سه شنبه, 11ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر واکاوی مطبوعات زرد، کتاب‌های بازاری و ادبیات عامه‌فهم

خبر

واکاوی مطبوعات زرد، کتاب‌های بازاری و ادبیات عامه‌فهم

برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره  25693، چهارشنبه 27 شهریور 1392

ع.درویشی


کتاب‌های پاییزی، اما نه چندان زرد!


 «دلم لک زده برای یک رمان پاییزی!»

این را خانمی با سن نزدیک به 40 سال و از طبقه متوسط جامعه می‌گوید که از یک دستفروش روبه روی دانشگاه‎ ‎‏ تهران، کتابی از فهمیه رحیمی ‌خریده است. ‏

می‌گویم: «یعنی چی پاییزی؟»‏

می‌گوید: «پارسال رمانی از یک نویسنده خواندم که فصل پاییز را برای وقایع داستان‌اش انتخاب کرده بود و الحق هم خوب از پس‌اش بر آمده بود!»‏

داستان از این قرار است که نویسندگان رمان‌های زرد، گاهی زمستان و گاه تابستان و برخی هم بهار و از همه مهم‌تر پاییز را دستاویز داستان‌های‌شان قرار می‌دهند، در حالی که این تفنگ آویخته هرگز شلیک نمی‌شود و کارکرد فصلی از سال، بی مورد است و بستگی‌ای میان پیرنگ و پاییز وجود ندارد و تنها در این میان، فصلی از سال بهانه‌ای می‌شود برای انتقال غم و اندوه بیهوده به خواننده و به بازی گرفتن حس‌های رمانتیک وی برای خواندن رمان تا پایان.

اما از سوی دیگر این گمان را هم نباید نادیده گرفت که رسانه‌های کاغذی زرد، کتاب‌های بازاری و ادبیات عامه‌فهم اگرچه تنها احساسات‌باز (سانتی‌مانتال)، رویه‌نگر (سطحی) و مانند داستان‌های «پائلوکوئیلو» پوچ‌آرمانگرا (آرزو پرور) و گاه جاهل‌پرور (لمپن‌ساز) است؛ اما شاید این خوبی را هم داشته باشد که آدم‌‌های کتاب‌خوان بار بیاورد و چه بسا کتاب‌بازاری‌خوان امروز، خواننده ادبیات جدی فردا شود!

دیدگاه دکتر بهزاد صداقتی نوری ـ مدرس ادبیات را در این باره می‌پرسم. می‌گوید: «و البته شاید هم نشود!؟ اما به باور بسیاری از نویسندگان نخبه‌گرا و برخی منتقدان ادبی و یا اندیشمندان ادبیات، نباید شاید را به کلی حذف کرد.»

«بنابراین می‌توان گفت رمان‌های عامه‌پسند شاید پاییزی باشند، اما نه چندان زرد؟»

این مدرس ادبیات پاسخ می‌دهد: «همه جای جهان کتاب‌های عامه‌فهم در کنار ادبیات جدی و دانشگاهی و نخبه‌گرا نشسته است. برای نمونه هیچ کتابفروشی، کتاب‌های ادبیات جدی را در یک ویترین لوکس و کتاب‌های نویسنده‌ای مانند پائولو کوئیلو را در ویترین بی‌رنگ و روی خود قرار نمی‌دهد و بالایش هم نمی‌نویسد ادبیات مبتذل؛ و گزینه انتخاب را به احترام خواننده به خود وی وا می‌گذارد.»

وی می‌افزاید: در حالی‌که همین کوئیلو-ی عامه‌پسندنویس، در کشور خود بارها زیر تیغ منتقدان نخبه، جراحی شده است. منتقدان می‌گویند وی با نگارش کتاب‌های آسان‌خوان و پیش‌پاافتاده و با فروش چندمیلیونی آن‌ها، کاغذها را هدر داده و خوانندگان را از خواندن کتاب‌های وزین بازداشته است.»‏

صداقتی نوری ادامه می‌دهد: «حتی کسانی مانند کارلوس فوئنتس، شخصی مانند گابریل گارسیا مارکز را در برابر خورخه لوئیس بورخس قرار می‌دهد و وی را عامه‌نویس می‌داند و بورخس را برای دریافت نوبل، شایسته‌تر می‌خواند. بنابراین هرچه به سطوح بالاتر روشنگری برویم، حلقه نخبه‌گرایی تنگ‌تر، سنجه برجستگی و شاخص بودن سخت‌تر و غربال. منتقدان ریزمنفذتر است.» ‏


کتاب‌های زرد/ نشریات زرد

به اعتقاد دکتر بهزاد صداقتی نوری،‌ گاهی کتاب‌های زرد را می‌توان زاییده‌ مطبوعات زرد دانست؛ همان‌گونه که حسینقلی‎مستعان پاورقی‌نویس از این دسته نشریات آغاز کرد.

به گفته این مدرس دانشگاه، بنابراین رابطه تنگاتنگی میان مطبوعات عامه‌پسند و کتاب‌های عامه‌فهم است و همان‌گونه که مطبوعات زرد قابل حذف نیست، کتاب‌های زرد را هم نمی‌توان از میان برداشت. همان‌گونه که با جلوگیری از چاپ مجدد و رسمی کتاب‌های صادق هدایت، کتاب‌هایش حذف نشد. هم‌اکنون می‌توان همه کتاب‌های هدایت، حتی توپ مرواری را از دستفروش‌های جلوی دانشگاه تهیه کرد! در حالی که هدایت، پدر داستان مدرن است، اما نثر چوبک برتر است؛ ولی کتاب‌های هدایت پرخواننده‌تر است. بنابراین مخاطب، تعیین‌کننده ماندن یا حذف‌شدگی است و این همه کتاب لابد مخاطب دارد که زیرزمینی چاپ می‌شود. کتاب‌های زرد نیز چنین وضعیتی دارد. اگر جلویش گرفته شود، به چاپخانه‌های زیرزمینی راه می‌باید و یا پرینترهای دیجیتالی خانگی که قادر است با بزرگ‌ترین دستگاه‌های چاپ برابری کند. هرچند حتی اگر هم زیرزمینی نشود، باز من مخالف حذف‌شان هستم.

«بنابراین، ادبیات عامه‌گرا برآمده از پسند خوانندگان نشریات زرد است!»

«آری. نشریات سال‌های سده نوزده اروپا آغارگر پاورقی‌نویسی است، تا شاید شمارگان خود را بالا ببرند. روزنامه‌های پاریس در سده 19 داستان‌های دنباله‌داری را چاپ کردند که هواخواهان زیادی یافت. در کشور ما نیز در دهه 20 خورشیدی مجلات ادبی به پیروی از غرب آغاز کردند به چاپ داستان‌های دنباله‌دار و پاورقی‌نویسان زیادی نیز به میدان آمدند و با داستان‌های دلخوش‌کن، خوانندگان خود را از زندگی واقعی و رنج‌هایش دور کردند.

بنابراین می‌توان نتیجه‌گرفت رمان‌های عامه‌پسند از همین پاورقی‌ها آغاز شدند و شماری از پاورقی‌ها در همان سال‌ها در ریخت کتابچه‌های جیبی هفتگی و سپس به شکل کتاب کامل چاپ شد و با واردشدن دستگاه‌های پیشرفته چاپ، بیش از پیش رونق گرفت.»

‏«ولی پدیده نشریات زرد(روزنامه‌ها و مجله‌ها) یک پدیده نو نیست و همیشه در قلمرو رسانه، ذائقه‌ساز بوده است و به همان میزان که تاثیر پذیرفته، نقش ثاثیرگذاری نیز بر دیگر رسانه‌ها داشته است.»

دکتر صداقتی نوری در پاسخ می‌گوید: «درست است. از اینرو می‌توان گفت که وقتی مجوز نشر می‌یابند، باید انتظار داشت که در درازمدت سبب تغییر ذائقه خوانندگان شوند و از هر دهک جامعه، خوانندگانی را برای خود دست و پا کنند و با توجه به ساختاری که دارند، می‌کوشند مشتریان خود را از خواندن نشریات دیگر بی‌نیاز کنند و هر روز بر شمار خوانندگان خود بیفزایند.»


بی‌آیندگی در آینده

پیش‌بینی می‌شود در آینده با آب‌شدن یخ‌های قطبی و با افزایش دمای زمین به 50 درجه سانتیگراد و بلکه بیشتر، نسل انسان از میان برود و تنها ادبیات انسانی(همان جملات و واژه‌هایی‌که انسان‌ها به طوطی‌های خانگی خود آموخته‌اند) در فضای جنگل‌ها بپیچید. این مورد را آیا می‎توان در گزاره وزین‌ها و زردها قیاس گرفت؟

دکتر صداقتی نوری می‌گوید: «بله پیش‌بینی می‎شود در آینده مطبوعات کاغذی از میان برود و مطبوعات الکترونیک جای آن‌ها را بگیرد؛ که باید افزود این بلا فقط بر سر مطبوعات جدی خواهد آمد، وگرنه مطبوعات زرد هرگز از بین نخواهد رفت. همان‌ چیزی که اینک در غرب در حال رخ‌دادن است و نشریات جدی، یک به یک جایگاه‌ رسانه‌ای خود را به مطبوعات زرد وا می‌گذارند تا هرچه بیش‎تر بگسترند؛ زیرا آن‌چه برای بیش‎تر خوانندگان اهمیت یافته است، سرگذشت‌ کامیابی‌ها و ناکامی‌های ستاره‌های سینما و تلویزیون، و بازی‌ها و کارها و برنامه‌های آنان و زندگی خصوصی بازیکنان فوتبال است و این که برخی در ظاهر، خود را ورزشکار معرفی و در خلوت، سیگاری از مارک معروف دود می‌کنند!»

وی می‌افزاید: «امروز دیگر چنین محتویاتی، نه این که سزاوار نکوهش نیست، بلکه از ملزومات کار حرفه‌ای در روزگاری است که سرانه مطالعه مردم در روز فقط چند دقیقه است؛ و جالب این که در مواردی، در پی اعلام ورشکستگی یک نشریه معروف و وزین، سرمایه‌گذار فعال در قلمروِ نشریه‌های زرد، امتیازش را می‌خرد و آن را با چرخشی 180 درجه و با رویکرد زردگرا از ورشکستگی کامل نجات می‌دهد و تبدیل می‌کند به هفته نامه‌ای پرفروش!» ‏


ادبیاتی برای ساده‌پسندها!

در بازشناخت رمان‌های عامه‌پسند و پسوند و پیشوندهایش، پس از نشریات زرد، می‌توان به تلویزیون اشاره کرد. در همه جهان و از جمله کشور ما تلویزیون با پخش سریال‌های مردم‎پسند و عامه‌فهم، فرهنگ ادراکی مردم را در سطح نگه می‌دارد و از این‌رو ذهن و اندیشه مردم برای دریافت‌های مقولات ژرف‌تر، پرورش نمی‌یابد.

دکتر صداقتی نوری در این‌باره می‌گوید: در کشور ما اگر گاه مشاهده می‌شود که در سریال‌ها دوجمله عمیق رد و بدل می‌شود، نه به سبب دگردیسی رویکرد تلویزیون، بلکه به سبب رویکرد گروه وسیعی از نویسندگان بیکارمانده سینما(که به هررو عمیق‌تر از سریال‌نویسان هستند) به تلویزیون است؛ که گاه با نام مستعار در این رسانه می‎نویسند.

وی می‌افزاید: شمارگان نشریات زرد، میلیونی است و هواخواهان رمان‌های عامه‎فهم به شمارش در نمی‎آید و بینندگان سریال‌های مبتذل (پیش‌پا افتاده و دم‌دست) ماهواره‌ای کم نیست و بازخورد سریال‎های تلویزیونی در جامعه با محتوای دعوای عروس‌ و مادرشوهر مثبت است و مورد استقبال واقع می‌شود، از این‌رو باید نتیجه گرفت که کنش و واکنش‌های این‌ها متقابل است.

این مدرس دانشگاه در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات می‌گوید: ساختار کلیشه‌ای ادبیات زرد بر پایهِ عرضه و تقاضاها شکل گرفته و کارکردش در عرصه اجتماع، گریز از واقعیت است و بهتر است «ادبیات گریز» خوانده شود. چون از کتاب‌های فال گرفته تا روانشناسی بازاری و رمان‌های ساده‌‌لوحانه، ‌همه نبض ساده‌پسندها و کم‌سوادها و زودباورها و خوش‌خیال‌ها را در دست دارند و برای رونق‌بخشی به مسائل دم‌دست خود، خواننده را به بهشتی فرا می‌خوانند که دروغین است و از ماسه ومه ساخته شده است و دوام خوشی‌هایش بیش از چند دقیقه نیست و دوباره خواننده را با بدبختی‌ها و رنج‌ها و مصائب و تلخی‌های واقعیت بی‌رحم زندگی، تنها می‌گذارند.


محتوای تهی

منتقدان ادبی و علوم‌انسانی رویکردی به کتاب‌های زرد ندارند، زیرا این دسته از کتاب‌ها تهی از اندیشه‌های برجسته و بار زیباشناسانه و ساختار ادبی است؛ و از این‌رو وقتی گفت‌وگویی در این مورد پیش می‌آید، ماهیتی اجتماعی و رسانه‌ای می‌یابد و بررسی آسیب‌هایی که در این راستا متوجه جامعه است.

دکتر صداقتی نوری در این مورد معتقد است: رمان‌های عامه‌فهم نه رویکردی اطلاع‌رسانی دارد و نه عرصه آزمون وخطای فرم و تکنیک است و نه دغدغه ساختار ادبی دارد. جانمایه اصلی این رمان‌ها به شکلی پرداخت می‌شود که در یک یا دو نشست، خوانده شود و در این ساعات، چنان خواننده را سرگرم کند که اگر عمل جراحی هم انجام گیرد، متوجه نشود. (شاید برای همین، کتاب بالینی برخی بیماران است) و عشق مطرح در آن از فرط رویاگونگی، بیزاران از عشق و صدبار شکست‌خوردگان را نیز جذب خود می‌کند و هیچ ترسی نیز از این ندارد که خواننده‌اش را به کلی غریق (خفه) رویا سازد، به گونه‌ای که دیگر واقعیت را درک نکند. ‏

به گفته وی، سرشت این رمان‌ها به هم پهلو می‌زند، زیرا همگی نویسندگان آن‌ها، مگر استثناها بر پایهِ قراردادی نانوشته، دختروپسری را می‌پردازند که یک دل نه صددل عاشق هم هستند و سرانجام نیز همه موانع را پشت سر می‌گذارند و به هم می‌رسند؛ و چنان با شخصیت‌پردازی خواننده را دچار همذات پنداری می‌کنند که قدرت تفکر نداشته باشد تا به این بیندیشد که آیا این قهرمانان مگر در این جامعه زندگی نمی‌کنند؟ البته با توجه به این که همه این رمان‌ها ادعای رئالیستی دارند و مانند رمان خانم رولینگ، جادوگرانه و افسانه‌پرداز نیستند.‏

وی می‌افزاید: البته هدف نویسنده عامه‌نویس، همذات‌پنداری نیست؛ که تازه آن هم از سوی برتولت برشت ـ نمایشنامه‌نویس آلمانی ـ به شدت نفی شده است؛ بلکه خفه‌کردن خواننده است؛ یعنی به آفتاب‌زده و یا تشنه بیابانگرد به اندازه‌ای آب یخ می‌دهد که سنکوب کند؛ یا مانند آزمایش قورباغه، آب را به گونه‌ای زیرکانه داغ می‌کند که قورباغه رم نکند و بماند تا تلف شود.»


کتاب‌های رؤیاساز

دکتر صداقتی نوری اعتقاد دارد: هستند البته منتقداتی که می‌گویند ما برای کلینیک‌هایی که پول می‌گیرند تا در روز یک‍ساعت مردم را فقط بخندانند(خنده صرف) نقدی و اعتراضی نداریم، در حالی بدترین اعتراض‌ها را نثار رمانی‌های عامه‌پسند و مجلات زردی می‌کنیم که دقیقا کار همان کلینیک را می‌کنند؛ یعنی دیوارکشیدن میان دهشتناکی‌های زندگی روزمره و مردم.

به گفته این مدرس دانشگاه، زنان طرفدار رمان‌های عامه‌پسند برای گریز از مردسالاری به این گونه رمان‌ها رو می‌آورند تا اگر نمی‌توانند به شهر آرزوها پرواز کنند، لحظاتی لمیده بر مبل خانه خود، به فضای آزادی که رمان مهیا کرده است، پرواز کنند و چهره تابناک جوانمرد(جنتلمنی) را ببینند که در زندگی خود، از خانه پدری تا خانه شوهر ندیده‌اند.

به باور صداقتی نوری، تجربه زن از لذت بردن در زندگی واقعی، همیشه و در همه موارد توامانی از خطر و لذت بوده است؛ در حالی که وی در جای دیگر این لذت را ما به ازای پرداخت مقداری پول، و بدون احساس خطر، به دست می‌آورد و تنها ضرری را که در این راه حس می‌کند و یا اصلا حس نمی‌کند، همان مقدار پولی است که بابت یک کتاب رویاساز پرداخته است.

وی می‌‌گوید: اما این که زنان برای این پول می‌دهند و از همه مهم‌تر ساعت‌ها زمان و عمر یک بار مصرف خود را صرف خواندن آن‌ها می‌کنند، نشانگر آن است که با چیز دیگر و در جای دیگر نتوانسته‌اند چنین رضایتی را به دست آورند. ‏

صداقتی نوری می‌افزاید: این داستان‎های عامه‌پسند عشقی، زنان رویادوست را در ساعاتی محدود از رنج واقعیت می‌رهاند، ولی برای زمان فراغت زنی که از خواندن دل می‌كَند، نسخه‌ای ندارد و از این رو برای خواننده، جز واماندگی چیزی نمی‌گذارد.

وی ادامه می‌دهد: نویسنده عامه‌نویس، خواننده خود را به شکل قهرمان رمان خود در می‌آورد، در حالی‌که این کار از عهده خواننده بر نمی‌آید که واقعیت و جهان را بهشت‌سان و رویاوش کند و برای همین، سرخورده می‌شود و عجیب این‌که دوباره به سراغ همان رمان‌هایی می‌رود که عامل دوم سرخوردگی‌اش بوده‌اند، چون دل کندن از آن‌ها برایش سخت است، همان‎گونه که عادت‌کرده‌های به قرص‌های خواب‌آور، بدون آن‌ها نمی‌توانند بخوابند! ‏


باغ کاغذی رؤیاها!

بالی که ادبیات بازاری به خواننده می‌دهد، مانند همان بال دست‌ساز فرشته‌ای است که زمستان سال پیش کودکی آن را خریده بود و از پنجره اتاقش خواست به آسمان بپرد؛ و شانس آورد که زیر پنجره‌اش یک تخت فنری کهنه بود و افتاد رویش و تنها پایش شکست.

قدیم‌ها مادربزرگی داشتیم که ننه‌جان صدایش می‌کردیم و هر شب برایمان قصه می‌گفت تا خوابمان ببرد. گاه هم که قصه کم می‌آورد، چیزهایی سرهم می‌کرد که برایمان سوال‌انگیز می‌شد و ننه از پرسش‌های ما کلافه می‌شد، از این‌رو می‌گفت بقیه‌اش بماند برای فرداشب؛ و چون فرداشب، سررشته قصه را از دست می‌داد، از چیزهایی و آدم‌های ناآشنایی می‌گفت که هیچ بستگی‌ای با قصه شب پیش نداشت و اعتراض ما را بر می‌انگیخت و ننه‌جان به ناچار می‌گفت: آدم‌های قصه دیشب، همه مُردند!‏

چندی پیش که گزارشی در باره جانوران موذی می‌نوشتم، می‌‌پنداشتم تنها تهران رت(گونه‌‍‍‌ای موش آزارنده شهری) دارد، اما پی بردم که رت‌‍‌ها همه جای جهان هستند، حتی در پاریس و نیویورک مدرن! مجلات و روزنامه‌ها و ادبیات بازاری نیز ویژه کشور ما نیست و در همه کشورهای جهان وجود دارد البته با یک تفاوت کوچک؛ و آن تنوع در تم و سوژه است و برعکس این‌جا که تنها با داستان‌های صرفا عشقی پرسوز وگداز و اشگ‌آور مواجه‌ایم، در آن‌‎جا گزینه انتخاب گسترده است و از «هری‌پاتر» تا «استخوان‌های دوست‌داشتنی» را شامل می‌شود. و نیز در همه جهان، معمولا افراد نخبه و بالنده اندک‌اند و پسندشان نیز آثار تخصصی است و خواهان کتاب‌های وزین و دارای ارزش علمی و هنری و ادبی هستند.

گروه دیگر نیز که درصدشان کمی بیشتر از نخبگان است، در همه زمینه‌‍‌ها پی‌گیرِ آثار جدی هستند و مثلا موزیک‌دوستان، موسیقی جدی را خواهانند. اما گروه سومی نیز هستند(نیمی از جمعیت) که آثار خواندنی و دیداری و شنیداری پیش پا افتاده را می‌پسندند. اما فرهنگ عوام یا عوام‌زدگی فرهنگ -که حیطه كُنشش تنها ادبیات بازاری و مجلات زرد نیست- زمانی بازدارنده است که هدایت بخشی از جامعه را نیز به دست بگیرد. ‏

آسیب‌شناسی نویسندگان ادبیات زرد

یک گوش از سه‌گوش ادبیات عامه‌فهم، خوانندگان آن‌ها هستند. رویاخوشی در این خوانندگان، خویی آفریده است تا واقعیت‌گریز شوند و تابِ برخورد با دندانه‌های بُرندهِ زندگی را نداشته باشند و همین رویادوستی را به فرزندان خود نیز انتقال دهند تا شوريْ عمل‌کردن، جای خردورزی را بگیرد و تصمیمات‌شان، پایه‌ای مگر احساسات‎گری نداشته باشد.‏

‏ آسیب‌شناسی رمان‌نویسان و نویسندگان ادبیات زرد این است که با همه محبوب‌بودن، نزد خوانندگان خود، داستانگو نیستند و از چیزهایی می‌گویند که مانند قصه‌های ننه‌جان، بستگی‌ای با واقعیت تلخ ندارد. ننه‌جان هم سواد درست و حسابی نداشت و نمی‌توانست قصه‌های نو بخواند و تعریف کند تا مجبور نباشد چیزهایی به هم ببافد که پاسخی منطقی برایش نداشته باشد.

به گفته حبیب رجبی ـ کارشناس ارشد ادبیات، کارخانه رمان‌های عامه‌پسند و فیلم‌های رمانتیک و پاورقی‌های مجلات زرد، دائم در حال عوام‌سازی هستند؛ اما کار به همین‌جا ختم نمی‌شود و تولیدات دیگر این‌ها، لمپن‌‌گری است که به آسانی، قابلیت دستاویز قرارگرفتن، تبدیل به نردبان و یا داس شدن را دارایند.‏

رجبی می‌افزاید: ادبیات عوام‌گرا پدیدآورنده لمپنیزم نیست، اما تشدیدکننده آن است. همان‌گونه که این‌گونه ادبیات، پدیدآورنده عوام نیست، بلکه ارضاکننده نیازهای عوام است. این رسانه‌ها و ادبیات در جامعه‌ای ریشه نمی‌دواند، مگر این که آن جامعه، نیازمند این لذت یا سرگرمی باشد. همان‌گونه که فالگیران از میان مردمی بر می‌خیزند که با زیرکی دریافته‌اند آن مردمان وحشت‌زده از آینده تاریک، نیاز به شنیدن دروغ در باره آینده تابناکی دارند که در انتظار آنان است.‏

رجبی در ادامه سخنانش می‌گوید: ادبیات بازاری و یا مجلات زرد در شکل‌دهی سلیقه خوانند‌گان خود استادانه عمل می‌کند و در نهایت به تثبیت و یا دگمیت این سلیقه می‌انجامد؛ تا همه گرایش‌های خواننده، پیش‌پا افتاده باشد (مانند پیروی از الگوی پوشش فلان ستاره سینما.) و همیشه از راه‌هایی برود که دیگران رفته‌اند و به گونه‌ای بیندیشد که به آنان دیکته می‌شود، و از پنجره‌ای نگاه کند که تنگ و خفه است و پولش را برای کتاب‌هایی هزینه کند که به وی لذت سرریز، احساسات رقیق و ماجرای تکراری عشقی هدیه می‌دهد؛ تا نه خود تغییر کند و نه چیزی را تغییر بدهد.


ویژگی‌های سایه‌دار

ویژگی‌های رمان‌های عامه‌پسند نزدیک به هم است. آن‌‎ها سایه یکدگرند و در هم می‌تنند و به تکرار می‌نشینند. در کیمیاگر تفهیم می‌شود که هرچه بخواهی به دست خواهی آورد. یا شخصیت‌‌های این‌گونه ادبیات، همه‌شان یا سیاهند، یا سپید و عشق در برابر منطقِ عقلی می‌ایستد و خوبی در چالش با بدی پیروز می‌شود و در این میان، احساسات و عواطف خواننده، دچار غلیان می‌شود؛ اما هیچ جای نگرانی نیست و همه‌چیز به خوشی به پایان می‌رسد!

درباره این که اگر کتابی از این دست بخواهد فراروی کند و عناصر ادبی را وارد داستان خود سازد و خلاق و مخیل باشد، چه پیش خواهد آمد؟ حبیب رجبی در این باره می‌گوید: «آنگاه این‌ها شمارگان چاپ اول خود را نیز نمی‌توانند بفروشند. البته صحبت از کشور ماست، نه کشورهای دیگر؛ زیرا در آن کشورها نیز نویسندگان عامه‌گرا مانند جان گریشام هستند و کارشان اگر نه اندیشمندانه، ولی تهی از خلاقیت نیست و مضامین‌شان نیز از فرط تکرار، به ابتذال پهلو نمی‌زند. اما در کشور ما می‌بینیم که ادبیات عامه‌پسند در نقطه‌هایی مانند مضمون‌های صدبار دست‌مالی‌شده و القای ساده‌باوری و کنش بی‌اندیشه، به هم می‌رسند و در روند درجا زدن‌های خود، اندیشه خواننده را به توقف می‌کشانند. ‏این مدرس ادبیات ادامه می‎دهد: ادبیات عامه‎پسند نامتغیرند و در جا پا می‌کوبند، از این‌رو قله‌ای را فتح نمی‌کنند، برای همین در هیچ کجای جهان، ادبیات عامه‌گرا جوایز نوبل، پولیتزر و بوکر نگرفته است، چون اندیشه والایی پشت این کارها نیست. در کشور ما که حتی در جلد و شکل ظاهری خود نیز شبیه یکدیگرند.


عامه‌نویسان‌

نویسندگان کتاب‌های عامه‌‍‌گرا بیش‌تر از میان زنان برخاسته‌اند و فضاها نیز خانگی و مکان رویدادها خانه است.

رجبی در این‌باره می‌گوید: ‌چون نویسنده می‌داند خواننده ساده این رمان‌ها، ساده‌پسند و ساده‌گرا و عاشق هرچه مرد ساده و زندگی ملوس است؛ از این رو وی را درگیر پیچیدگی‌ها نمی‌کند که بیش از پیش از پا درآید، بلکه دست‌اش را در ازای یک پول ناقابل می‌گیرد و تاج کاغذی بر سرش می‌نهد و ساعتی وی را در باغ موعود کاغذی خود می‌گرداند.

«برخی می‌گویند بد نیست افرادی به جای رفتن به سوی موادمخدر، کتاب بخرند و بخوانند!»

حبیب رجبی پاسخ می‎دهد: نه، اصلاً بد نیست. این دسته کتابخوانان بسیار هم زیادند؛ ولی ارزش در کثرت نیست، همان‌گونه که همیشه اکثریت محق نیستند. به صرف این که این آثار مخاطب دارد و بسیاری را سرگرم و دلگرم و خونگرم می‌کند و چرخ این صنعت می‌چرخد و چنان چرخشی که هزاران نفر از کنارش نان می‌خورند، ارزش نیست. پاسخ برخی این است که به جای حذف، شما هم جذاب بنویسید تا خوانندگان به جای خریدن کتاب‌های ما، کتاب‌های شما را بخرند و گاهی کتاب‌های شما هم به چاپ سی‌ام برسد؛ که باید گفت در این صورت دیگر کتابی ماندگار و با بار ادبی و هنری به وجود نمی‌آید و تاریخی نمی‌شود.

این مدرس ادبیات می‌افزاید: نویسندگان عامه‎نویس با این شعار که کتابخوان‌های بسیاری تحویل جامعه داده‌اند، به خود می‌بالند، در حالی که اینک در اندیشه این کتاب‌خوان‌ها در مقایسه با دورانی که اصلا کتاب نمی‌خوانده‌اند تفاوتی به وجود نیامده است. به کنار از این، اندیشه‌ها‌شان با خواندن کتاب‌های عشقی صرف، به گونه‌ای شکل گرفته است که دیگر هیچ افقی مگر همان جهان تنگ خود را نمی‌بینند. آنان فرو رفته در رویا مثلا ازدواج می‌کنند و اگر از ازدواج خود سرخورده شوند، دوباره به همان کتاب‌هایی که برایشان رویا می‌آفرید، پناه می‌برند. این که چرا با احترام از نویسندگان عامه‌پسند یاد نمی‌شود، چون آثارشان خوانندگانی را پرورده است که احترامی برای آثار سنگین ادبی قائل نیستند و آن‌ها را با انگ روشنفکری طرد می‌کنند.


ادبیات جدی

کتاب‌های جدی چه با حضور و چه بی‌حضور کتاب‌های بازاری، خوانندگان اندکی خواهند داشت. همیشه این‌گونه بوده است و این‌گونه خواهد ماند؛ اما کتاب‌های عامه‌فهم تاثیری را که نویسندگان فرهیخته می‌توانند بر مردم عوام بگذراند، کمرنگ می‌کنند.

رجبی در این مورد که چرا شمارگان کتاب‌های جدی پایین است، می‌گوید: همه جای جهان کتاب‌های جدی از آن‌جایی که سخت‌خوانند، شمارگان پایینی دارند. در کشور ما نیز با نگاهی به شمارگان کتاب‌ها در می‌یابیم که بیش‌ترین آن‌ها را ادبیات عامه‏پسند تشکیل می‌دهد.

جالب این که برخی رمان‌نویسان نخبه‌گرا افسوس‌خورِ شمارگان این رمان‌ها می‌شوند؛ ولی زمانی که به بررسی موفقیت آنان می‌پردازند، عطایش را به لقایش می‌بخشند، زیرا نخستین چیزی که توی ذوق می‌زند، شیوه نگرش فریباوار آن‌ها به زندگی و وارونه‌جلوه‌دادن آن برای جذب خوانندگان درگیر تنگاهاست. در رمان‌های عامه‌پسند، دیگر قهرمان، آن تباه‌شده‌ای نیست که در پيِ زندگی تباه‌تر از خود باشد؛ بلکه سوپرمن‌وار بر هرچه تباهی است، چیره می‌شود.

رجبی می‌افزاید: اما چنین قهرمان‌هایی در واقعیت جامعه یافت نمی‌شوند و خوانندگان این گونه کتاب‌ها در برابر مشکلات، مستأصل می‌شوند و گاه دست به کارهایی می‌زنند که همه را انگشت به دهان می‌گذارند. در حالی که در آسیب‌شناسی جامعه، روشن شده است که یک جامعه کمتر از سوی دهک بالنده خود آسیب می‌بیند، چون كُنش‌های این افراد در جامعه خردمندانه است.

رجبی در این مورد که آیا ادبیات جدی بری از مفاهیم تکراری است، پاسخ می‌دهد: گزاره‌ها و آیتم‌های ادبیات عامه‌گرا ممکن است در یک رمان جدی و ارزشی نیز وجود داشته باشد، اما همراه با ویژگی‌های زیباشناسانه و ارزش‌های ادبی است و همراه کوششی برای انتقال یک اندیشه نو به خواننده. بنابراین، رد آثار عوام‌گرا به صرف وجود این ویژگی‌ها خردمندانه نیست. باید توجه داشت که زمانی «شیادی» بروز می‌کند که عوام، تصورش از مار تنها تصویر مار است و واژه مار را نادرست می‌پندارد، چون با الگوهای ساده‌باورانه‌اش نمی‌خواند. خواننده خوکرده به کتاب‌های بازاری، هیچگونه اندیشه‌ای را بر نمی‌تابد و از تفکر آزار می‌بیند، چون عنصری تنها لذت‌جو و سرگرم‌خواه بار آمده است و همه چیز در برابرش چرند و تنها آثار راحت‌خوان، برایش ارزشمند جلوه می‌کند.

حبیب رجبی معتقد است: آن چه ادبیات جدی را بر اورنگ می‌نشاند، خلاقیت و نواندیشی است و بی‌گمان زمانی که ادبیات عامه‌پسند از ویژگی خلاقیت برخوردار شود، دیگر عامه‌فهم نخواهد بود. فراموش نکنیم که بر پیشانی هیچ کتابی از این دست، عنوان عامه‌پسند نوشته نشده است و آن چه آن‌ها را شایسته چنین عنوانی می‌کند، خوانندگان آن‌ها است که کشف‌شان می‌کنند و چون آسان‌خوانی، عنصر عشق و عاشقی و کامیابی و مبارزه با بدی و پیروزی بر آن را در آن‌ها می‌بینند، خواندنشان را به یکدیگر توصیه می‌کنند وچنین می‌شود که رمانی به چاپ سی ام می‌رسد.


ردکننده‌های جدی

دیدگاه حبیب رجبی را بخوانید:‌ منتقدان اصولاً بهایی برای این آثار قائل نیستند تا به نقد آن بپردازند و معتقدند که باید به سراغ آثاری رفت که نقدپذیر باشد و به سخن دیگر، ارزش نقد را داشته باشد.

این مدرس ادبیات می‌افزاید: این سخن که با شناخت جایگاهی برای ادبیات عامه‌پسند و مورد نقد قرار دادن آن، سبب ارتقای این‌گونه ادبی خواهد شد، راه به جایی نمی‌برد، چون در سرشت این گونه ادبی، احساساتی‌گری نهفته است که اگر این وی‍ژگی را از آن بگیرند، چیزی برایش باقی نخواهد ماند.

رجبی می‌گوید: هدف این نیست که همه افراد جامعه اندیشمند و دانش‌آموخته و متخصص و روشن‎اندیش و صاحب دیدگاه و فرهیخته و برجسته و اهل مطالعه کتاب‌های ارزشمند باشند، بلکه مهم این است که دهک‌های جامعه به ویژه جوانان از نظر فرهنگی سیر صعودی بپیمایند.

رجبی درباره تشدیدکننده‌های عوام‌زدگی نیز معتقد است: بی‌گمان گرایش عام به سوی مجلات زرد، روزنامه‌های زرد، فیلم‌های بازاری و کارهای هنری عامه‌گرا را تلویزیون تشدید می‌کند، زیرا در میان انبوه برنامه‌های عامه‌پسند آن، جایی برای معرفی کتاب‌های جدی معاصر وجود ندارد و بدین‌گونه انتظاری هم نمی‌رود که در کنار دهک‌های دیگر جامعه، دهک فرهیخته -که شرط اولش موانست باکتاب است- شکل بگیرد.

به گفته رجبی،‌ اگر مردم دیگر کتاب نمی‌خوانند و به موزه نمی‌روند و از جریان‏های ارزشمند هنری و علمی به دور افتاده‌اند، چون هدایتگر خوبی ندارند. جامعه‌شناسان بزرگ جهان، انگشت تقصیر را به سمت دولت‌ها می‌گیرند و افت فرهنگی را برآمده از عملکرد عوام‌گرای آنان می‏دانند و رسانه تلویزیون را در این میان، برای فراگیری برنامه‌هایش تنها در خدمت دولتی می‌دانند که خود را بی‌نیاز از اندیشمندان می‌داند و رسانه تلویزیون را به خدمت می‌گیرد تا با برنامه‌هایش، هم عوام را از دیدن اشباع کند، و هم از خواندن بی‌نیازشان سازد و هم از اندیشیدن عمیق، باز دارد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه