«هنرهای در حال انقراض» یک نقاش قهوهخانهای: دردم را به چه کسی بگویم؟
- ميراث معنوي
- نمایش از شنبه, 05 بهمن 1392 03:29
- بازدید: 4397
یکی از هنرمندان پیشکسوت - رشتهی در حال منسوخ - نقاشی قهوهخانهای، میگوید، علاقهمند است که این رشته را به نسل جوان آموزش دهد ولی به علت نداشتن یک کارگاه مناسب، این امکان را ندارد.
Air Jordan 3 Blue Cement CT8532 400 Release Date 1 | Asics Gel-Lyte XXX Shoe Palace Japan - 1201A209-400
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، نقاشی قهوهخانهای به نوعی از نقاشی اطلاق میشود که هنرمند در آن به جای کشیدن تصویر از روی یک منظره یا صحنهی واقعی، از تصورات ذهنی خود که برگرفته از متون داستانهای رزمی، بزمی، حماسی و... است، بهره میگیرد و عموما تصاویری بدون در نظر داشتن پرسپکتیو، خلق میکند.
بنابراین گزارش، این رشتهی هنری اکنون در فهرست رشتههای در حال منسوخ سازمان میراث فرهنگی است، چون در سطح کشور معدود هنرمندی باقی مانده که در این رشته هنری مشغول به کار باشد و از سوی دیگر به نظر میرسد، این رشته بنا به دلایلی، دیگر چندان مورد اقبال هنرمندان جوان قرار نمیگیرد. برای پرسوجو دربارهی این رشته و وضعیت هنرمندانش با یکی از هنرمندان آثار نقاشی قهوهخانهای در استان زنجان گفتوگو کردهایم.
اژدر محمودی که نزدیک به 80 سال سن دارد، یکی از هنرمندان باقیمانده در این رشته است که هنوز هم کار میکند و هر سال آثار هنری خود را که شامل نقاشیهای قهوهخانهای و آثار قلمزنی است در نمایشگاههای مختلف عرضه میکند، او میگوید که چند سال است که علاقهاش به ارائهی آثار قلمزنی نسبت به نقاشی قهوهخانهای بیشتر شده است و در بارهی پیشینهی کاری خود چنین توضیح میدهد: 58 سال است که به حرفهی نقاشی قهوهخانهای مشغولم. از من یک نقاشی بزرگ در کربلا در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) روی وجود دارد.
این هنرمند اظهار کرد: حدود 45 سال است که از روی شاهنامه و به عنوان مثال داستانهای نبرد رستم و سهراب و... تصاویر آنها را نقاشی میکنم. حدود 35 سال است که به کار قلمزنی هم علاقهمند و مشغول شدم و در نتیجهی این علاقه، تصاویر مختلفی مانند کیخسر، رستم، سهراب و... را روی فلزاتی مانند برنج و مس به صورت نقش درمیآورم.
او با بیان اینکه نقاشی قهوهخانهای را هنری خدادای در خود میداند، بیان کرد: نه تنها نقاشی قهوهخانهای را از کسی نیاموختهام، بلکه تحصیلات این هنر را هم ندارم. من روی هم حدود 26 روز در «اکابر»، درس خواندم. زمانی که من در آنجا مشغول به تحصیل شدم، درس خواندن در اکابر به این صورت بود که افراد شاغل شبها یک ساعت به آنجا میرفتند و درس میخواندند. بعد از گذراندن آن یک ماه آموزش، مجلههای باطله را کیلویی میخریدم (به مبلغ کیلویی دو ریال) و همه را مطالعه کردم. و سعی میکردم که خواندن و نوشتن را یاد بگیرم.
محمودی دربارهی اینکه آیا هنرش را کسی در خانوادهاش ادامه میدهد یا نه؟ توضیح داد: 8 فرزند دارم که از میان آنها تنها یک دخترم است که نقاشی میکشد. او هم ابتدا به سبک نقاشهای معمولی نقاشی می کشید ولی با تشویق من رفته رفته به سمت نقاشی قهوهخانهای کشیده شد.
او دربارهی نمایشگاههای صنایعدستی توضیح داد: غالبا کارهای قلمزنیام را به نمایشگاه صنایع دستی ارائه میکنم و این به این علت است که احساس میکنم آثار قلمزنیشده ماندگاری بیشتری دارد. من در شروع کارم به هنر قلمسیاه علاقهمند شدم و بعد احساس کردم آثار قلمسیاه فانی هستند و ممکن است زود از بین بروند. بعد آثارم را به روی بوم نقاشی بردم( نقاشیهای قهوهخانهای) و به این فکر کردم که احتمالا ماندگاری بیشتری دارند و اکنون نیز روی فلزات کار میکنم، چون فکر میکنم که کار روی فلزات ماندگارتر است و حتی حوادثی مانند زلزله و... نمیتواند این آثار راتخریب کند.
این هنرمند نقاشی قهوهخانهای اضافه کرد: دیگر پیر شدهام و نمیتوانم جایی بروم و به روی دیوارنقاشی بکشم. در زمان جوانی روی دیوارهای قهوهخانههای زیادی نقاشی میکشیدم ولی اکنون سالانه دو یا سه نمونه برای خودم نقاشی میکشم و آنها را در نمایشگاه صنایع دستی میفروشم. البته مردم به آثار نقاشی قهوهخانهای من علاقهمندند، چنانچه اغلب تابلوهای من در میانهی کار توسط دوستان و آشنایان خریداری میشود.
او دربارهی نقاشیهایی که به تازگی کشیده است، توضیح داد: مجلس یوسف و زلیخا، تصویر نورعلی شاه درویش و واقعه عاشورا را به تازگی نقاشی کردهام و علاقهمندم که در زمینهی نقاشی قهوهخانهای آموزش هم بدهم. ولی امکان آن برایم وجود ندارد چون برای کار یک اتاق 12 متری در حیاط خانهام دارم که سقف آن ایرانت است و در زمان بارش باران حتی آب از آن چکه میکند.
محمودی همچنین گفت: من یک هنرمند پیشکسوتم و با این امکانات شرایط کار کردن برایم بسیار دشوار است. برای رفع مشکلات خود بارها به مسئولان استانداری و میراث فرهنگی مراجعه کردم و مسائلم را با آنها مطرح کردهام ولی آنها هرگز توجهی به این موضوع نشان ندادند. چندی پیش در مجلسی شرکت کردم که شهرداری تدارک دیده بود و قرار بود در این مجلس به مشکلات هنرمندان صنایع دستی رسیدگی شود، هرکس سخنان مسئولان را در این جلسه میشنید با خود فکر میکرد جای هنرمندان بهشت شده است ولی من میدانستم همه اینها شعار است.
او دربارهی مشکلاتش گفت: یکی از بزرگترین مشکلات من این است که بیمه نیستم. یعنی بیمهی هنرمندان صنایع دستی شامل حال من نمیشود. سال 87 در تلویزیون برنامهای پخش شد که در آن گفته شد هنرمندان 60 سال به بالا بازنشسته محسوب میشوند. با اینکه آن زمان 61 ساله بودم ولی بیمهای به من تعلق نگرفت. حتی وام هنرمندان صنایع دستی هم به من تعلق نمیگیرد. وقتی برای گرفتن وام مراجعه کردم به من گفتند که سن تو زیاد است و نمیتوانی وام را برگردانی. نمیدانم به چه کسی دردم را بگویم که دردم را دوا کند؟