پنج شنبه, 30ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی كژتابي‌هاي ذهن و زبان - 45

زبان پژوهی

كژتابي‌هاي ذهن و زبان - 45

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

 استاد بهاءالدّين خرمشاهي


نوع ديگر «اندكي هم درست بنويسيم» نام دارد و ذيل كوچك و تُنُك مايه‌اي است بر مقولة (ما را نرسد كه بگوييم بر كتاب) غلط ننويسيم، و در آن از في‌المثل تنوين بر سر كلمات فارسي: دوّماً،‌ سوماً، چهارماً/ چهارماً/ پنجماً، يا زباناً يا جاناً يا خواهشاً و اروپايي مثل تلگرافاً، تلفناً (و چرا نمي‌گويند ماهوارتاً اما مي‌گويند خانوادتاً. و تلفناً و تلگرافاً مي‌گويند، اما فكساً و‌اي ـ ميلاً و تلكساً نمي‌گويند؟). يا مثلاً به جاي اين كه بگويند/ بنويسند: اين مسأله براي من طبيعت ثانوي شده است، مي‌گويند عادت ثانوي شده است. (شرحش اگر برق نرود و يكهو حافظه‌ام پاك نشود، خواهد آمد). ‏

در هر حال، به حسب‌ خواهش خوانندگان، توضيح مجمل مانده‌ها را با الهام از رساله‌الُجْملات به قيد ان‌شاءالله خواهيم آورد. و در همين جا بايد درد دلم را با صاحبدلان در ميان بگذارم كه وقتي از بعضي دوسـتان يا آشنايــان يــا تازه ‌ديدگان = نو معرفي‌شدگان مي‌پرسم حالتان چطور است؟ در پاسخ مي‌گويند بحمدُالله خوب است و به گوششان نخورده است كه باء يا «بـ» حرف جرّ و جارّة جرّه‌اي است و بر سر هر كلمه (اسم) كه در‌آيد آن را مكسور مي‌سازد؛ يعني حرف آخرش را كسره ـ ناك مي‌گرداند. موارد از اين وخيم‌تر هم داريم كه گذاشته‌ام براي بعد.

نوع ديگر از مهملات، ببخشيد، مي‌خواستم بگويم محتويات «كشكول شيخ بهاءالدين»، منقولاتي از فرهنگ زبان آدميزاد يا «هنزر پنزر» است. از شما چه پنهان، چشم بد هم كه نداريم تا بگوييم: به دور، بندة‌ كتابندة زبان پژوه ـ كه واژه‌هاي ويژه را (شايد به خاطر ويژ ويژ كردن آنها و وير قلبي و ويراژ ذهني و مرض لاعلاج ويراستاري كه داستان ميراث‌خواري‌اش خواهد آمد) ـ دوست دارم، وقتي فرهنگ زبان فارسي عاميانه اثر استاد ابوالحسن نجفي منتشر شد، يك نقد 40 صفحه‌اي چهار ماهه‌نويس، بر آن نوشتم و اگر شوق و شنگي داشتم، كارم به مشنگي كشيد و چون نقد ديگران از جمله استاد هوشنگ اعلم را خواندم كه نوشته بود يك فرد زبان‌دوست زبانبارة واژه‌پژوه (دور از جان، درست نشاني‌ها با بنده تطبيق دارد)در فرانسه يك فرهنگ كوچه و خيابان فقط با طريقة‌ خذالعلم من افواه‌الرجال [‎و در آنجا و اينجا‎] النسا و فال‌گوش ايستادن و حرف‌شنوي و لب‌خواني و شگردهاي ديگر، بدون مراجعه به كتاب و كامپيوتر، نوشته است؛ و از قضاي روزگار برندة جايزه‌اي شده است كه بين پوليتزر و نوبل جاي دارد؛ آقا كه شما باشيد،‌اي هوا مرا برداشت، تا چشم باز كردم (آن هم چشمِ عقل. چون از عقل فقط دندانش را داشتم كه پارسال ـ پيرارسال پزشك حاذقي آن را كشيد و به عنون يادگاري يا پر كردن جالي خالي عقل، گذاشت توي يك دستمال كاغذي و سپس كف دست من و انگشت‌هاي تعجب‌زدة مرا به روي آن بست، به طوري كه به صورت مشتي محكم در آمد كه به قول پير طريقت جناب گل‌آقا مناسب كوبيدن به دهان ياوه‌گوي استكبار جهاني است)ديدم كه بيش از ده هزار واژة عاميانه يا از فرهنگ عامه برگه‌نويسي كرده‌ام.‏

‏ حالا محض مستوره‌نمايي (كه پري رو تاب مستوري ندارد)، چند حرف آني را در ميان اين آجيل مشكل‌گشا كه در كشكول شيخ بهاء‌الدين است، برايتان نقل خواهم كرد. في‌المثل كلمه‌هايي كه پيوند كليشه‌وار با مِثل دارند: مثل جگر زليخا، مثل بچة آدم، مثل روح سرگردان، مثل اجل معلق... يا آدم فلان طور: آدم آهني/ ماشيني، آدم حسابي، آدم آسمان جل، آدم يالقوز، آدم (زبان) نفهم، آدم كله‌ خر/ خراب، آدم كلّه پوك، آدم از خودراضي، آدم دم دمي مزاج، آدم ناشي، آدم ناحسابي، آدم با/ بي معرفي، آدم چيزي سرش بشو، آدم خوش معامله. آدم خوش حساب (كه شريك مال مردم است) و الي ماشاءالله كه شرحش و صدر و ذيلش خواهد آمد. و چند فقرة‌ديگه كه (هول و هو نكنيد) به ده مورد/ مدخل نمي‌رسد.‏

‏ بقية عرض مطلب را درز مي‌گيرم، چون به ازاي طول مطلب از مسئولان اين نشريه ارز مي‌گيرم. قرار نيست كه فهرست تحليلي مندرجات يا نماية عام يا كليدواژة رايانه‌اي عرضه بداريم. خلاصه در جعبه ابزار هزارپيشة ما، همه چيز از شير آدميزاد تا جان مرغ يا بلكه بر عكس هم پيدا مي‌شود. در يك كلام عرض كنم كه مطالب ما اختلاط و آميزشي با نكات آموزشي دارد.

هم فال است هم تماشا. از ما اصرار از سردبير و شما حاشا. ديگر نقطه، سر سطر، ني نامه را در همين 18 بيت تمام كنيم و برويم به سراغ مثنوي، قبل از آن كه هفتاد من كاغذ شود.‏

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه