یکشنبه, 20ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر نقش انگلیس در اشغال شهرهای ایرانی قفقاز

تاریخ معاصر

نقش انگلیس در اشغال شهرهای ایرانی قفقاز

محمدطاهری خسروشاهی - دانشگاه تبریز

محمدطاهری خسروشاهی

بر اساس مستندات تاریخی و به گواهی اسناد، تاریخ آغاز روابط ایران و انگلیس از همان ابتدا، مبتنی بر دشمنانگی و تجاوز و البته در کسوتی از حیله و تظاهر بوده است.

یکی از زیان‌بارترین سیاست‌های شوم بریتانیا در ایران، در جریان جنگ‌های روسیه علیه کشور ما و اشغال سرزمین‌های قفقازی ایران شکل گرفته است. مدارک تاریخی بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد دولت انگلستان در تهیه مقدمات جنگ‌های ایران و روس و نیز انعقاد دو عهدنامه چرکین گلستان و ترکمانچای و در نتیجه، تسلّط روسیه تزاری بر ولایات ایرانی آن سوی رود ارس نقش برجسته‌ای بر عهده داشته و در مقطعی از این نبردها، اطلاعات نظامی و محرمانه سپاه ایران را با استفاده از خیانت برخی عناصر سست عنصر داخلی در اختیار روسیة متجاوز قرار می‌داده است.
البته سده‌ها پیش از اشغال قفقاز در عصر قاجار، ردپای انگلیس در درازدستی به این سرزمین‌ها درسده دوم هجری دیده می‌شود. تاریخ نویسان هدف عمده دولت تزاری روس در اشغال قفقاز را در راستای عمل به وصیت‌نامة پتر می‌دانند؛ وصیت نامه‌ای از مؤسس روسیه جدید در دست است که جانشینان خود را به تسلط بر ایران با رویای دستیابی به منابع نفتی شمال توصیه می‌کند و در این میان تاکید بر دوستی انگلیس و روسیه در مفادی از این وصیت نامه، نشان دهنده نقش انگلیس در تدوین و تحریر آن است.

