حالی که می دانیم چنین نیست. کورش در این استوانه شرح می دهد که یهودیان را آزاد کرده، به مردم آزادی داده، مردم را در زبان و دین شان آزاد گذاشته، معابد آنها را به خرج ایران بازسازی کرده و... تبلیغاتی در کار نیست. همه این کارها را کرده است. بله، در قرن بیست و یکم هیچ اشکالی ندارد که شماها با صدها ماهواره تلویزیون بروید همان بابل را بگیرید و ادعا کنید که به خاطر آزادی رفتیم، در حال که همه دنیا داد می زنند که به خاطر نفت عراق رفتید. ولی کورش بیچاره که روی کوزه کوچک استوانه ای دو هزار و پانصد سال پیش کارهایی را که واقعا کرده، بر می شمرد، تبلیغات کرده است. شما می دانید که کورش با شاهانی که جنگیده و مغلوبشان کرده، هیچ کدام را نکشته، بلکه به آنان زمین و ملک داده و همه آنان تا آخر عمر با شادی و سلامت زندگی کردند. می ماند منبع سوم که آقای کوک می گوید فقط به تاریخ هرودوت اعتقاد دارد. در حالی که بعد از 2500 سال این همه تحقیق شده، سنگ نوشته هایی کشف شده، این همه خرده سفال در نسا، سیلک و غیره کشف شده، الواح تخت جمشید پیدا شده، کتیبه بیستون و استوانه کورش خوانده شده، این همه اطلاعات از دید ایشان تبلیغات است و فقط حرف­ های هرودوت درست است که دشمن ما بوده و در مورد ایران غرض ورزی کرده است. البته ما گله ای از هرودوت نداریم که دو هزار و پانصد سال پیش با یک عِرق میهن دوستی صحبت هایی کرده و در مقابل آن 10 تالان طلا که مبلغ زیادی بوده، جایزه گرفته است. (از قول آلبر ماله در کتابی با مضمون ایرانیان و یونان باستان). و از آنجا که بسیاری از مردم بی سواد بودند، همچنین به منظور تبلیغات، عده ای خطیب حرفه ای این کتاب را در آگورا برای مردم می خواندند.

  

* با وجود این قضاوت های غرض ورزانه، باز تمدن ایران آن قدر بزرگ بوده که غربیان نتوانستند آن را نادیده بگیرند و حتی از روی غرض ورزی باز هم درباره اش صحبت کرده اند. اما در این سال های اخیر، در کتاب هایی که در غرب منتشر می شود، اصلا ایران نادیده گرفته می شود، در مقابل تمدن آن سکوت کرده اند، در کتاب تمدن های جهان اثری از تمدن ایران نیست، در کتاب های جغرافیایی و تاریخی کودکان غربی هم که بسیار از نظر آموزشی اهمیت دارد، اصلا نامی از ایران نیست. به نظر شما چرا در حال حاضر، ایران را نادیده می گیرند؟

 

_ این معلول چند علت است. یکی بقایای رسوبات ذهنی ضد ایرانی و ضد شرقی است. حتی در کتاب های کودکان اروپایی، یونان مظهر دمکراسی است و ایران مظهر استبداد و ایرانیان بربر و خشن و بی رحم بوده اند. یک مقدار هم این رسوبات باعث بی اعتنایی و بی توجهی شده است. شاید یک مقدار هم از بخت بد ما باشد. چون زمان اوج شکوفایی فرهنگ و تمدن ایرانی، دانشمندان ما به عربی نوشته اند. 90 درصد دانشمندان اسلامی در همه رشته ها، حتی فقه، کلام، تفسیر، حدیث اسلامی و حتی زبان عربی ایرانی هستند. اما غربیان این را نمی دانند و تاریخ ما را مطالعه نکرده اند. آن زمان ما پادشاهی واحد ایرانی نداشتیم و هر گوشه ایران زیر سلطه یک پادشاه بود. به همین دلیل، باعث اشتباه آنان هم می شود. شهرهای ایران را که به درستی نمی شناسند، می بینند اسم عربی است مثل ابن سینا به زبان عربی هم می نوشته، پس تصور می کنند عرب است. اما نقشه های سیاسی معلول افکار سیاسی است و در این مورد هم خود ما مقصریم. ما باید دایرة المعارف ها و نقشه هایی را که از طرف کشورهای بزرگ چاپ می شود، بررسی و در مورد این قبیل اشتباهات اعتراض کنیم. به کشورهای کوچک کاری ندارم. چون اقلیتی هستند که سعی می کنند برای خود هویتی بتراشند. اما از غرب نمی پذیریم، غربی که ادعای دموکراسی و پیشرفت دارد و طبعا نباید نسبت به امپراتوری دو هزار و پانصد سال پیش ما و عصر زرین فرهنگ ما کمپلکسی داشته باشد. الان 200 سال است که زبان، فرهنگ و سروری سیاسی انگلوساکسون ها بر تمام دنیا حاکم است و این عجیب است که یک انگلیسی مثل امانوئل کوک در این زمان چنین مغرضانه نسبت به تاریخ 2500 سال پیش ما برخورد کند.

به نظر من و بنا بر مطالعاتم، ما در طول تاریخ، یگانه امپراتوری بوده ایم که فرهنگ سوز نبودیم، بلکه فرهنگ ساز بودیم و مدارا کننده ترین حکومت را برقرار کردیم. در طول تاریخ همه ملت ها هم شکست هست هم پیروزی. مواقع ضعفمان را که کنار بگذاریم، یگانه حکومتی هستیم که وقتی یگانه امپراتوری و ابرقدرت جهان بودیم و تمام خاورمیانه یعنی لیدی (ترکیه کنونی)، ایونیه، فنیقیه (سوریه و لبنان کنونی)، بین النهرین (عراق کنونی) و مصر به مدت 230 سال در تسخیر ما بود، همه این مناطق را به خوبی اداره کردیم و ظلم و ستم نکردیم. آتنی ها و بقیه مردم یونان از سرباز و سردار و سیاستمدار، 10 هزار 10 هزار مزدور ایران می شدند و به خاطر پول، در خدمت شَهرَب های ایرانی، به یونانی ساتراپ یعنی استاندار آن روز، در می آمدند و به نفع ایران می جنگیدند. در تمام طول تاریخ یونان این خیانت علنی و وطن فروشی را مشاهده می کنید. اما در ایران یک نفر خاین را پیدا نمی کنید که مزدور خارجی شده باشد.

البته نظر غرب همیشه هم غرض آلود نیست اما یک مقدار ناشی از رسوبات قبل است. از اینها گذشته، ما تقصیر خودمان است.

ما باید روی تاریخ ایران کار کنیم البته بدون افراط. بدون سند و مدرک نمی توانیم ادعا کنیم پایه همه علوم از ایران بوده است و نباید هم چنین فکری کنیم چون ما کمپلکسی نداریم و از نظر فرهنگ سازی بسیار غنی بوده ایم. بزرگ ترین ریاضیدانان، جغرافی دانان و تاریخ دانان از ایران برخاسته اند. اصلا مساله کرویت زمین و چرخش آن برای ایرانیان حل شده بوده است. در اشعار فردوسی می خوانید «چرخ گردون». دیگر از این واضح تر؟

 

 * چه کنیم که تثبیت وجود خود را تقویت کنیم؟

 _ باید روش علمی غربیان را یاد بگیریم. مهم ترین مشکل ما این است که با وجود این همه فارغ التحصیل دانشگاهی و استاد روش تحقیق نمی دانیم.

دانشجو اصلا به قصد آموختن روش تحقیق به دانشگاه می رود. اگر قرار باشد کتابی یا جزوه ای را حفظ کند که در خانه هم می تواند و احتیاج به استاد ندارد. در غرب، روش تحقیق، روح تحقیق و پژوهش بی طرفانه را به دانشجو می آموزند که مهم ترین اصل است و متاسفانه دانشجویان ما آن را یاد نمی گیرند. چون استادان کمی داریم که آن را به دانشجو یاد بدهند. از این گذشته، متاسفانه در 20 سال اخیر، کشور ما کم ترین درصد بودجه را برای تحقیق داشته است. آن بودجه اندک هم هیچگاه برای تاریخ ایران صرف نشده است. پس تقصیر خودمان است. چند روز پیش در روزنامه مطلبی خواندم که مایه شرمساری است. یک روسی در تهران در مورد دریای خزر مصاحبه می کند و می گوید: «شما چه حرفی در مورد دریای خزر دارید؟ اصلا قسمت شما که نفت ندارد.» این را نمی گوید که طبق قرارداد 1907، روس و انگلیس ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم کردند و اصلا به دولت ایران اجازه استخراج نفت را نمی دادند. در گیلان و مازندران و حتی تا سمنان که جزو قرارداد «خوشداریا» بود، آن قدر نفت زیاد بود که گاه چشمه های نفت از دل زمین می جوشید. اما هیچ وقت اجازه استخراج نفت را ندادند. چون زمین، هم از دریا و هم از خشکی، از بادکوبه (باکوی فعلی) به طرف ایران شیب دارد و اگر ما شروع به استخراج می کردیم نفت بادکوبه تمام می شد. حالا ایشان می گوید شما که نفت ندارید. در حالی که ما از حدود صد سال پیش با روس ها قراردادی داریم که طی آن حوزه تسلط ایران مشخص شده است. اما حالا زیر آن زده اند.

باید برویم از حق خودمان دفاع کنیم. اصلا چرا دریای خزر؟ غربیان به درستی آن را «کاسپین» می نامند. چون کاسپی ها آریایی های ایرانی بودند. زمانی هم خودمان می گفتیم دریای مازندران. حالا مرتبا می گویند دریای خزر و روی نام آن اصرار دارند و می خواهند آن را به طایفه ای از ترک ها به نام خزرها ویط دهند. در حالی که این درست نیست.

متاسفانه در کتاب های من هم دریای مازندران یا کاسپین را ویراستاران عوض می کنند و می نویسند دریای خزر. من هم حریف ویراستاران نمی شوم. به هر حال، من و شما به تنهایی نمی توانیم از حقوق کشورمان دفاع کنیم باید از طریق مجاری رسمی اقدام شود. همین طور در مورد نقشه هایی که چاپ می شود و نام خلیج فارس. از اعراب پول می گیرند و در نقشه ها نام خلیج فارس را عوض می کنند. اما آیا ما هیچ وقت اعتراضی به نام دریای عمان کرده ایم؟ چرا بر این دریای پهناور نام کشور کوچکی گذاشته شده که سالیان طولانی از دوره باستان تا قاجاریه، مستعمره ایران بوده است.

ما اصلا مشکلی با این قضیه نداریم. به هر حال، اگر کسی حق خود را نخواهد، حق را نمی آورند به او تقدیم کنند. ما باید به طور رسمی به دایرة المعارف ها و فرهنگ هایی که در غرب منتشر می شوند، اعتراض کنیم. واقعیت این است که از هر ده دانشمند اسلامی در همه رشته ها، هشت نفر ایرانی اند، آن دو نفر دیگر هم یا آندلسی هستند یا تونسی یا مصری و... حتی اگر عراقی باشند، باز هم عرب نیستند. اصلا اسم «بغداد» ایرانی است یعنی «خداداد». تیسفون در چند قدمی بغداد، نزدیک به هزار سال از ابتدای اشکانیان تا شکست ساسانیان پایتخت ایران بوده است و عرب ها که تصوری از شهر بزرگ نداشتند، آن را مداین یعنی «شهرها» نامیدند. پس اهالی بغداد نمی توانستند در عرض پنجاه سال یک دفعه تغییر هویت دهند، آنان تنها نام خود را تغییر دادند. چون فشارهایی از سوی حکام اعمال می شد. ابن بلخی که خود مسلمان بسیار متعصبی بود در فارسنامه می نویسد: وقتی استخر شروع به مقاومت کرد، تعداد بزرگانی که گردن زده شدند، شانزده هزار نفر بود. حالا فکر کنید مردم عادی چند نفر بودند! بلاهای زیادی بر سر ملت ما آمده است. خیلی از ملت های کهنسال دنیا با یکی دو هجوم، از صفحه روزگار محو شدند، فرهنگشان را از دست دادند یا نامشان تغییر کرد. اما ما یگانه ملتی در تاریخ جهان هستیم که یک تنه تمام هجوم های بزرگ تاریخ را تحمل کردیم. هجوم اسکندر، هجوم هپتالیان یا به قول اعراب هیاطله در زمان انوشیروان، هجوم اعراب، هجوم ترک ها که چندین سال موج وار ادامه داشت، بعد تاتارها و مغول ها و در قرن بیستم هم هجوم استعمار خارجی چپ و راست.

هیچ هجوم تاریخی نبوده که ما از آن بی نصیب بمانیم با این حال، ما فرهنگ و زبان و ملیت خود را حفظ کرده ایم. ببینید چه ملت مقاوم و در عین حال زیرکی بودیم. پس این مسایل خیلی نگران کننده نیست، ملت ایران به موقع حساب دشمنان ایران را خواهند رسید. اما معتقدیم افراط هم نباید بکنیم. فقط باید به سلاح علم مجهز بشویم.

 

ببینید، مضمون کتیبه های آشوری چنین است: ما رفتیم، ویران کردیم، خاکش را زیر و رو کردیم، حتی حیواناتش را کشتیم. این نشان می دهد که ارزش های آشوری غارت و خون ریزی بوده است. اما کتیبه های ایرانی حتی اگر تبلیغی هم بوده باشد، معلوم است ارزش های جامعه ما، راستی و درستی بوده است. حالا به دروغ هویت ما را دگرگون کردن و از غرض ورزانه ترین منابع غربی استفاده کردن که یک روشنفکر ایرانی می آید و این کار را می کند، چه نتیجه ای دارد؟ این یک جنایت عمدی است. ما نباید خودمان منکر خودمان شویم. هیچکس در دنیا به کسی رحم نمی کند. باید قدرت داشته باشیم و قدرت هم با علم و دانش به دست می آید.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید