تاریخ تجزیه
بحرین؛ یادی از دیروز
- تاريخ تجزيه
- نمایش از جمعه, 12 فروردين 1390 16:56
- مهدی شمسایی
- بازدید: 7002
یاد بـاد، آن روزگـاران یــاد بــاد
حافظ
عملکردهای ضد و نقیضی که طی سالهای (1342تا1349) انجام گرفت پیامدی جز تجزیه ی بحرین از خاک کشور ِمادر، یعنی ایران نداشت. اکنون پرسش اساسی در اینجاست که آیا پاسداری از بحرین و حفظ آن امکان داشته است؟ اگر این امکان وجود داشته انگشت اتهام در فرایند تجزیه باید به سوی چه کسی دراز شود؟ و همچنین اینکه این فرایند طبق موازین و اصول بین المللی صحیح بوده است یا خیر؟ به سخن دیگر تجزیه ی بحرین امری قانونی بوده یا بر خلاف موازین داخلی و بین المللی شکل گرفته است.
بحرین از دیرباز بخشی از خاک ایران به حساب می آمده چنانکه برای آغاز، باید راهی به دوران هخامنشی گشود، زمانی که سنگ نوشته های داریوش بزرگ و نیز نوشته های هرودوت و استرابون گواهی بر این پیوند کهن اند، پیوندی که در دوران اشکانی-ساسانی نیز پا برجا بوده چنانچه در تاریخ طبری آمده " در آن زمان (اشکانیان) بحرین قلمرو ایران بود"و نیز اشاره می¬کند که اردشیر شاپور پسر خود را به حکمرانی بحرین گمارد.
اما با یورش تازیان به ایران و سقوط شاهنشاهی ساسانی ایران تا مدت ها از حکومتی که بتواند مرزهای طبیعی اش را بازسازی کند محروم شد هر چند همواره حکومت های ایرانی با فرهنگ ایرانی و خاستگاه ایرانی در گستره ی این جغرافیا وجود داشتند و تلاش ِ در راه بازیابی شکوه گذشته را سر لوحه ی کار خود قرار می دادند اما ایجاد حکومت مرکزی ِ قدرتمندی که بتواند تمامی مرزهای ایران بزرگ را با پرچمی واحد هدایت کند محقق نشد مگر در زمان صفویه که این نشیب ِ دراز به فراز ِ دوباره تبدیل شد. اما بحرین در آغاز سلسله ی صفویه در اشغال پرتغالی ها بود و در دوره ی حکومت شاه عباس بزرگ و به فرمان ِ وی، به وسیله ی الله وردی خان از اشغال پرتغالی ها به در آمد، و در دوران شاه سلطان حسین نیز که جزیره دوباره به اشغال درآمد وی نیز به اقداماتی برای بازپس گیری جزیره دست زد از جمله تقاضای کمک از جانب هلندی¬ها و فرانسویان که هردو از کمک به ایران خودداری کردند.
اما پس از فروپاشی صفویه به علت سستی های شاه سلطان حسین و برآمدن نادرشاه که با انگیزه¬ی ایجاد دوباره¬ی دولت فراگیر ملی قیام کرده بود و با تاکیدی که شخص شاه به محمد تقی خان، بیگلر بیگی فارس مبنی بر آزاد سازی بحرین داشت، وی با فرستادن نیرو به آنجا بحرین را از اشغال شورشیان مسقط و عمان و شیخ یاغی، آزاد کرد. پس از این نه تنها در دوران افشاریه بلکه در تمام دوران کریم خان نیز بحرین جزیی از ایالت فارس به شمار می رفت چنانچه:
مالیات کل ایالت فارس طبق دفاتر مستوفیان و به موجب بنیچه مالیاتی، بالغ بر 235 تومان بود و از آن مبلغ 20 تومان بنیچه مربوط به جزایر بحرین بوده است.
با روی کار آمدن آقا محمدخان قاجار و استوار شدن پایه¬های حکومتی ِ وی شیخ سلمان حاکم بحرین طی نامه ای به والی فارس وفا داری خود را به حکومت مرکزی اعلام میکند و بدون وقفه مالیات های خود را پرداخت میکند.
در زمان فتحعلی شاه نیز که انگلیس¬ها با عروسک وهابیگری تلاش خود را بر استیلای بحرین آغاز میکنند مردم بحرین طی نامه هایی به وی درخواست کمک میکنند از آن جمله نامه ی زیر است که اعلام میدارد:
چون مردم جزیره( بحرین) و اهالی ایران، هر دو از یک تیره هستند،
همیشه پادشاه ایران را حامی و سرور خود میدانند و اکنون نیز امیدوارند،
با کمک اعلیحضرت، خود را از قید و بند وهابی¬ها، نجات دهند.(3و4)
از این دوره است که حاکمیت انگلیس تلاش خود مبنی بر استیلای بر بحرین را دنبال میکند، هر چند در تمام طول دوران قاجار و پهلوی همواره شاهان ایران تاکید می کنند که بحرین بخشی جدایی ناپذیر از خاک ایران است و به اقتضای زمان نیز دست به اقدامات متناسب برای اعلان حاکمیت خود بر بحرین میزنند که بعضا در اعمال نفوذ بر امور جزیره نیز موثر می افتد، ما در این نوشتار به علت کوتاه بودن مجال از ذکر این وقایع خوودداری میکنیم(برای آگاهی بیشتر نک:تاریخ تجزیه ی ایران-دفتر دوم-دکتر هوشنگ طالع).
اما از جمله اقدامات انجام شده که دنباله ی روند تمامی شاهان گذشته و در جهت اعمال حاکمیت ایران بر بحرین صورت گرفت، تصویب لایحه ی تقسیمات کشوری به وسیله ی هیات دولت و با تایید و توشیح محمدرضا شاه در 20 آبان ماه 1336 بود که طی آن ایران شامل 14 استان بود که استان چهاردهم آن بحرین بود، که این روند نیز تاکیدی از سوی ایران بر حاکمیت جزیره بود، چرا که پیش از آن بحرین تنها بخشی از استان فارس به شمار می¬رفت اما به این ترتیب با نص صریح ِ حاکمیت، در بین استان های چهارده گانه قرار گرفت.
اماعملکردهای ضد و نقیضی که طی سالهای (1342تا1349) انجام گرفت پیامدی جز تجزیه¬ی بحرین از خاک کشور ِمادر، یعنی ایران نداشت. اکنون پرسش اساسی در اینجاست که آیا پاسداری از بحرین و حفظ آن امکان داشته است؟ اگر این امکان وجود داشته انگشت اتهام در فرایند تجزیه باید به سوی چه کسی دراز شود؟ و همچنین اینکه این فرایند طبق موازین و اصول بین المللی صحیح بوده است یا خیر؟ به سخن دیگر تجزیه ی بحرین امری قانونی بوده یا بر خلاف موازین داخلی و بین المللی شکل گرفته است.
در این بین سه نظر کلی و اساسی وجود دارد که تلاش می کنیم با نگاهی بسیار گذرا بر آنها و نتیجه گیری کلی سخن را به پایان ببریم:
الف-بنابر باور این گروه که بیشتر طرفداران شاه و طیف خاصی از روشنفکران را در بر میگیرد،فرایند تجزیه و به رسمیت شناختن استقلال بحرین از ایران، یک پیروزی بزرگ دیپلماتیک بوده و نه تنها امری منطقی بلکه کاملا برابر با موازین بین الملل و حقوق بشر بوده است.
این گروه برای اثبات مدعای خود از منافع ملی! و نیز حقوق بشر یاری میجویند، و اعلام میدارند که شاه در چهارچوبی کاملا دیپلماتیک که با حفظ منافع ملی بوده است به استقلال کشور مستقل بحرین تن داده است!!
اما آیا به راستی جدایی بحرین از ایران یک پیروزی دیپلماتیک با در نظر گرفتن منافع ملی ایران بوده است؟
بنا بر باور نگارنده خیر، چرا که در این فرضیه چند اصل نادیده انگاشته شده است:
1.این روند مخالف نص صریح اصل 22و اصل سوم متمم قانون اساسی مشروطه است، چرا که بنابر قانون اساسی مشروطه هرگونه تغییر در حدود و ثغور کشور تنها به موجب قانون امکان پذیر بود، در حالی که با توجه به مواد 91و94 آیین نامه ی داخلی مجلس این فرایند فاقد هرگونه تاثیر قانونی بوده و تنها به شکل گزارشی از سوی دولت به مجلس ارائه شده است.
2.علم شخص شاه به اشتباه بودن این روند کما اینکه خود شاه به اسدا... علم گفته بود:
به سفیر تکرار کن (منظور سفیر انگلستان است که پیشنهاد جدایی بحرین را در قالب طرح پیشنهادی انگلیس به اسدا.. علم داده بود این طرح در شماره ی 3 مورد بررسی قرار میگیرد) که اگر من پیشنهاد را بپذیرم، مرتکب خودکشی شده ام.اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود، چندان اهمیتی بدان نمی دادم.ولی به عقیده ی من، این طرح، خیانت به منافع ملی است. حال چه شد که محمدرضا پهلوی دست به این خودکشی زد؟ بنا به گفته ی خیام معلومم شد که هیچ معلوم نشد!
3. نحوه ی اخذ رای در بحرین نه تنها از نظر حقوق داخلی و بین الملل دارای وجهه ی قانونی نبوده، بلکه اصول کلی حقوق بشررا نیز نادیده گرفته است، چرا که در آن زمان 79درصد جمعیت بحرین را مردم ایرانی الاصلی تشکیل میدادند که همگی معتقد به مذهب شیعه ی اثنی عشری بوده¬اند، اما برای رای گیری نه تنها کوچکترین رجوعی به آرای مردم نشد بلکه به سازمان های وابسته به شیخ سنی مذهب بحرین اتکا و استناد شد که هرگز نمایانگر خواست مردم آن منطقه نیست!! چنانچه در پایان نیز همان پیشنهاد انگلیس مطرح شد یعنی نظرات مردم بحرین را تنها با مشورت با تعدادی از گروههای صنفی و سازمان های وابسته به شیخ بحرین! که فهرست آنها از پیش تهیه و به نماینده ی سازمان ملل داده شده بود سنجیده و اعمال قدرت کردند! که مخالف نص صریح بند 3 ماده ی 21اعلامیه ی حقوق بشر سازمان ملل متحد میباشد که مشروعیت هر حکومتی را وابسته به ملت دانسته و راه درک آن را مراجعه به انتخابات عمومی می داند که میدانیم درباره ی بحرین چنین عملی انجام نگرفت این شیوه ی نظر سنجی چه در سطح ملی و یا جهانی تنها موردی از نظر سنجی است که به جای رجوع به آرای مردم به آرای چند سازمان گزینش شده رجوع کرده اند، کما اینکه اگرهم قرار بر اجرا شدن این ماده قانونی در سطح ملی می بود باید همه پرسی ای سراسری در سطح کشور انجام میشد، چرا که بحرین بخشی از گستره¬ی خاک سراسری ایران بود و تصمیم گیری پیرامون بخشی از خاک سرزمین به عهده ی تمام ملت و شهروندان یک سرزمین است، به این معنا که رای گیری، آن هم پیرامون مرزهای سرزمینی یک کشور، امری سراسری است ؛ که تنها در حیطه ی صلاحیت تمامی افراد یک کشور است نه بخشی از افراد آن سرزمین، که در هر دو مورد با نقص در اجرای قانون و نقض حقوق بشر مواجه میشویم. علاوه بر آن طبق ماده¬ی 6 اعلامیه ی مزبور شخصیت حقوقی هیچ کس را نمی توان نادیده گرفت،که در این مورد هم همه پرسی به "ویژه پرسی" تبدیل شد و شخصیت حقوقی "همه" نادیده گرفته شد.
4.جزایر سه گانه ی ایرانی و جزیره ی بحرین جزئی لاینفک از خاک ایران بوده اند و سخنی که مبنی بر بازپس گیری سه جزیره ی ایرانی در ازای واگذاری بحرین میشود نه تنها خلاف قانون مشروطه ، که خلاف بدیهی ترین اصول پذیرفته شده ی منطقی است، چرا که:
چو با سفله گویی به لطف و خوشی/فزون گرددش کبر و گردنکشی
این کبر و گردنکشی را امروزه نیز در ادعاهای ناحق کشورهای گوناگون می بینیم کما اینکه ادعای نابجا و نادرست امارات بر جزایر سه گانه ی ایران گواه فعلی این امر است، علاوه بر آن که این گردنکشی از همان زمان واگذاری بحرین ادامه داشت چنانکه در 19 آذر 1350 پنج کشور عراق، کویت، لیبی، الجزایر و یمن جنوبی از ایران راجع به اشغال! جزایر سه گانه به سازمان ملل شکایت کردند،که در پایان آن پرونده به نفع ایران بسته شد.
اما نگاهی به تاریخ پر فراز و نشیب ایران می تواند مسئله را روشن تر کند، اگر در خلال سالهای اشغال ایران توسط شوروی و عروسکهای آنها در آذرباییجان(1324-21آذر1325) مسئولین وقت و در راس آنها قوام السلطنه با این دید به مسئله نگاه میکردند، آیا اکنون همین مرزهای زخم خورده ِ گربه مانند نیز بر کره ی جغرافیا موجود بود؟ اگر در خلال سالهای جنگ تحمیلی(چنانچه صدام بارها اعلام کرده بود)مسئولین وقت جمهوری اسلامی بر سر جزایر سه گانه و یا سایر مرزهای اشغال شده ی دیگر دست به گفتگوهای به اصطلاح دوستانه میزدند، آیا امروز حاکمیت مرزهای جنوبی ایران بر سرزمین های همیشه ایرانی اش تثبیت شده بود؟ آیا دوستی با برخی از کشورهای جهان و داشتن چهره ی به اصطلاح " دیپلماتیک تر" که در عین اهمیت، امری گذرا و موقتی است بر منافع استراژیک و راهبردهای حیاتی یک ملت که مانند زنجیری در نسل ها تاثیر گذار است ارجح است؟ به نظر نگارنده خیر، تا دادگاه سخت¬گیر تاریخ چه قضاوت کند!
ب-گروه دوم کسانی هستند که جدایی بحرین از ایران را خیانتی آشکارا میدانند، اما این حساب را به پای کسانی چون امیرعباس هویدا گذاشته و شخص شاه را در این مسئله مبرا از هرگونه اتهام میداند،و این نظر را اینگونه توجیه میکنند که شخص شاه از امضای مصوبه خودداری کرده است! و آن را واگذار به دولت وقت نموده، اما به نظر میرسد که این مسئله محل بحث چندانی نداشته باشد چرا که پر واضح است سال های پس از کودتا به ویژه سالهای مذکور دوران اوج اقتدار شاه بوده به گونه ای که کوچکترین امور مملکتی زیر نظر مستقیم وی بوده است و نخست وزیر کشور مستقیما و بدون اعمال نظر مجلس به وسیله ی شخص شاه انتخاب میشد، پس اگر شخص شاه با تجزیه¬ی بحرین مخالف بود براحتی میتوانست با جابه جایی نخست وزیر و اعمال نظر بر رای وکلای ملت!!! در مجلس از این امر جلوگیری کند. در حالی که با چراغ سبز خود در مصاحبه ی مطبوعاتی هند عملا آغازگر این فرایند بود وی در این مصاحبه گفته بود:
"من میخواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند ما هرگز بزور متوسل نخواهیم شد، زیرا این خلاف سیاست دولت ما است که برای گرفتن این قسمت از سرزمین خود به زور متوسل شود. سیاست ما این است که با اشغال و گرفتن سرزمینهای دیگر از طریق زور مخالف باشیم. هرکاری که بتواند اراده مردم بحرین را بنحوی که نزد ما و شما و همه جهان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد، خوب است."
ج-گروه سوم نیز کسانی هستند که انگشت اتهام را به سوی شخص شاه اشاره میروند و مقصر اصلی در جدایی بحرین از ایران را شخص شاه و دست به سینگان درباری وی میداند، اینجانب نیز بر همین باورم و دلایل این سخن را نیز هر چند گذرا در سطرهای بالا ارائه کرده¬ام، علاوه بر این قابل ذکر است که دادگاه سختگیر روزگار چشم پوشی از حقوق یک ملت و یک کشوررا در هر صورت و به هر شکل و از سوی هر شخص و هر حکومتی که باشد، نابخشودنی وناپسند میداند. گناهی بزرگ و نابخشودنی و اشتباهی که امیدواریم دیگر شاهد آن نباشیم. چیزی که به فراخور زمان نیز از حاکمیت فعلی انتظار می رود و آن چیزی جز حفظ حقوق 50 در صدی ملت ایران در دریای مازندران و ایستادگی در برابر دندان طمع همسایگان جنوبی بر جزایر سه گانه نیست، اموری که نه سازش میشناسد و نه گفتگوهای به اصطلاح دوستانه و دیپلماتیک که چشم پوشی از منافع ملی را در پی داشته باشد.
مهدی شمسایی لشکریانی
بیست و نهم ِاسفند ماه 1389خورشیدی
برابر با شصتمین سالروز ملی شدن صنایع نفت ایران
منابع:
1.تاریخ تجزیۀ ایران-دفتر دوم-تجزیۀ بحرین-دکتر هوشنگ طالع-نشر سمرقند
2.هلال خضیب-دکتر ه. خشایار-انتشارات آرمانخواه
3. اسناد متفرقۀ ایران-چاپ لندن-1386
4.فصلنامه فروزش-شماره سوم-تابستان1388
5.قانون اساسی مشروطه و متمم آن
6.گفتگوهای من با شاه
7.پایگاه مطالعات خلیج فارس
8. ایران بوم