دخالت انگلیس در جدایی شهرهای قفقازی ایران و اشغال آن ایالات توسط روسیه، تنها در عصر قاجار محدود نشد و آخرین بار در قیام بزرگ مردم نخجوان با هدف الحاق به خاک ایران صورت پذیرفت. روز نهم اردیبهشت 1298 شمسی و زمانی که نخجوان جولانگاه ارتش انگلیس، روسیه و ترکیه بود، تعدادی از اهالی غیور و ایران دوست نخجوان در برابر کنسولگری ایران در این شهر تجمع کرده و فریاد «زنده باد ایران» سر دادند و تقاضای اخذ تابعیت ایرانی کردند. تظاهرات چندین روز به طور کشید اما ناگهان دخالت انگلیسی ها در این قضیه، آن را مسکوت گذاشت. انگلیسی‌ها با حضور در انجمن صلح نخجوان، مانع از به ثمر نشستن قیام تاریخی ملت مسلمان نخجوان و باز پس گیری بخشی از اراضی اشغالی قفقاز شدند.
   باری نویسنده در این یادداشت بااشاره به نقش انگلیس درانعقاد عهدنامه‌های ننگین گلستان وترکمانچای، به تبیین مستندات تاریخی در خصوص نقش انگلستان در تسلط روسیه تزاری بر شهرهای ایرانی آن سوی ارس و اشغال قفقاز می‌پردازد.
بایدگفت علی‌رغم توفیق نسبی سربازان ایران در مقابله با تجاوزات لشکر روس، سپاهیان تجاوزگر توانستند با استفاده از خیانت عده‌ای عنصر وطن‌فروش داخلی و تشدید دسیسه‌های انگلیس در تحولات اجتماعی ایران، جریان جنگ‌های اول روس را به نفع سپاه متجاوز تغییر دهند و این گونه زمینه لازم را برای پذیرش صلح از سوی ایران فراهم آورند.
پس از استیلای سپاهیان روس در قریه اصلان‌دوز در پنجم ذی‌‌الحجه 1227 هجری قمری بر لشکریان ایرانی، عباس میرزای دلاور، نیمی از قوای خود را از دست داد.
«در این میان سفیر انگلیس سرگور اوزلی به وساطت برخاست و مقدمات عقد پیمان صلح را بین ایران و روسیه فراهم ساخت. مذاکرات صلح مدتی طول کشید و عاقبت عهدنامه‌ای در قریه گلستان از توابع قراباغ در یازده فصل و یک مقدمه نوشته شد و در تاریخ 20 شوال سال 1228 هجری قمری مطابق با 12 اکتبر 1813 میلادی [بیستم مهرماه 1192 خورشیدی] با حضور سفیر انگلیس [سرگور اوزلی] به وسیله ابوالحسن‌خان شیرازی نماینده ایران و نیکولا نماینده فوق‌العاده تزار و سردار روس به امضا رسید».
مسئله وساطت سرگور اوزلی سفیر انگلیس در ایران در باب صلح و انعقاد قراردادی جدید بین ایران و روس از اینجا آغاز شد که در پی ورود این سفیر، دورتیشف فرمانده سپاه گرجستان ـ که اینک به اشغال روس درآمده بود ـ نامه‌ای به سفیر بریتانیا فرستاد و در آن تقاضامند میانجیگری میان دولتین درگیر جنگ شد. اوزلی که همچون سَلَف نابکار خود هارد جونز توانسته بود اعتماد فتحعلی‌شاه ناآگاه را به دست آورد، موفق شد دربار ایران را به پذیرش صلح راضی کند. چنین به نظر می‌رسد که تحمیل مذاکره صلح به ایران از سوی دولت انگلیس، در شرایطی که اوضاع به سود ایران بود، به منظور اجرای یک توطئه و گزارش اسرار نظامی ایران از سوی بریتانیا به روس‌ها صورت پذیرفته باشد.
خوشبختانه با وجود دستیابی به اسناد مداخلات انگلیس در ایران تردیدی در این میان باقی نمی‌ماند که تحمیل صلح در راستای اجرای یک نقشه شوم بوده است. جیمز موریر؛ منشی سرگور اوزلی سفیر انگلیس در ایران که در مذاکرات صلح ایران و روس حضور داشته در یادداشت‌های روزانه خود چنین نوشته است که: «قبل از شروع مذاکره دورتیشف؛ فرمانده قوای روس دستور داد که درها را ببندند و هیچ کس وارد اتاق نشود. چون مذاکره تمام شد، ژنرال (= اوزلی) دست‌ها را از خوشحالی به هم می‌مالید و [خطاب به موریر] گفت اکنون شمشیرت را کنار بگذار. و خودش هم چنین کرد و شمشیر و کلاهش را به کناری نهاد.»  صحنه‌ای که موریر از ملاقات محرمانه خود با اوزلی و دورتیشف بیان کرده حکایت از تفاهم و اعتماد متقابل بلکه همکاری کامل میان دو دولت روس و انگلیس دارد و می‌رساند که موریر، دورتیشف را از اسرار نظامی ایران آگاه ساخته بود. جنگ معروف اصلاندوز و شکستی که بر سپاه ایران در طی آن جنگ تحمیل شد، در چنین شرایطی رخ داده است.
باری در پی شکست مذاکرات صلح، شروع جنگ اجتناب‌ناپذیر بود. به همین دلیل عباس‌میرزا آماده کارزار شد. اوزلی در این میان چهره‌ی واقعی بریتانیا را نمایان ساخت و اعلام نمود که دولت‌های روس و انگلیس با یکدیگر صلح کرده‌اند و بدین‌سان به افسران انگلیس دستور ترک مخاصمه داد. این اعلام غیرمنتظرانه، در تضعیف روحیه سربازان ایرانی موثر آمد و در پی آن حمله‌ی نیروهای مسلّح روس، سربازان ایران را به خاک و خون کشید.

شکست اصلاندوز که نتیجه‌ی کارشکنی علنی مأموران انگلیس و حیله‌ورزی سفیر این کشور بود، نتوانست عباس‌میرزای دلاور را از فکر بازستاندن سرزمین‌های اشغال‌شده ایران در قفقاز منصرف نماید. در نتیجه ایرانیان به فکر تقویت سپاه خویش برآمدند؛ لکن در آن سوی میدان نبرد، سپاهیان روس بار دیگر سرگور اوزلی را به عنوان واسطه برای صلح نزد شاه ایران فرستادند. این بار نیز اوزلی موفق شد که «با تطمیع و تهدید به قطع کمک‌های مالی انگلستان» شاه ایران را به قبول صلح وادارد و این چنین عهدنامه ننگین گلستان را به ایران تحمیل کند. ناگفته نماند که سرپرسی سایکس، انعقاد این عهدنامه شوم را «بر اثر مساعی عالیه اوزلی» دانسته است.
وزیر امور خارجه بریتانیا به قدری در این ایام بر فتحعلی‌شاه تسلط داشت که انتخاب میرزا ابوالحسن شیرازی به عنوان «نماینده ایران در مذاکرات صلح» به پیشنهاد او صورت گرفت چرا که پیش از این قرار بود قائم مقام فراهانی ـ که فردی میهن‌پرست و مخالف انگلستان بود ـ نمایندگی و سرپرستی هیئت ایرانی را برعهده داشته باشد.
عهدنامه گلستان یکی از ننگین‌ترین معاهداتی است که در تاریخ ایران به امضا رسیده است. به موجب آن، ایالات و شهرهای گرجستان، داغستان، بادکوبه، دربند، شروان، قرا‌باغ، شکّی، گنجه، موقان و قسمت علیای تالش به روسیه واگذار شد. همچنین حق کشتیرانی ایران در دریای مازندران از بین رفت و تسهیلات فراوانی به نفع بازرگانان روسی در نظر گرفته شد.
در هر حال سرگور اوزلی در یادداشت‌های خود اعتراف کرده است که «خدمات کوچکی که او افتخار انجام آن را داشته، بخشی از وظایف او و همه براساس دستورات دولت پادشاهی انگلستان بوده است»  و سرانجام در این گفته‌ی جان ویلیام کی دقت کنید که گفت: «ایران را دولت انگلیس دست بسته، تسلیم دولت روس نمود» این سخن خود بهترین دلیل درباره نقش فعّال دولت انگلیس در شکست نظامی ایران و تحمیل عهدنامه گلستان و ترکمانچای می‌باشد.
   از آنجا که سرگور اوزلی برخلاف وعده‌های خود هیچ گونه اقدامی نزد امپراتور روسیه برای استرداد حتی بعضی از ولایات نکرده بود و نمی‌توانست دیگر به ایران برگردد،  در سال 1229 قمری سفیر دیگری به نام «هنری الیس» از طرف آن دولت وارد ایران شد و او موفق گردید که قرارداد جدیدی را که همراه آورده بود به امضا رساند. «در این قرارداد پرداخت کمک مالی مشروط به این شده بود که اولاً این کمک با نظارت نماینده انگلیس فقط صرف نگهداری سپاه دفاعی در سرحدات شمالی ایران شود ثانیاً ایران به هیچ وجه درصدد تهاجم و جنگ تهاجمی برنیاید. به این ترتیب دولت انگلیس توانست راه ادعای ایران را نسبت به ایالات از دست رفته برای همیشه مسدود کند.»
  استاد علی‌اصغر شمیم معتقد است که «این عهدنامه که با شرایط نامناسب از طرف دولت زورمند روسیه تزاری بر ایران تحمیل شد، تکلیف سرحدات دو دولت را به طور قطعی تعیین نکرده بود و می‌بایستی نمایندگان دو دولت در سرحدات اجتماع کنند و مرزها را معین نمایند. بنابراین ممکن بود بر اثر بروز اختلاف نظر بین نمایندگان، مجدداً آتش جنگ میان دو دولت روشن گردد و بار دیگر مردم قفقازیه را دچار وحشت و اضطراب نماید"
از مشخصات بارز دیپلماسی انگلیسی‌ها این است که هر جا عهده‌دار میانجیگری شده‌اند، زمینه را برای اختلاف و برخورد آینده باقی گذاشته‌اند تا در صورت لزوم، آتش‌افروزی و بهره‌برداری کنند. در عهدنامه گلستان نیز چنین ردپایی از انگلیس دیده می‌شود؛ به طوری که سایکس هم بر ابهام زیاد مواد مربوط به آن عهدنامه اعتراف دارد.
در سال 1240 هجری قمری (دوازده سال پس از پایان جنگ‌های دوره اول) دوباره روس‌ها تجاوزات خود را آغاز کردند و به بهانه این که اراضی گوگچه ایروان برطبق قرارداد گلستان به روسیه تعلق دارد و دولت ایران هنوز نماینده‌ای برای تعیین مرزهای تالش نفرستاده؛ تحرکات نظامی خود را شروع نموده و تهدید کردند که اگر ایران مناطق یاد شده را به زبان خوش واگذار نکند، به ضرب شمشیر خواهند گرفت.
مذاکرات به جایی نرسید و خوش‌خیالی‌های فتحعلی‌شاه و اعتماد او به انگلستان نیز کارساز نشد. «مرحله دوم جنگ‌ها که یازده ماه به طول کشید با عقب‌نشینی و شکست سپاهیان ایران توام است، زیرا درست در حالی که سپاه ایران مشغول فتوحات و افتخارآفرینی بود، «به دلیل بی‌کفایتی دولتمردان و ضعف بنیه نظامی سپاه عباس‌میرزا و خیانت برخی از کارگزاران و حکمرانان، ایران موفق نشد تا ریشه تجاوز روسیه را بخشکاند».
پیشروی قوای نظامی روس در مرحله دوم جنگ‌ها به حدی بود که متجاوزان ضمن عبور از شهرهای قفقازی و رودخانه ارس، شهرهای مهم سر راه چون خوی و دهخوارقان را تصرف کردند. وقتی سپاهیان روس عازم تبریز شدند، این شهر در دست والی بی‌لیاقت آن، آصف‌الدوله خائن بود. وی از شدت ترس، متواری شد و بدین‌سان تبریز هم به آسانی به دست روس‌ها افتاد و غارت شد. سقوط تبریز، جنگ‌ روس با ایران را وارد مرحله جدیدی کرد. فرمانده قشون روس (ژنرال پاسکوویچ) درصدد تصرف تهران برآمد، اما وقتی به روستای ترکمانچای رسید، امپراتور روسیه تزار نیکلای اول به او دستور داد که همان جا متوقف شود و عهدنامه‌ای با ایران به امضا برساند. در این میان شخصی به نام «گریبایدوف، پسرخواهر پاسکوویچ و فرمانده نظامی روس، در محل ترکمانچای برای نوشتن مفاد قرارداد، حضوری خطرناک و تحریک‌کننده داشته است... طرح و تهیه پیشنویس معاهده ترکمانچای بر عهده گریبایدوف واگذار شد و به پاس این خوش‌خدمتی ارتقای مقام یافت».البته شادی او دیری نپایید و درسالگرد انعقاد قرارداد ترکمانچای، به دست مردم غیور تهران، در محل سفارت روس، کشته شد.
برخی از کارشناسان علت شکست ایران در جنگ‌های دوره دوم را عدم ارسال کمک از تهران و غرض‌ورزی درباریان و کارگزاران در برخورد با عباس‌میرزا (رقابت شاهزادگان برای تصاحب مسند ولیعهدی) و تعیین ژنرال پاسکوویچ به عنوان افسری خشن به فرماندهی قوای نظامی روس می‌دانند. حامد الگار معتقد است: «سبب شکست عباس‌میرزا در جنگ ایران و روس پیش از آن که تفوّق روس‌ها باشد، خصومت برادران عباس‌میرزا با وی و نیز تشکیلات نادرست اوست و همین دو سبب، موجب شکست او شد».

گویا طول یافتن جنگ و ناتوانی‌های نظامی سپاهیان ایران در مقابل تجهیزات مدرن نظامی روس با خسّت شاه و عدم کمک مالی او به سپاه عباس‌میرزا همراه شد و زمینه پذیرش مجدد صلح و در نتیجه واگذاری امتیازات بیشتر به دولت روس فراهم آمد.
البته در این مقطع از جنگ برخلاف روزهای اوج‌گیری نبرد، مک دونالد و چند تن افسر انگلیسی که به عنوان مستشار نظامی ایران، همه جا در میدان‌های جنگ همراه شاه و ولیعهد بودند، آنان را به ادامه‌ی جنگ و نپذیرفتن صلح تحریک می‌کردند.پیداست که این بار نیز میان سفیر انگلستان و فرماندهی سپاه روسیه، روابط محرمانه‌ای وجود داشته و هر دو برای هدف واحدی همکاری داشته‌اند. «دولت انگلستان در این آتش افروزی مقاصد گوناگونی داشت که از آن جمله مشغول کردن روس‌ها در جنگ دیگری با ایران در قفقاز بود؛ زیرا تصمیم روس‌ها به اشغال قسطنطنیه به دنبال شکست عثمانی از ایران و علنی شدن ضعف نظامی آن، برخلاف مصالح بریتانیا بود»
سرانجام «در دهم فوریه 1828 برابر با پنجم شعبان 1243 هجری قمری [اول اسفندماه 1206 خورشیدی] عهدنامه‌ای که سرنوشت ایران را طی مدت یک قرن بعد یعنی سقوط حکومت تزاری روسیه تعیین می‌کرد در ترکمانچای به امضا رسید. به موجب آن، علاوه بر ایالاتی که طبق عهدنامه گلستان از ایران جدا شده بود، ایالات نخجوان، ایروان، تالش، قراباغ و شوره‌گل به روسیه واگذار و سرحد بین دو کشور رود ارس تعیین شد. مقرر شد مبلغ ده کرور (پنج میلیون تومان) بابت غرامت جنگ به روس‌ها پرداخت گردد و عبور و مرور کشتی‌های جنگی در دریای مازندران منحصراً به دولت روسیه تعلق بگیرد».
قوای نظامی روس در ایّام تصرف آذربایجان و تبریز و اردبیل، اگر چه دست به غارت گشودند، لکن تاراج کتاب‌های خطی مقبره شیخ صفی در اردبیل، از لطمات فرهنگی بسیار مهمی بود که جبران آن بی‌تردید،  غیرممکن است.
به نوشته علی‌اصغر شمیم «روسیه تزاری در این عهدنامه، نیات و مقاصد استعماری خود را بی‌پرده نشان داد و منافعی عاید آن دولت شد که در هیچ یک از جنگ‌های اروپا نتوانسته بود نظیر آن را به دست آورد... اتباع آن دولت در ایران از تابعیت نسبت به قوانین حقوقی و جزایی ایران معاف شدند [کاپیتولاسیون]».
براساس مستندات تاریخی مرحوم قائم مقام فراهانی از انعقاد چنین عهدنامه ننگینی ناخشنود بود و می‌کوشید که امضای آن را با طولانی کردن مباحثات و تا رسیدن سپاهیان اعزامی به تأخیر بیاندازد و روس‌ها را به قبول شرایط مناسب‌تری وادار سازد.لیکن ظاهراً اصرار سفیر انگلیس دیگر مجالی برای درنگ باقی نگذاشته بود. جالب این که مک دونالد پس از قبول صلح از سوی ایران، از پرداخت کمک مالی دولت انگلیس به ایران به بهانه‌ی این که آغاز جنگ بر اثر اعلان جهاد از سوی علمای ایران بوده امتناع ورزید.
دخالت انگلیس در مسئله جدایی شهرهای قفقازی ایران تا سال‌ها بعد ادامه یافت و آخرین بار در قیام بزرگ مردم نخجوان که با هدف الحاق به خاک مام میهن صورت پذیرفت، متجّلی شد. قضیه از این قرار است که «در روز نهم اردی‌بهشت 1298 شمسی و در زمانی که نخجوان به جولانگاه ارتش انگلیس، روسیه و ترکیه تبدیل شده بود، تعدادی از اهالی غیور و میهن‌دوست نخجوان در برابر کنسولگری ایران در این شهر اجتماع و فریاد «زنده‌باد ایران» سر دادند و تقاضای اخذ تابعیت ایرانی کردند. تظاهرات چندین روز به طول کشید اما ناگهان دخالت انگلیسی‌ها در این قضیه، ماجرا را مسکوت کرد. انگلیسی‌ها که مخالف استرداد شهرهای قفقازی ایران بودند با حضور در «انجمن صلح نخجوان» مانع از بازپس‌گیری اراضی اشغالی ایران در نخجوان شدند»

سخن خود در باب نقش انگلیس در جدایی شهرهای قفقازی ایران را با دو مطلب کوتاه دیگر در وادی نقش علمای شیعه درتحریض روحیه مقاومت و پایداری مردم ایران و نیز بحثی در تحریف جنگ‌ها به پایان می‌برم.


نقش فقهای شیعه در جنگ‌های روس با ایران

«با شروع دوره قاجار و هجوم روسیه به سرزمین‌های شمالی ایران، شاه قاجار در برهه‌ای از تاریخ جنگ‌های دوره اول، خود را ناگزیر از توسل به علمای شیعه، جهت حمایت‌های نظری و عملی در مقابل تهاجمات روس‌ها دید و از علما در باب تحریض و تشویق مردم، فتوای جهاد یا به تعبیر درست‌تر، فتوای وجوب مدافعه از سرزمین‌های اسلامی و بیضه اسلام را خواست. علمای شیعه نیز با عنایت به بنیان‌های فقه امامی به درخواست فتحعلی‌شاه پاسخ مثبت دادند و به این ترتیب در این دوره «ادبیات جهادی» عصر غیبت نسبت به هر زمان دیگر راه توسعه و رشد پیدا کرد و میراث گذشته را تکامل بیشتری داد».
چنانچه گفتیم مرحله اول جنگ‌های روس با ایران با توفیق نسبی لشکریان ایران همراه بود، منتها خیانت عده‌ای از رجال وطن‌فروش و باز شدن پای استعمار انگلیس به صحنه، آتش نبردها را شدت بخشید و کشته شدن سیسیانف موجب شد تا قوای نظامی روس درصدد انتقام برآید. با تشدید حملات روس، دولت فتحعلی‌شاه قاجار بر آن شد تا بر نفوذ نظام ارزشی روحانیون به عنوان عناصری که به والایی پایگاه‌های اجتماعی ایشان معترف بود تکیه کند. در این میان روحانیون و علمای شیعه نیز دعوت دولت را مبنی بر پشتیبانی از ارتش ایران و پراکندن رساله‌ها و اعلامیه‌های جهاد بر ضد روس با یک هماهنگی بی‌مانندی پاسخ دادند و در آن اعلامیه‌ها و رساله‌ها که به عنوان «جهادیه» آوازه گرفته‌اند، «کفره روس» به سختی مورد انتقاد قرار گرفتند.
متون تاریخی نشان می‌دهد روحانیون و پیشوایان دینی ایران عصر قاجار به عنوان یکی از طبقات متنفّذ اجتماع در جریان جنگ‌های روس با ایران وارد عرصه شدند و بنابر وظیفه شرعی و بر اساس فقه شیعه و مبتنی بر تمایلات قلبی و اراده باطنی به منظور حفظ بنیان اسلام و جهاد علیه «کفره روس» افکار عمومی را برای شرکت پرشکوه در جنگ آماده ساختند. با ورود روحانیون به صحنه نبرد، «ادبیات جهادی و ضداستعماری ایران» در عصر قاجار شکل یافت.
شرکت عالمان دین در میادین نبرد روس با ایران، به قدری در تحریض و تشویق روحیه سربازان مؤثر بود که روس بیمناک شد که مبادا ایران، افزون بر باز پس‌گیری مناطق تسخیر شده، اقدام به تسلط بر پاره‌ای شهرهای روسیه بنماید. به گفته تاریخ‌نویسان، چنانچه مشی سیاسی فتحعلی‌شاه در جریان جنگ‌های روس با ایران تغییر نمی‌یافت و او با سادگی تمام به دام تنیده شده انگلیسی‌ها نمی‌افتاد، بی‌گمان نتیجه جنگ‌ها، سرنوشت دیگری می‌یافت.
کتاب‌ها و رساله‌های جهادی به منظور این که به آسانی در اختیار مردم قرار گیرد، به دستور عباس‌میرزا و توسط قائم‌مقام فراهانی بزرگ (میرزا عیسی) جمع‌آوری و خلاصه‌نویسی و احیاناً ترجمه گردید. با تلاش قائم‌مقام کتاب ارجمند «احکام الجهاد و اسباب‌الرشاد» تدوین شد و یکی از مهمترین آثار منثور ادبیات جهادی ایران شکل گرفت.
قائم‌مقام فراهانی در نگارش متن احکام الجهاد از نثری حماسی بهره برد و بدین سان توانست «ادبیات مقاومت و پایداری» را بین مردم شایع و این نوع ادبی را عمومی‌تر نماید تا بلکه غریزه دفاع از میهن را برانگیزاند.

تحریف جنگ‌ها

با وجود اهمیت کار روحانیون عصر قاجار و نقش بی‌بدیل ایشان در تحریض روحیه مقاومت و پایداری، برخی از نویسندگان تاریخ معاصر ایران به ایجاد تردید در اقدام مؤثر و مهم روحانیون پرداخته و به دلیل فقدان پژوهش علمی در رابطه با چرایی ورود روحانیون به صحنه سیاست قاجار، شایعاتی مبنی بر «ارتباط فتاوای علما با شکست ایران از روس» مطرح ساخته‌اند. به ادعای این افراد، عباس‌میرزا و قائم‌مقام با جنگ موافق نبودند! و صرفاً روی فشار علما تن به این کار دادند. بنابراین علما ضامن همه صدماتی هستند که در اثر جنگ‌های روس با ایران به کشورمان وارد شده است! این در حالی است که بر پایه مستندات تاریخی، این عباس‌میرزا و قائم‌مقام فراهانی بودند که دست به دامن علما شدند و از ایشان تقاضای کمک و صدور فتاوای جهاد کردند.
در رأس این نویسندگان، سعید نفیسی قرار دارد. مطالب استاد سعید نفیسی در کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر» درباره روحانیون و جنگ‌های روس با ایران به قدری یک سونگرانه است که موجب شده ناشر کتاب (انتشارات بنیاد) پیش از شروع فصل مذکور به ارایه پاره‌ای توضیحات درباره آن بخش از تألیفات نفیسی بپردازد.
مرحوم سعید نفیسی این بخش از مطالب کتاب خود را با بیان این که نفوذ روحانیون درباری به صحنه اجتماعی ایران (از جمله جریان جنگ‌های روس با ایران) از «ناگواری‌های بسیار زیان‌بخش در پادشاهی قاجارها» بوده، شروع می‌کند و ناچار پای جریان تصوف را به میان می‌کشد و حضور روحانیون در میادین نبرد با روس‌ها را در تداوم فعالیت «فرق مختلف تصوف» می‌داند. وی نوشته است: «در دوره قاجارها چون آزادی بی‌سرانجامی به گروهی از به اصطلاح متشرعان دادند و دولت، ایشان را به پیشتیبانی خود برای پیشرفت مقاصد سیاسی برگزید، آتش فتنه بالا گرفت».

این نویسنده معاصر ابتدا شرح مستوفایی از سلسله دراویشی چون مجذوب علی‌شاه، محمدجعفر کبوتر آهنگی، نورالدین نعمت اللهی ماهانی، معصوم علی‌شاه دکنی و... (به عنوان نمایندگان علمای صاحب نفوذ عصر قاجار!!) بیان می‌کند و در قیاسی تعجب‌برانگیز به صدور فتاوای جهادی علمای مبارز و مقاومی چون مرحوم کاشف الغطا، سیدمحمد مجاهد و ملااحمد نراقی اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در میان کسانی که در این گیر و دار وارد شده‌اند... دخالت حاج‌ ملااحمد نراقی بیش از همه مایه شگفتی است که باید گفت به این کار کشانده شده... وی... سه سال و چهار ماه و چهار روز پیش از آن که از این جهان برود برای شرکت در این ماجرا (جنگ‌های روس با ایران) وارد چمن سلطانیه شده و بسیار شگفت است که مردی با این جلالت قدر و بزرگواری به این کار تن در دهد و پیداست که هنگامه دنیاپرستان در آن زمان به اندازه‌ای بالا گرفته است که چنان مرد بزرگی را بی‌آن که بخواهد!!  از شهر و دیار خویش به این میدان می‌کشد».
از دیگر نویسندگان همسو با مرحوم استاد نفیسی می‌توان محمود محمود در کتاب «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس» و مهدی بامداد در «شرح حال رجال ایران»  اشاره کرد.

 مواضع این قبیل نویسندگان در حالی مطرح می‌گردد که در عصر جنگ‌های روس با ایران، حضور در میدان جنگ و کشته شدن در راه میهن، یک فوز عظیم ملّی و دینی تلقی می‌گردید و حضور علما به عنوان پیشتازان فعالیت‌های اجتماعی و دینی در کنار مردان سیاست و اجتماع همچون قائم مقام فراهانی و عباس‌میرزا، موجب تشویق مردم برای شرکت انبوه و حضور گسترده در میدان نبرد و دفاع از آب و خاک ایران می‌شد.

به نظر می‌رسد همان طور که پیشتر گفته شد، این قبیل موضع‌گیری‌ها از ناحیه «اطلاعات نادرستی» باشد که نویسندگان در باب نقش سیاسی فقهای شیعه در تحولات اجتماعی اخیر جامعه‌ پس از عصر مغول داشته‌اند.

 

منابع و مآخذ:

1 ـ الگار، حامد (1356) دین و دولت در ایران، ترجمه‌ی ابوالقاسم سرّی، تهران، توس
2 ـ امین ریاحی، محمّد (1378) تاریخ خوی، تهران، طرح نو
3 ـ حیدری، اصغر (1381) طوفان در آذربایجان، تبریز، احرار
4 ـ سایکس، سرپرسی (1335) تاریخ ایران، ترجمه‌ی سیدمحمدتقی فخر مازندرانی، تهران، علی‌اکبر علمی
5 ـ شمیم، علی‌اصغر (1384) ایران در دوره‌ی سلطنت قاجار، تهران، مدبّر
6 ـ قائم مقام فراهانی، (1380) احکام الجهاد و اسباب الرشاد، غلامحسین زرگری نژاد، تهران، بقعه
7 ـ کاظمی، احمد، (1385) پان ترکیسم و پان آذریسم، تهران، مؤسسه مطالعاتی ابرار معاصر
8 ـ کمالی، فرزاد (1386) جنگ‌های ایران و روس از نگاهی دیگر، مجلّه ایران شمالی، ش 8 و 9
9 ـ کیان‌فر، جمشید (1385) غارت کتابخانه شیخ صفی توسط ارتش روس، ماهنامه طرح نو، ش 1 و 2
10 ـ محمود، محمود (1344) تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، تهران، اقبال
11 ـ نجم آزاد، فقاهت (1383) مجموعه مقالات ایران، قفقاز و آران، به اهتمام پرویز ورجاوند، تهران
12ـ نفیسی، سعید (1376) تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ی معاصر، ج 2، تهران، بنیاد
13ـ هدایت، رضاقلی‌خان (1347) روضه‌الصفای ناصری، ج دوم، تهران، مرکزی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه